سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

سولیست تنهای اپرای تهران

سولیست تنهای اپرای تهران

 

«نامبرده، حسین سرشار» مجموعه‌­ای است از ۱۳ گفت‌وگوی ساناز سیداصفهانی با افرادی که در دوره‌­های مختلف با حسین سرشار همکاری کرده‌­اند و در بخش پایانی عکس‌های نایاب و درواقع دیده‌نشده‌­ای از این تنها سولیست اپرای ایران دارد. ایک کتاب پیش‌تر در لندن چاپ شده بود و حالا در این نسخه گفت‌وگو با هومن خلعتبری و عکس‌های دیگری از مریم زندی به کتاب اضافه شده است. عنوان کتاب از آگهی چاپ شده در روزنامه کیهان در آذر ۱۳۷۴ می‌­آید. زمانی که حسین سرشار گم شده بود.

«نامبرده، حسین سرشار» مجموعه‌­ای است از ۱۳ گفت‌وگوی ساناز سیداصفهانی با افرادی که در دوره‌­های مختلف با حسین سرشار همکاری کرده‌­اند و در بخش پایانی عکس‌های نایاب و درواقع دیده‌نشده‌­ای از این تنها سولیست اپرای ایران دارد. ایک کتاب پیش‌تر در لندن چاپ شده بود و حالا در این نسخه گفت‌وگو با هومن خلعتبری و عکس‌های دیگری از مریم زندی به کتاب اضافه شده است. عنوان کتاب از آگهی چاپ شده در روزنامه کیهان در آذر ۱۳۷۴ می‌­آید. زمانی که حسین سرشار گم شده بود.

 

 

اگر شما هم مثل من شیفته‌ی آن سکانس معروف فیلم اجاره‌­نشین‌ها در پشت‌بام خانه هستید، آن‌جا که «سعدی» با بازی حسین سرشار با آن لحن و لهجه‌ی متفاوت درباره‌­ی باغچه‌­ای که ساخته و سیستم آبیاری‌­اش توضیح می‌­دهد و احتمالاً همان‌­جا که متوجه‌­ی تفاوت این بازیگر، با بقیه‌­ی بازیگرها شده­‌اید، با دیدن این کتاب بی‌معطلی آن را می‌­خرید تا احوالات مردی را بدانید که یکتا بودنش این قدر عیان است، در عین حال که هیچ چیز بیشتری درباره‌­ی او ندیده و نخوانده‌­اید.

کتاب «نامبرده، حسین سرشار» که پیش‌­تر در سال 1392 در انتشارات «اچ­‌اند­اس مدیا» در لندن به چاپ رسیده، سرانجام در سالی که گذشت به همت انتشارات دات در کشور خودمان هم منتشر شد. این کتاب مجموعه‌­ای است از ۱۳ گفت‌وگوی ساناز سیداصفهانی با افرادی که در دوره‌­های مختلف با حسین سرشار همکاری کرده‌­اند و در بخش پایانی عکس‌های نایاب و درواقع دیده‌نشده‌­ای از این تنها سولیست اپرای ایران دارد.

در این نسخه گفت‌وگو با هومن خلعتبری و عکس‌های دیگری از مریم زندی به کتاب اضافه شده است. عنوان کتاب از آگهی چاپ شده در روزنامه کیهان در آذر ۱۳۷۴ می‌­آید. زمانی که حسین سرشار گم شده بود.

 

اجاره‌نشین‌ها حسین سرشار

 

کتاب چهار گفت‌­و­گو با اهالی سینما دارد و نُه گفت‌­و­گو با اهالی آواز و اپرا و تالار رودکی. در این مصاحبه­‌ها جای خالی گپ و گفت با همسر و دختر سرشار و همچنین داریوش مهرجویی کاملاً احساس می­‌شود. ساناز سیداصفهانی تقریباً از اولین مصاحبه تا آخرینِ آن سوال­‌های مشابهی می‌­پرسد. پرسش‌­های او بیشتر حول این موضوعات هستند: آشنایی با حسین سرشار، همکاری با او، جایگاه این خواننده در آواز و اپرای ایران، اخلاق و منشش در کار، آیا حرف‌­های سیاسی می‌­زد؟، دلیل برنگشتن به خارج از کشور، و یک دو سوال درباره­ آلزایمر و مرگ وی.

چیزی که از مصاحبه‌­ها درباره‌­ی حسین سرشار می‌­فهمیم در وهله­‌ی اول اطلاعات زندگی‌­نامه‌­ای او به شرح زیر است: خواننده‌­ی مرد اپرای متولد 1313 که در رشته‌­ی آواز کنسرواتوار سانتاچیچیلیای رم آموزش دید و پس از چندین سال اجرا به ایران برگشت و در وطن مرد اول اپرا شد، اما انقلاب سر می‌­رسد و این هنر طاغوتی در آن دورانِ پرشور و البته خشک‌وتر ­سوز کنار گذاشته می‌­شود. پس از آن سرشار در دهه­ شصت در چند فیلم از جمله «رنو تهران 29»، «ای ایران»، «جعفرخان از فرنگ برگشته» و البته «اجاره­‌نشین‌­ها» نقش بازی کرد.

بعد از مدتی بیماری آلزایمر به سراغش می‌­آید و در نهایت صحنه­‌ی آخری که از او به خاطر دارند مراجعت کردن‌­ها به تالار رودکی است و اشک ریختن بر گوری که در مقابل خود می‌­دید.

 

حسین سرشار

 

در سطحی دیگر با کنار هم گذاشتن جواب‌­های مختلف تلاش می­‌کنیم به درونیات این شخص برسیم، کاری که با توجه به پاسخ‌­های پر از شاید و اما، بسیار سخت است. چیزی که در این مصاحبه‌­ها بیشتر به چشم می­‌آید فاصله‌­ای است که اکثر مصاحبه‌­شونده­‌ها با سرشار دارند. انگار همیشه از دور او را دیده‌­اند. ظاهراً تصویر دقیقی از او به خاطرشان نمانده و یا این که نویسنده نتوانسته است به انبان خاطرات آن­‌ها چنگ بزند.

آن‌­چه که از سرشار در یاد اطرافیان مانده را شاید بتوان این‌­گونه وصف کرد: مرد کودک‌­مانده­‌ای که شیفتگی و عشقش به اپرا در همه‌­ی وجنات و سکناتش دیده می­‌شد. سرشار مرد نمایش اپرا بود و این عشق را جار می‌­زد و بخشی از رفتار عجیبش (به زعم اطرافیان) از این شوری برمی­‌آمده که در فرهنگ ما کمتر به نمایش گذاشته می­‌شود.

در کشور ما حداقل در آن دوران آدم‌­ها هرچقدر هم که شوری در سر داشتند سعی می‌­کردند با خودداری آن را کنترل کنند. سرشار اما هنرش را در هر موقعیتی نشان می‌­داده، حتی وقتی همکارانش را برای شام عروسی به رستورانی دعوت می‌کند و لکه‌دار بودن لیوان را با صدا و لحن اپرایی به پیشخدمت آن­‌جا اطلاع می‌­دهد. حال بعضی این اخلاق را می‌فهمیدند و برای بعضی‌ دیگر خودنمایی محسوب می‌شد.

اما بعد از خواندن این کتاب شخصیت حسین سرشار را کشف می‌­کنیم؟ راستش را بخواهید نه­‌چندان. تصویری که از سرشار از خلال گفت‌­وگوها در ذهن نقش می­‌بندد به او نزدیک نیست. کتاب را می‌­خوانید اما دست‌­تان به او نمی‌­رسد.

آیا از خواندن کتاب پشیمان می­‌شوید؟ به هیچ وجه.

 

حسین سرشار

 

از حسین سرشار به جز چند فیلم و یکی دو کلیپی که با ارکستر سمفونیک تهران می‌­خواند چیز دیگری در دسترس نیست. ساناز سیداصفهانی در این کتاب به سراغ مردی رفته که به معنای واقعی کلمه گم شده است. در تمام سال‌­های بعد از مرگش کسی تا به حال سراغ این موضوع نرفته و همین اندک اطلاعات کتاب قطعاً برای­ همه بسیار جذاب است.

همان­‌طور که سیداصفهانی خود اشاره می‌­کند جست‌­وجوی او یک جور نبش قبر است، یک نبش قبر ناقص. پرسش‌­های مشابه­ به ما کمک می­‌کند کم­‌کم با تکه‌­پاسخ­‌های مختلف به یک تصویر کامل برسیم، در عین حال که وجوه دیگر این تصویر در پرسش‌­های دیگری که جای‌شان خالی است تلف می­‌شود. گویی نویسنده چارچوبی تعیین کرده برای انسجام مصاحبه­‌ها و نمی‌­خواهد پا را فراتر بگذارد.

مشخصاً نویسنده قصد نداشته زیاد وارد زندگی و خصوصیات شخصیتی سرشار بشود تا مبادا کتاب تبدیل به مجموعه‌­ای از خاطرات شود، اما وقتی قرار است در راه تاریخ شفاهی قدمی برداریم باید بدانیم که پرس‌­وجو و گشتن پی جزئی‌­ترین اطلاعات می­‌تواند مهم باشد. این­که حسین سرشار همراه با رشید وطن­دوست در آن سفر ۱۰ روزه به فاو و سرود خواندن برای رزمنده‌­ها چه احوالاتی داشته؟

اما نویسنده پی این ماجرا را نمی‌گیرد و با این جمله «برگردیم به اپرا» موضوع را کاملاً عوض می‌کند. در جایی دیگر وقتی یارتا یاران از تعلیق و احضار به کمیته‌­ی انضباطی به خاطر نوع رفتار سرشار در کلاس­‌های آواز تالار رودکی می‌­گوید، ما می‌خواهیم اطلاعات بیشتری در این­‌باره بدانیم اما باز هم سوالی پرسیده نمی‌شود.

این‌­طور که به نظر می‌­رسد متاسفانه برای تماس با اشخاص و اطلاعات بیشتر از او هیچ حمایتی نشده و بسیاری از افراد قرار مصاحبه را نپذیرفته‌اند و نویسنده به سختی توانسته فرصت مصاحبه با همین افراد را هم به دست بیاورد.   

 

حسین سرشار

 

در صفحات پایانی کتاب یارتا یاران که به نظر جزء معدود آدم‌­های نزدیک به او بوده، در جواب نویسنده که می‌­پرسد: «فکر می‌­کنید چه چیزهایی باید می‌­پرسیدم که نپرسیدم یا نگفتیم؟» می‌­گوید: «خیلی چیزها… فکر نمی‌­کنم با یک جلسه بشود به همه­ این­‌ها رسید… این شمایید که باید بدانید چی می­‌خواهید»

و خواننده در دل از خانم سیداصفهانی می‌خواهد که پس یک قرار مصاحبه­ دیگر بگذارید لطفاً! اما خانم نویسنده در جواب می‌­گوید: «متاسفم که درست نمی‌­دانم باید در کدام مسیر پیش بروم…»

و جلسات دیگر مصاحبه و پرسش و پاسخ بیشتر با یارتا یاران رها می‌­شود و حالا حسرتش برای خواننده می‌­ماند که دیگر کی بشود کسی بتواند بار دیگر پرونده­‌ی حسین سرشار را باز کند و بیشتر بپرسد.

 

حسین سرشار

سولیست تنهای اپرای تهران

#موسیقی

  این مقاله را ۲۸ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “سولیست تنهای اپرای تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *