ویل دورانت بدون سانسور
بعضی کتابها در حکم ابَرغذاهای صنعت نشر ایران هستند؛ پرایدهای سفید صندوقدارِ صنعتِ نشر: هر وقت اراده کنی که بفروشی مشتریاش هست، هر وقت بخواهی بخری هم فروشندهاش هست. بسته به سال تولید و میزان کارکرد و وضعیت ظاهری قیمتگذاری میشوند. معمولاً هم هرچه قدیمیتر باشند گرانترند؛ اگر مالِ قبل از سال 57 باشند که چه بهتر. «تاریخ تمدن» ویل دورانت از مهمترین این کتابهاست. اصلاً ویل دورانتخَرها ویژگیهای مشترکی دارند. در حدی که میتوان آنها را یک سنخ از مشتریان کتابفروشیها طبقهبندی کرد.
بعضی کتابها در حکم ابَرغذاهای صنعت نشر ایران هستند؛ پرایدهای سفید صندوقدارِ صنعتِ نشر: هر وقت اراده کنی که بفروشی مشتریاش هست، هر وقت بخواهی بخری هم فروشندهاش هست. بسته به سال تولید و میزان کارکرد و وضعیت ظاهری قیمتگذاری میشوند. معمولاً هم هرچه قدیمیتر باشند گرانترند؛ اگر مالِ قبل از سال 57 باشند که چه بهتر. «تاریخ تمدن» ویل دورانت از مهمترین این کتابهاست. اصلاً ویل دورانتخَرها ویژگیهای مشترکی دارند. در حدی که میتوان آنها را یک سنخ از مشتریان کتابفروشیها طبقهبندی کرد.
«ویل دورانت چنده؟ بدون سانسورش.»
بعضی کتابها در حکم ابَرغذاهای صنعت نشر ایران هستند؛ تاریخ تمدن ویل دورانت، تاریخ طبری، لغت نامه، کتاب کوچه، تاریخ اجتماعی ایران؛ منابع اصلی و دمدستِ تامین چربی و کربوهیدرات؛ پرایدهای سفید صندوقدارِ صنعتِ نشر: هر وقت اراده کنی که بفروشی مشتریاش هست، هر وقت بخواهی بخری هم فروشندهاش هست. بسته به سال تولید و میزان کارکرد و وضعیت ظاهری قیمتگذاری میشوند. معمولاً هم هرچه قدیمیتر باشند گرانترند؛ اگر مالِ قبل از سال 57 باشند که چه بهتر.
تعبیرِ آدمهایی که وارد کتابفروشی میشوند و ویل دورانت میخواهند ساده است. غالباً معلوم است چه خوابی دیدهاند:
اگر وارد کتابفروشی نشود و از همان بیرون داد زَند که: «ویل دورانت چند؟» تعبیر آن باشد که خریدار نیست و خود فروشنده است؛ اگر خودش پای سیستم جستوجو رود و نویسد: «تاریخ تمدن»، تعبیر آن باشد که کتاب به تازگی و با قیمت جدید تجدید چاپ شده است و او میخواهد اگر چاپ قدیمش را داشته باشیم بُز بخرد.
اگر مردی میانسال باشد که کیسهی نایلونیِ خرید در دست دارد و ناغافل و بدون تصمیم قبلی وارد شده باشد و بعد از چند پرسشِ بیربط بحث گوید: «راستی یکی از بستگان میخواد ویلدورانتشو بفروشه. چند ازش بخرم خوبه؟» یعنی پدرش به تازگی مرده، یا در حال مرگ است و او قصد فروش ویل دورانتِ پدری را دارد و اینجوری میخواهد ایز به گربه گم کند و برای همین خود را خریدار جا میزند.
هنوز قیافهی کسی را که قیمت ویل دورانت را پرسیده بود ندیده بودم. رو به قفسهها داشتم کتابها را مرتب میکردم و همکارم داشت توضیح میداد که کتاب را توی فروشگاه موجود نداریم، اما اگر بخواهد میتوانیم اسم و شماره تماسش را داشته باشیم و استعلام قیمت بگیریم و بهش اطلاع بدهیم. میدانستم که کتاب بهاصطلاح ما کتابفروشها چاپتمام است و علاوه بر آن چیزهای دیگری هم در باب جماعت کتابخَر میدانستم که همکار جوانم نمیدانست؛ این بود که تصمیم گرفتم وارد بحثشان شوم و چند نکته را یادآوری کنم. اول بگذارید وضعیت ظاهری طرف را توصیف کنم: چیزی شبیه دامن اسکاتلندی پوشیده بود و عبا مانندی از پشم هم روی دوش انداخته بود.
آویزهایی با نمادهای اسطورهای و مذهبی به گردن و مچ دست و گوش و کمر و مچ پا. پای پلکهایش سایهای سنگین انداخته بود و کیفی شبیه کشکول هم حمایل کرده بود. علاوه بر آن انواع و اقسام حلقه و پیرسینگ هم به گوش و ابرو و بینی داشت. هیچ شباهتی به ویل دورانت خَرهایی که میشناختم نداشت. گفتم: «ویل دورانت را باید بروی از نایابفروشهای انقلاب بخری… میتونم یه سوال ازتون بپرسم؟»
آدمها با ما کتابفروشها راحتند و ازمان انتظار دارند طبیب جمله علتهایشان باشیم؛ ترک اعتیاد، افزایش قوای جنسی، بهبود رابطهی زناشویی، رهایی از اضطراب، افسردگی، خشم. در واقع رمالها و عطارها و کتابفروشها شباهتهای زیادی با هم پیدا کردهاند. (من خودم بیشتر طرفدار پزشکی مدرن هستم.) قبل از اینکه توی هچلِ بحث دراز دامنِ سنت و مدرنیته بیفتم یا طرفدارانِ طب سنتی با روغن بنفشه بیایند سراغم بگویم این نوشته در رد یا دفاع از طب سنتی نیست و دربارهی کتاب تاریخ تمدن اثر ویل دورانت است – یا حداقل قرار بوده است باشد- یکی از آن کتابهای کلفتِ چند جلدی که مجلدِ «مشرق زمین گهوارهی تمدن» آن با این جمله تمام میشود:
آمریکا در 1853 ژاپن را بیدار کرد و از زندگی آرام فلاحتی به صنعت و بازرگانی کشانید. اکنون همین ژاپن تمام قدرت و بصیرت خود را به کار انداخته است تا با ارزانفروشی و تفوق سیاسی و غلبهی نظامی همان بازارهایی را که آمریکا بهترین فروشگاههای محصولات اضافی خود شمرده است برُباید! در تاریخ بشر هرگاه دو ملت برای ضبط بازارها به رقابت بپردازند، معمولا آن ملتی که در عرصه رقابت اقتصادی شکست خورد، اگر از لحاظ منابع و تجهیزات جنگی نیرومند باشد دست به اسلحه میبَرد!
پایینِ صفحه پاورقی شده است: «فراموش نکنید این کتاب در سال 1934 نوشته شده است.»
بله. فراموش نکنیم که این کتاب پیش از تلویزیون و ماهواره و اینترنت و پیش از جنگ ویتنام و حتی پیش از ناکازاکی و هیروشیما و پیش از آشویتس نوشته شده است. تاریخِ تمدنِ بشری که جنگِ بزرگاش هنوز جنگ جهانی اول بود.
سوال این است که چرا باید کتاب تاریخی را بخوانیم که در بهترین حالت تاریخِ هرودوتی قرن بیستمی است و مبانی نظری تاریخنگاریاش کهنه شده است؟ من این سوال را از چند نفر پرسیدهام و جوابهایی از این دست گرفتهام:
«تاریخِ که عوض نشده؛ تا یه جاییش رو ویل دورانت نوشته و باقیش رو هم نویسندههای بعدی.»
«به هر حال خوندنش از نخوندنش بهتره.»
«نذر کردم قبل مردنم دو تا کتاب رو بخونم، یکی این، یکی هم مثنوی.» (البته این نذر ایراد منطقی دارد؛ کسی نمیداند کِی قرار است بمیرد.)
«خدا رو شکر همین هست که بخونیم.»
«من سربازم. یه چیزی میخوام زود تموم نشه.»
«بله… البته کاملاً درست میفرمایید… چاپ قدیمیترش رو ندارید که ارزونتر باشه؟»
سوال را از او هم پرسیدم. گفت: «من رو میشناسی؟»
«نه»
«شما چند وقته اینجا مشغول به کار هستی؟»
«یک سال.»
«من مشتری شما هستم.»
«امکان نداره.»
«چرا؟»
«چون من آدمها رو خوب یادم میمونه.»
«آدمها یا ظاهر آدمها؟ چون من همیشه اینجوری لباس نمیپوشم.»
البته گفتوگوی ما اینقدر شستهرفته نبود، ولی فحوایش همین بود. طرف یک جورهایی ازم میخواست نسبت به وضعیت ظاهریاش عکسالعمل نشان بدهم و اعتراف کنم که به خاطر ریخت و لباسش بهش جلب شدهام.
«من با شما صحبت نمیکردم. داشتم با این آقا حرف میزدم. لطفا هر وقت ازتون سوال پرسیدند جواب بدید و روشنگری کنید.»
جملهی اول و دومِ حرفش توهینآمیز و تحقیرآمیز بود و البته کمی هم حق بود؛ در مورد جملهی سوم، فضولیاش به او نیامده بود و ربطی به او نداشت؛ قسمت آخر حرفش هم که پرتوپلای محض بود؛ روشنگری یعنی چه.
کمی قبل، بدون اینکه ربطی داشته باشد، چند جمله در باب جایگاه اجتماعی کتابفروشها نوشتم و داشتم به این فکر میکردم که در ویرایش نهایی متن حذفشان کنم. آن موقع که قلندرِ پسامدرن ما این حرفها را به سمتم تف کرد و بعد هم راهش را کشید و از در بیرون رفت جوابی بهش ندادم؛ کمی بعد فکر کردم آدمها به راحتی حرفشان را به ما میزنند؛ توهین میکنند، تهدید میکنند، تحقیر میکنند، حتی اظهار لطف میکنند؛ نه بهاینخاطر که دوستمان دارند یا ازمان متنفرند، فقط به این خاطر که از ما نمیترسند.
ما کتابفروشها هیچ نسبتی با هیچ گونهای از اقتدار نداریم و صد شکر و هزار حیف که نداریم.
2 دیدگاه در “ویل دورانت بدون سانسور”
بالاخره چی شد؟
نگفتی قیمت بدون سانسور کتاب چنده؟
یا چاپ قدیمی ها هم سانسور دارند یانه؟
یا فقط قبل 57 ها اونجوری هستند؟
یا اصلا کتاب سانسور دارد یا نه؟
قیمت کتابهای الان با اون همه سانسور، چرا اینقدر گران هست؟
اسم خودت چیه ؟
راستی این توالی تاریخ و حوادث و درس گرفتن از اون رو عالی گفتی. یکی از دوستان بیسوادم دوره کامل کاپلستون رو خونده بود. برگشت و یه نظر درمورد خاورمیانه داد. باورت میشه؟ نظرش یک تحلیل سیاسی فوق العاده ای بود از تئوری های صد تا استاد دانشگاه بهتر.
موفق باشید
بسیار عالی