و من به تبعید رفتم…
دورفمن در شکستن طلسم وحشت با روایتی چندلایه، روند محاکمه قضایی ژنرال پینوشه در لندن را از لحظه اعلام خبر دستگیری غیرمنتظرهاش در سال ۱۹۹۸ پیگیری میکند. این پیگیری در نهایت فراتر از یک گزارش ژورنالیستی میرود.
شکستن طلسم وحشت
نویسنده: آریل دورفمن
مترجم: زهرا شمس
ناشر: کرگدن
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۰۰
دورفمن در شکستن طلسم وحشت با روایتی چندلایه، روند محاکمه قضایی ژنرال پینوشه در لندن را از لحظه اعلام خبر دستگیری غیرمنتظرهاش در سال ۱۹۹۸ پیگیری میکند. این پیگیری در نهایت فراتر از یک گزارش ژورنالیستی میرود.
شکستن طلسم وحشت
نویسنده: آریل دورفمن
مترجم: زهرا شمس
ناشر: کرگدن
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۰۰
«بالاخره همه چیز تو این کشور برملا میشه. بچههاشون، نوههاشون [خواهند پرسید] واقعیت داره که تو این کارو کردی؟ این کاری که دارند متهمات میکنند، و اونا مجبور میشن دروغ بگن. میگن همهش تهمته، توطئه کمونیستیه، یک همچین چرندیاتی، اما پردههای حقیقت کنار میره، و بچههای خودشون براشون متاسف خواهند بود. متاسف و منزجر. مثل به زندان انداختنشون که نمیشه، ولی…»
#آریل-دورفمن، مرگ و دوشیزه
«من به تبعید رفتم. خود من هم همراه با کشور و دموکراسی که نابود شده بود، نابود شده بودم. احساس میکردم دارم تکهپاره میشوم. و به عنوان یک نویسنده بزرگترین مشکل این بود که دیگر باید ساکت میشدم، صدایم را از دست داده بودم و اصلاً نمیدانستم چه باید بگویم چرا که واژگانی که با آن سخن میگفتم و رویایی که میپروردم، به نظر به انتهای خط رسیده بود.»
دورفمن، مستند «خیال را اشغال کن»

و اینچنین است که دورفمن پس از بازیافتن صدایش در تبعید نوشتن را آغاز میکند تا از پس مواجهای سخت با گذشته رویای خود را به سلامت به ساحل مقصود برساند، رویای یک شیلی دموکراتیک با شهروندانی برادر و برابر؛ و حتی فراتر از شیلی، یک آمریکای لاتین رها از دیکتاتوری و کودتای نظامیان و نقض سازمانیافتهی حقوق بشر.
شاید اگر خدای ادبیات تصمیم میگرفت تا از میان ساکنین آمریکای لاتین راوی کارکشتهای برای گفتن از آنچه بر مردمان آن گوشه از زمین میرفت بیابد هیچ گزینهای مناسبتر از آریل دورفمن نمییافت چرا که مواجهه با مصائب قرن جدید برای دورفمن یک ارثیه خانودگی به شمار میرود. پدربزرگش از یهودیان روسیه تزاری بود که پس از ورشکستگی همراه خانواده به آرژانتین گریخته بود.
پدر آریل، آدولفو دورفمن یک استاد اقتصاد، کمی قبل از انقلاب اکتبر به روسیه تزاری برمیگردد اما در کوران سهمگین وقایع انقلاب گیر افتاده و با بالا گرفتن جنگ و خشونت، چارهای جز رجعت دوباره به آرزانتین نمییابد. و این بار آرژانتین است که دستخوش کودتاهای نظامی شده و آدولفو، اقتصاددان مارکسیست یهودی، پس از اخراج از دانشگاه به ایالات متحده پناهنده میشود؛ آمریکایی که در آن شبح مککارتیسم در شرف ظهور بود و میرفت تا سایه تعقیب خود را بر مظنونین سمپاتی با کمونیسم اندازد. آریل همراه خانواده به سانتیاگو پایتخت شیلی میگریزد.
تاثیر این اغتشاش جغرافیایی-هویتی دورفمن را به درک وسیعی از حیات انسانی و تاثیر ویرانگری که سیاست و روابط قدرت بر او روا میدارد، نائل آورد. دورفمن پیشتر گفته بود «اینکه اجازه انتخاب محل و نحوه زندگی خود را داشته باشی از بزرگترین نعمتهاست چرا که غالباً وقتی که هیچ انتظارش را نداری تاریخ مداخله میکند.».
شکستن طلسم وحشت روایت یکی از همان مداخلات نابهنگام تاریخ است. تاریخی که اگر رویای انقلابیون همراه با سالوادور آلنده را به خاکستر بدل کرده بود ولی برای نزدیک به سی سال شعله لرزان رویای دیگری را در دلشان زنده نگهداشته بود: اجرای عدالت برای ژنرال آگوستو پینوشه. عدالت به مثابه ادای دِین به اعدامیان و ناپدیدشدگان، به ملت شیلی در تمامیت آن و اصلاً به خود عدالت در تعریف معاصر آن.
اما چه حسی خواهیم داشت اگر بدانیم اجرای عدالت به نحوی که نه تبدیل به انتقامی کور گردد و نه به بهانه مصلحتورزی از زیر بار اجرای بیکم و کاست قانون شانه خالی کند طاقتفرساتر از آن است که به هیجانهای مقطعی ما روی خوش نشان دهد؟ و در مورد پرونده خاص آگوستو پینوشه، آنچه دست و پای الهه تاریخ را بسته باشد نه حقانیت عمل برآمده از تعاریف فلسفی و الهیاتی، که بوروکراسی قضایی پیچیده و بعضاً نامفهوم سرزمینی غریب در آن سوی اقیانوس باشد که خود به طریق اولی متعهد به روابط قدرت -چه در قالب سیاست داخلی و چه سیاست خارجی- است؟
دورفمن در “شکستن طلسم وحشت” (محاکمه شگفتانگیز و پایانناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه) در روایتی چند لایه، روند بازداشت و محاکمه قضایی ژنرال پینوشه در لندن را از آغازین لحظات اعلام خبر دستگیری غیرمنتظرهاش در ۱۰ اکتبر ۱۹۹۸ تا به فرجام پیگیری میکند.
اما در نهایت باید انتظار چیزی فراتر از یک گزارش ژورنالیستی خشک و خالی را داشته باشید؛ لایه زیرین روایت نویسنده پرسشهای اخلاقی و سیاسی درهمتنیدهای است که با به پایان رسیدن کتاب تازه کار خود را در ذهن خواننده آغاز میکند؛ پرسشهایی از چرایی و امکان دشوارهی عدالت در زمانهی حاضر.
به راستی عادلانهترین کیفر برای بنیانگذار ماشین ارعابی که به نحو سیستماتیک دهها هزار نفر را «از سر خیرخواهی برای میهن» و تحت غیرانسانیترین «فشارهای جسمی» – در کتاب شرح دقیقی از شکنجهها و قتلهای تعدادی از قربانیان آمده است- به قتل رسانده و جسدها را شبهنگام در خیابان رها میکند چه باید باشد؟
و با بیشمار اجزای آن ماشین قدرتمند که مجریان اوامر سلسله مراتب خود بودهاند، بعضاً شهروندان عادی، چه باید کرد؟ و اگر در مورد عینی شیلی، دیکتاتور نه در یک وضعیت انقلابی، که در گذاری سازشکارانه برای رهایی از بنبست سیاسی، و جز با اخذ تضمینهای مصونیت از پیگرد کافی برای خود و همکارانش حاضر به پیاده شدن از تخت قدرت نباشد، اجرای عدالت و پیامدهای ناپایدارکننده آن برای دموکراسی لرزان جدید هراسی جدید نخواهد بود؟
و در نهایت دیکتاتور سالخورده پس از هفده ماه حبس خانگی در لندن و از سر گذراندن بارها و بارها دادرسی و فرجامخواهی، با رای دادگاه مبتنی بر نظر کمیته پزشکی که توانایی ذهنی و جسمی او را برای محاکمه ناکافی میدانستند در مارس ۲۰۰۰ به شیلی بازمیگردد. پینوشه که در تمام مدت حبس در لندن روی ویلچر دیده میشد، در فرودگاه سانتیاگو و در مقابل فرماندهان ارتش که در «اقدامی تحریکآمیز» به استقبالش آمده بودند پیروزمندانه از جا برخاسته و از یگانهای حاضر سان میبیند! «و بدین ترتیب، روباه پیر یکبار دیگر سر همه ما را شیره مالید». مناسبات قدرت جهانی کار خودش را کرده بود.
اما کشمکشها در داخل شیلی همچنان ادامه داشت:«بزرگترین موانع [بر سر محاکمه پینوشه در داخل کشور] به دست بسیاری از سرسختترین مخالفان ژنرال ایجاد شده بود که وقتی به قدرت رسیدند نشان دادند بیش از حد محتاطند و در عملگراییشان به مسیری غلط افتادهاند. میترسیدند مبادا کوچکترین تلاشی برای محاکمه دیکتاتور موازنه ظریف دوران گذار را در هم بشکند و روابط آنها را با اربابان ثرومتند اقتصاد شیلی مخدوش کند.
ناراضیهای سابق با ادعای «واقعگرایی» زیر چتر اجماعی بزدلانه جمع شدند و تلویحاً میگفتند بهترین کار این است که اجازه بدهیم گذشته آرامآرام بمیرد، بگذاریم جنایات دیروز علیه حقوق بشر آرامآرام فراموش شوند. خداخدا میکردند مرگ احتمالی پینوشه مسئله را برایشان حل و فصل کند.
و بسیاری از ما که فکر میکردیم ژنرال باید محاکمه شود تا شیلی به آشتی واقعی دست پیدا کند، سرانجام اجماع آنها را باور کردیم و به آن تن دادیم. احساس میکنم که من هم، به سهم خودم، در آن افتضاح اخلاقی که با گذار ما به دموکراسی همراه بود شرکت داشتهام.»
پرونده منحصر به فرد دستگیری پینوشه که اولین مورد تعقیب قضایی یک رهبر سابق دولت در حوزه قضایی بینالمللی به شمار میرفت، مسیر جدیدی را در تعقیب ناقضان حقوق بشر و جنایتکاران علیه بشریت گشود که تا به امروز هر چه متکاملتر به پیش میرود. وقتی ژنرالها را میشد به پای میز محاکمه فرا خواند تکلیف کارمندان و افسران دونپایهتر مشخص بود.
طلسم وحشت در شیلی شاید بنا بر ویژگیهای محلی و تاریخی خود به نقطه اوج نرسید اما آغازگر روندی شد که به قربانیان جنایات سیستماتیک در هر جای جهان نوید میداد دوران بازنشستگی آرام دیکتاتورها پس از پایین آمدن از پلههای قدرت پایان یافته است. هیچ فرش قرمزی در کار نخواهد بود.
آریل دورفمن کتاب را در سال ۲۰۰۲ و چهار سال پیش از مرگ ژنرال پینوشه نوشته است. ترجمه زهرا شمس از متن انگلیسی بسیار پالوده است که به نوبه خود لذت خواندن کتاب را دوچندان میکند. «شکستن طلسم وحشت» را نشر کرگدن منتشر کرده که همچون قطعهی تصویری مستندی که یادآور مستندهای پاتریسیو گوسمان از تاریخ معاصر شیلی در نیمه دوم قرن گذشته است، مواد اولیه خوبی را برای اندیشیدن در باره مصایب و اسرار مگوی جوامع در حال گذار به دموکراسی فراهم میاورد.