vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

نادیا، آخرین دختر

(مترجم)

مراد در «آخرین دختر» داستان یک نسل‌کشی را روایت می‌کند. خانواده‌ی او طی یک روز همگی توسط داعش دستگیر شدند، مردان در مقابل آتش گلوله قرار گرفتند و زنان با اتوبوس به بازار خریدوفروش برده‌های جنسی داعش فرستاده شدند. مراد پس از هفته‌ها در معرض خشونت بودن، با شجاعت محض و قدرت اراده‌ای که داشت از آنجا گریخت و پس از آن، وقت خود را صرف افزایش آگاهی در مورد این جنایت ادامه‌دار، کرده است.

 

آخرین دختر

نویسنده: نادیا مراد

مترجم: زینب کاظم خواه

ناشر: پارسه

نوبت چاپ: ۹

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۳۵۲

شابک: ۹۷۸۶۰۰۲۵۳۴۱۶۳

 

  این مقاله را ۴ نفر پسندیده اند

 

تهیه این کتاب


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

 

نادیا، آخرین دختر

 

 

نویسنده: آنه لوگان (anne logan)*

 

این اواخر بیشتر غیرداستانی می‌خوانم… جدا از برخی دلایل شخصی، به نظر می‌رسد ناشران این روزها دائما در حال انتشار چنین مطالبی‌اند، بنابراین کتاب‌های بیشتری برای نقد و بررسی به دستم می‌رسد. باوجود اینکه بیشتر کتاب‌های داستانی می‌خوانم تا غیرداستانی، اما دریافته‌ام که روایت‌های واقعی برای مدت طولانی‌تری با من می‌مانند، شاید به این دلیل که شخصیت‌ها واقعی هستند و واقعا آنچه که درباره آن می‌نویسند را پشت سر گذاشته‌اند. برای کسانی که با سرگذشت نادیا مراد آشنایند، عجیب نیست که بگویم کتاب او با عنوان «آخرین دختر» یکی از آن کتاب‌هاست؛ باوجود اینکه هفته‌ها از خواندن این کتاب می‌گذرد، هنوز چندبار در روز در ذهنم تداعی می‌شود.

 

 

نادیا مراد، آخرین دختر

 

مراد داستان یک نسل‌کشی را برایمان روایت می‌کند. او یکی از پیروان دین ایزدی است؛ گروه کوچکی که در خاورمیانه مورد هجوم داعش قرار گرفته. طی یک روز خانواده‌ی او دستگیر شدند، مردان در مقابل آتش گلوله قرار گرفتند و زنان با اتوبوس به بازار خریدوفروش برده‌های جنسی داعش فرستاده شدند. مراد پس از هفته‌ها در معرض وحشیگری بودن، با شجاعت محض و قدرت اراده‌ای که داشت از آنجا گریخت و پس از آن وقت خود را صرف افزایش آگاهی در مورد این جنایت اغلب نادیده‌گرفته شده و ادامه‌دار، کرده است. مستندی درباره‌ی مبارزه او منتشر شده که لینک تریلر آن در (اینجا) آمده است.

 

 

توقع داشتم بیشتر در مورد زندگی بعد از فرار او از دست ربایندگانش بخوانم، اما بخش عمده‌ی کتاب به توصیف زندگی قبل از ربوده شدن او پرداخته است. علی رغم ارائه‌ی تصویری صادقانه اما مثبت از زندگی قبل از جنگ، به عنوان یک غربی برخی از ماجراهای او برایم ‌غم‌انگیز بود. به عنوان مثال، تعدد زوجات چیزی است که در دین ایزدی اتفاق می‌افتد (شایع نیست، اما چیز نامعمولی هم نیست).

 

زندگی مراد به هیچ وجه آسان نبود، خانواده‌اش گرفتار فقر بودند، و توصیف‌های او از آنچه که مشخصا زنان تحمل می‌کنند، دست کم حیرت‌آور بود. از زنان انتظار می‌رفت که بیشتر کارهای خانه را خودشان انجام دهند، و حتی در صورت بارداری از آنها انتظار می‌رفت که در مزارع نیز کمک کنند، زیرا بسیاری از خانواده‌ها از طریق کار کشاورزی امرار معاش می‌کردند. باردار بودن و تقلا برای شستن ظروف در سینک باعث می‌شود حس کنم که این روزها در حال انجام یک عمل قهرمانانه‌ام، اما به یاد آوردن کارهایی که روزانه زنان دیگر با امکانات بسیار کمتری که در اختیار دارند، انجام می‌دهند فورا به هرگونه احساس دلسوزی برای خود پایان می‌دهد!

 

 

تجربه‌ی آنچه که نادیا در کتابش از سر گذرانده گاهی وحشتناک است، این خاطرات برای افراد دل‌نازک قابل تحمل نیست. اما چیزی که از خواندن این کتاب به دست خواهید آورد، نه احساس ترحم برای او، بلکه حس ترس توام با احترام نسبت به او و سایر زنانی است که در سفرش با آنها روبه‌رو می‌شود.

 

 

نادیا مراد، آخرین دختر
نادیا مراد، آخرین دختر

 

شیوه‌ای که او داستانش را تعریف می‌کند بی‌نهایت واقع‌گرایانه است. او در طول کتاب دست به کارهای  خیره‌کننده‌ای می‌زند، اما از اینکه به ما نشان دهد چقدر ترسیده، درنگ نمی‌کند. از جمله‌ سطوری که این نکته را نشان‌ می‌هد، جایی است که او از آخرین زندانش فرار می‌کند (مردان زیادی او را طی چندهفته خرید و فروش کردند) و او در سراسر شب فقط راه می‌رود و به دنبال مکانی امن برای پنهان شدن می‌گردد:

 

«تمام زندگی‌ام از شب می‌ترسیدم. من خوش‌شانس بودم که فقیر بودم، منظورم این است که با خواهران و خواهرزاده‌هایم درون یک اتاق یا روی پشت‌بام کنار خانواده‌ام می‌خوابیدم.» (ص 206)

 

 

خیلی‌وقت‌ها ما چنین زنانی را فقط در نقش قربانی می‌بینیم، اما مراد شرایط دشوار را به دست می‌گیرد و آن‌ را به منبع شجاعت تبدیل می‌کند. شجاعت جنگیدن برای زندگی‌اش چیزی است که آشکارا من را بیش از همه تحت تاثیر قرار داد، زیرا بسیاری از زنان در موقعیت او با دانستن اینکه که وضعیت آنها به احتمال زیاد با سال‌ها شکنجه و تجاوز به پایان می‌رسد، دست به خودکشی زدند. متأسفانه بسیاری از زنان مانند او همچنان در اسارت هستند و از این رو کار مراد بسیار مهم است.

 

 

به نظر می‌رسد در این مرحله مهمترین چیز برای مراد آگاهی‌بخشی است، بنابراین از شما دعوت می‌کنم که وب‌سایت او را ببینید و نگاهی بیاندازید به آنچه که او برای آن و علیه آن مبارزه می‌کند.

 

 

 

*مقاله‌ی آنه لوگان با عنوان اصلی «Book Review: The Last Girl by Nadia Murad» در سایت I’VE READ THIS منتشر شده است. 

 

نادیا مراد

 

نوشته‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *