سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

پاریس را پایانی نیست

پاریس را پایانی نیست


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

رابطه‌ی پاریس و همینگوی در جشن بیکران چنان درهم‌تنیده است که گویی هر دو شخصیت‌های اصلی یک روایت پرشور و اشتیاقند. آن‌ها روایتگر نسل گمشدگان شگفت‌انگیزی هستند که ملال‌زده از جنگ در دهه‌ی بیست پا به پاریس گذاشتند، پناه جستند و تن و روح را سپردند به دستان شهری بسیار بخشنده. پاریس آن روزگار سرشار از شگفتی بود؛ قدم زدن در کوچه‌‌ی کاردینال لوموئن و بولوار سن ژرمن، دیدار در باغچه‌ی لی‌لا، بوی وسوسه‌انگیز کافه‌ها، طعم شراب‌ بُن، ماهی گوژون و نان‌های تازه، و البته خیس شدن در زیر رگبار بارانی که اغلب بی‌موقع می‌بارید. برای آنهایی‌ که می‌خواستند جهان تیره و کثیف بعد از جنگ را پشت سر بگذارند، پاریس بسیار روشن بود و بی‌پایان.

پاریس جشن بیکران

نویسنده: ارنست همینگوی

مترجم: فرهاد غبرائی

ناشر: کتاب خورشید

نوبت چاپ: ۲۰

سال چاپ: ۱۴۰۲

تعداد صفحات: ۲۳۲

شابک: ۹۷۸۹۶۴۷۰۸۱۶۸۹

رابطه‌ی پاریس و همینگوی در جشن بیکران چنان درهم‌تنیده است که گویی هر دو شخصیت‌های اصلی یک روایت پرشور و اشتیاقند. آن‌ها روایتگر نسل گمشدگان شگفت‌انگیزی هستند که ملال‌زده از جنگ در دهه‌ی بیست پا به پاریس گذاشتند، پناه جستند و تن و روح را سپردند به دستان شهری بسیار بخشنده. پاریس آن روزگار سرشار از شگفتی بود؛ قدم زدن در کوچه‌‌ی کاردینال لوموئن و بولوار سن ژرمن، دیدار در باغچه‌ی لی‌لا، بوی وسوسه‌انگیز کافه‌ها، طعم شراب‌ بُن، ماهی گوژون و نان‌های تازه، و البته خیس شدن در زیر رگبار بارانی که اغلب بی‌موقع می‌بارید. برای آنهایی‌ که می‌خواستند جهان تیره و کثیف بعد از جنگ را پشت سر بگذارند، پاریس بسیار روشن بود و بی‌پایان.

پاریس جشن بیکران

نویسنده: ارنست همینگوی

مترجم: فرهاد غبرائی

ناشر: کتاب خورشید

نوبت چاپ: ۲۰

سال چاپ: ۱۴۰۲

تعداد صفحات: ۲۳۲

شابک: ۹۷۸۹۶۴۷۰۸۱۶۸۹

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

 

 

 

 

پاریس را پایانی نیست

 

 

 

اگر بخت یارت بوده باشد تا در جوانی در پاریس زندگی کنی، باقی عمرت را، هر جا که بگذرانی، با تو خواهد بود؛ چون پاریس، جشنی است بیکران.

 

ارنست همینگوی به یکی از دوستانش، 1950

 

 

جهان پر است از مکان‌هایی که آنقدر جاندار و حاضرند که نه‌تنها از یک عینیت بیرونی و پیدایی صرف فراتر می‌روند بلکه خود به سوژه‌هایی شناساگر بدل می‌شوند، گویی که دو چشم دارند برای دیدن و دو گوش برای شنیدن و زبانی گویا تا برای دیگران روایت کنند. این مکان‌ها همیشه زنده‌اند، چه جایی کوچک باشند مثل کمدی فرورفته در دیوار یا بزرگ باشند به اندازه‌ی شهری پرهیاهو. پاریس، خزانه‌دار ماجراهای بزرگ، از همین مکان‌هاست که در داستان‌ها و نوشته‌های بسیاری نفس کشیده است، از گوژپشت نوتردام گرفته تا داستان دو شهر تا پاریس جشن بیکران

 

ارنست همینگوی در جشن بیکرانش، پاریسی را روایت می‌کند که به اندازه‌ی خود او حضور معناداری دارد. رابطه‌ی پاریس و همینگوی در این کتاب چنان درهم‌تنیده است که گویی هر دو شخصیت‌های اصلی یک روایت پرشور و اشتیاقند. آن‌ها روایتگر نسل گمشدگان شگفت‌انگیزی هستند که ملال‌زده از جنگ در دهه‌ی بیست پا به پاریس گذاشتند، پناه جستند و تن و روح را سپردند به دستان شهری بسیار بخشنده.

پاریس آن روزگار سرشار از شگفتی بود؛ قدم زدن در کوچه‌‌ی کاردینال لوموئن و بولوار سن ژرمن، دیدار نویسندگان و روشنفکران در باغچه‌ی لی‌لا، بوی وسوسه‌انگیز قهوه در کافه‌ها، طعم شراب‌ بُن و سفید، مزه‌ی ترد ماهی گوژون و نان‌های تازه، و البته خیس شدن در زیر رگبار بارانی که اغلب بی‌موقع می‌بارید. برای آنهایی‌ که می‌خواستند جهان تیره و کثیف بعد از جنگ را پشت سر بگذارند، پاریس آن روزگار بسیار روشن بود و بی‌پایان.

 

 

پاریس، کافه Dum
پاریس، کافه Dum

 

ارنست همینگوی از همین نسل مهاجران بود که بعدها به نسل گمشده مشهور شدند. هِم، سال‌های نخستین جوانی‌اش را در پاریس گذراند، درست بعد از دوران جنگ و حضورش در جبهه‌ها که به کسب مدال‌های افتخار و شجاعت نائل شد. او که از حرفه‌ی روزنامه‌نگاری دل خوشی نداشت و سودای نویسندگی در سر می‌پروراند به پاریس رفت و در کافه‌های آنجا برخی از بهترین آثارش را طرح‌ریزی کرد و نوشت. بعدها در سال 1956 زمانی که دیگربار به پاریس بازگشته بود، تعدادی از دست‌نوشته‌های قدیمی‌اش را در هتلی پیدا کرد. اتفاقی که موجب شادمانی هِم شد و او را بر آن داشت تا خاطرات جوانی‌اش در پاریس را پر و بال دهد و کتابی تازه از آن درآورد.

کتاب در دوران زندگی همینگوی منتشر نشد، زیرا او مغزش را در ایوان خانه‌ ترکانده بود. همسر چهارمش سه سال بعد از مرگ او، این نوشته‌ها را ویرایش کرد و در اختیار ناشر گذاشت. واپسین اثر همینگوی، پاریس جشن بیکران به سرعت به فهرست پرفروش‌ها اضافه شد و در زمره‌ی بهترین و درخشان‌ترین آثار او قرار گرفت.

 

 

اولین طرح جلد A Moveable Feast
اولین طرح جلد A Moveable Feast

 

همینگوی در این اثر با نثری روان، موجز، واقع‌گرایانه و صمیمانه تصویری زنده از پاریس و زندگی نویسنده‌ای جوان ارائه می‌دهد که سودای شهرت و نوشتن رمان‌های بزرگ را در سر دارد. توصیفات او از سوداهای شخصی، فضا و زندگی در پاریس همان‌چیزی است که یک جوان پرشور و جاه‌طلب در شهری بزرگ تجربه می‌کند؛ فضایی سراسر رنگ و عیش و نوش در زمانی که همه چیز و هر تجربه‌ای هر قدر سخت و دشوار در مقابل نیروی جوانی دعوتی برای زیستن به حساب می‌آید. توصیف او از ضیافت همیشگی در پاریس، یادآور اشتیاقی است که خاطرات آن در میانسالی نویسنده به جوشش درآمده.

سبک مشاهده‌گر هِم در این اثر فوق‌العاده است. او دیده‌ها و شنیده‌هایش را با بیانی صریح و در عین حال با انتخاب بهترین کلمات به قلم در‌می‌آورد و مخاطب را را با تجربه‌های خود همراه می‌سازد. توصیف قدرتمندانه‌ی او از طعم غذا و انواع نوشیدنی‌ها در کافه‌های پاریس چنان است که هر لحظه میل به چشیدن و نوشیدن را در خواننده برمی‌انگیزد. گویی اتفاق شگفتی در حال رخ دادن است.

 

همیشه گرسنه بودیم و هر وعده‌ی غذا حادثه‌ی بزرگی بود. (ص191)

 

همچنان که صدف‌ها را می‌خوردم و طعم تند دریایی و مزه‌ی فلزی‌شان را شراب سفید می‌شست و تنها طعم دریا و نسج آبدار صدف باقی می‌ماند، و همچنان که آب سردشان را از تک تک پوسته‌هایشان می‌نوشیدم و با طعم گس شراب فرو می‌شستم، احساس تهی بودنم از میان رفت و رفته رفته شاد شدم. (ص21)

 

 

اگرچه خاطرات روزانه‌ی همینگوی مایه‌ی اصلی این کتاب هستند اما این کتاب زندگینامه به شمار نمی‌رود. در بهترین حالت می‌توانند مجموعه‌ای از داستان‌های واقعی باشند. همینگوی در این داستان‌ها راوی غیرقابل اعتمادی است که سعی دارد بسیاری از چیزها را از تاریکخانه‌ی گذشته‌ها به زمان اکنون احضار کند، با این‌حال از تغییر و تحریف واقعیات ابایی ندارد، زیرا او سرگذشت نه، که داستانی دلخواه می‌نویسد، البته با توجه به آنچه که در واقعیت دیده و دریافته. ماریو بارگاس یوسا نیز خاطرات این کتاب را مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه می‌داند زیرا واجد ویژگی‌های بهترین داستان‌های اوست:

 

«هر فصل، داستان کوتاهی است در هیئت مبدل؛ عکس فوری که آراسته به حسن‌های بهترین داستان‌های اوست: نثر موجز، گفتگوهای محکم که پیوسته بیش از آنچه می‌گوید (و گاه خلاف آن را) القا می‌کند، و توصیف‌هایی که عینیت سرسختانه‌شان گویی از ما تمنا می‌کند کمالشان را به آنها ببخشیم.» (ص220)

 

 

یکی از نمونه‌های دستکاری در واقعیت را می‌توان در نوع رابطه‌ی همینگوی با همسرش مشاهده کرد. برای مثال توصیف که از عشق و رابطه‌اش با همسر اولش، هدلی، ارائه می‌دهد تا انتهای کتاب پر از احساس قدردانی و ستایش است. گویی که هرگز اختلافی در آن میان وجود نداشته. همینگوی عامدانه می‌خواهد نخستین همسرش را با مهر و عطوفتی بی‌پایان به خاطر بیاورد و هربار با یاداوری آینده‌ی بدون او غم و حسرتی عمیق نثرش را فرامی‌گیرد. او با قلبی گشاده مسئولیت ویرانگر خیانتش را بر دوش می‌گیرد و هدلی را با هیئتی همیشه مهربان و معصوم به تصویر می‌کشد.

 

وقتی قطار وارد ایستگاه شد و کنار تل هیزم‌ها ایستاد و همسرم را روی سکوی انتظار دیدم، فکر کردم که ای کاش پیش از آنکه عاشق کسی جز او می‌شدم، می‌مردم. (ص202)

 

 

همینگوی در مواجهه با حلقه‌ی دوستانش نیز تا اندازه‌ای در واقعیت‌ها دست برده و آن‌ها را آن طور که می‌خواسته توصیف کرده است. این دیدارها ارزشمندترین و خواندنی‌ترین بخش این کتاب به حساب می‌آیند. سفری که نویسنده دوستداران هنر و ادبیات را با خود به زمانی که نسل گمشده در پاریس و کافه‌هایش ماوا گرفته بودند، می‌برد و در داستان‌هایی کوتاه لحظاتی زیبا از آنچه که بر آنها گذشته را آشکار می‌کند. «نسل گمشده» اصطلاحی بود که نخستین‌بار گرترود استاین درباره‌ی نویسندگان مهاجر آمریکایی که بعد از جنگ به پاریس آمده بودند به کار برد و همینگوی در نخستین رمانش، خورشید همچنان می‌دمد از آن استفاده کرد. ماجرای جالب خلق و ابداع این اصطلاح را همینگوی در بخش مربوط به دیدارهایش با گرترود استاین آورده است.

 

 

بیشتر داستان‌های جشن بیکران مربوط می‌شود با همین دیدارهایی که همینگوی با همین مهاجران داشت یا در خلال خاطراتش چیزی از آن‌ها را به خاطر می‌آورد؛ کسانی چون اسکات فیتزجرالد، تی. اس. الیوت، جان دوس پاسوس، والدو پیرس، ایزادورا دانکن، آبراهام والکوویتز، آلن سیگر و اریش ماریا رمارک. درحالیکه زبان همینگوی در توصیف دوستانش گاهی به بی‌رحمی و ناسپاسی مطلق آغشته می‌شود اما چاره‌ای نیست جز اینکه خواننده این کینه‌توزی را بر خلق تنگ و عبوس نویسنده در واپسین سال‌های عمرش ببخشاید. از طرفی همین نثر و نگاه است که پرده از چهره‌ی همینگوی برمی‌دارد و او را چنان که هست به نمایش می‌گذارد.

 

 

 این آشکارشدگی از شخصیت همینگوی و حلقه‌ی دوستانش فراتر می‌رود و به شگردهای نویسنده در نوشتن بسط پیدا می‌کند. همینگوی در این کتاب گزارشی از نوشتن و سبک مخصوص خود –که آن را خوب و خشک می‌نامد- به دست می‌دهد که برای نویسندگان نوقلم می‌تواند بسیار راهبردی و ارزشمند باشد. همینگوی نویسنده‌ای بود که ضرورت نوشتن را احساس می‌کرد و جهان برای او عرصه‌ای بود برای آموختن و پس دادن این آموخته‌ها به جهان آنچنان که خوشتر میداشت؛ دردست گرفتن قلم و نوشتن از حقیقی‌ترین جمله‌ای که می‌دانست.

 

 

 

 

ارنست همینگوی

 

  این مقاله را ۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *