مصاحبه با هومان حسنپور، رئیس جدید اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران
اتحادیه ناشران و کتابفروشان سال دیگر شصتمین سال تاسیس خود را جشن میگیرد. انتخابات چهاردهمین دوره این نهاد صنفی چندی پیش برگزار شد و اعضای هیات مدیره با رای کلیه صاحبان رای که هم ناشران و هم کتابفروشان و موزعان هستند، انتخاب شدند و هومان حسنپور را به عنوان رییس اتحادیه برگزیدند که پیش از این نیز سابقه فعالیت صنفی در این نهاد به عنوان خزانهدار داشت. برای آشنایی با برنامههای هیات مدیره جدید و مروری بر مهمترین مشکلات صنعت نشر در سال سخت ۱۳۹۷ به دیدار هومان حسنپور رفتیم که مدیریت نشر آریابان را هم برعهده دارد.
اتحادیه ناشران و کتابفروشان سال دیگر شصتمین سال تاسیس خود را جشن میگیرد. انتخابات چهاردهمین دوره این نهاد صنفی چندی پیش برگزار شد و اعضای هیات مدیره با رای کلیه صاحبان رای که هم ناشران و هم کتابفروشان و موزعان هستند، انتخاب شدند و هومان حسنپور را به عنوان رییس اتحادیه برگزیدند که پیش از این نیز سابقه فعالیت صنفی در این نهاد به عنوان خزانهدار داشت. برای آشنایی با برنامههای هیات مدیره جدید و مروری بر مهمترین مشکلات صنعت نشر در سال سخت ۱۳۹۷ به دیدار هومان حسنپور رفتیم که مدیریت نشر آریابان را هم برعهده دارد.
هومان حسنپور :انباشت تولید داریم، محل عرضه نداریم
با همه سختیها، فروش کتاب پایین نیامد
جناب حسنپور، حالا که از سوی هیات مدیرهی اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران به عنوان رییس این اتحادیه برگزیده شدهاید، چه برنامههایی در دستور کار دارید و اصولا مهمترین مسائل صنعت نشر در این زمان چیست؟
بزرگترین کاری که برای نشر میتوان در این بازهی زمانی انجام داد، حفظ کردن نشر است. بزرگترین آرمانی که یک هیات مدیره میتواند برای جامعه نشر، یعنی کتابفروشان و موزعان و ناشران داشته باشد، این است که نشر همچنان روی پای خودش بایستد.
و این یعنی خطری موجودیت صنعت نشر را تهدید میکند؟
نشرِ مکتوب، بنیان تکامل فرهنگی جامعه است. پایه و اساس فرهنگ هر جامعه را نشر مکتوب تشکیل میدهد. نشر در شرایطی است که از چند جبهه تهدید میشود. اول اینکه خیلیها فکر میکنند دوران نشر مکتوب گذشته. در دنیا هم زمانی اینطور فکر میکردند. اگر نمودارهای مربوطه را ببینید، از ۲۰۰۸ سهم کتابهای الکترونیک و صوتی میرود بالا و از ۲۰۱۲ شیب نمودار برعکس میشود. در سالهای اخیر کار به جایی میرسد که آمازون، یعنی سایتی که از اساس برای فروش کتاب الکترونیکی بنا شده، میآید و شعبهی کتاب فیزیکی تاسیس میکند. نشر مکتوب همیشه باید باقی بماند و این اتفاقی است که در جهان دارد میافتد.
ما از جهت نرمافزاری و تولید محتوا نتوانستیم امکانی را که در کشورهای پیشرفته در اختیار مخاطب قرار میدهند تامین کنیم، اما در کشورهای پیشرفته هم با وجود همه این امکانات ــ از کتاب سخنگو گرفته تا ابزارهای تکنولوژیک و پخش موسیقی متناسب با متن کتاب و غیره ــ از جایی به بعد سهم کتاب کاغذی در نمودارشان بالا رفت. مخاطب دوست دارد ارتباط فیزیکی تنگاتنگ با کتاب داشته باشد. باطری کتاب هیچوقت تمام نمیشود، نورش زیاد و کم نمیشود، هرجایی خواستی میتوانی آن را ببری، مچالهاش کنی یا به خودت بچسبانی. بین مخاطب و کتاب چاپی فاصلهای نیست.
غرب این مسیر را تا انتها رفت و تمام تلاشها برای انتقال کتاب و مطبوعات به فضای الکترونیک صورت گرفت. در مورد روزنامه دیدند دیگر تقاضا برای روزنامه قطع شده، اما کتاب از بین نرفت.
ما هم در سایت وینش پروندهای داریم با عنوان «آیا شاهد نوزایی کتاب کاغذی هستیم؟» این روند و پیشرفت تکنولوژیک روی صنعت نشر خودمان چه تاثیر مستقیمی دارد؟
تلقی من از نشر شاید با تلقی عمومی از نشر یکی نباشد. من کلاً نشر را یک پروسه میبینم. پروسهای که به صورت نرمافزاری از سوی مولف یا مترجم کلید میخورد، توسط ناشر و بعد توزیعکننده ادامه پیدا میکند و به وسیله کتابفروش به دست مخاطب میرسد. نشر یعنی این. وقتی با این نگاه به نشر بنگریم، این سه بخش مختلف از هم قابل تفکیک نیستند. به بیان درستتر، چنان درهم تنیدهاند که منافعشان را از هم نمیتوانیم تفکیک کنیم.
علاوه بر ماجرای کتاب الکترونیک که توضیح دادید، تکنولوژی در زمینه توزیع هم میتواند روی صنعت نشر اثرگذار باشد. بحثی که اخیرا در جریان است و کتابفروشها از فروش و توزیع مستقیم کتاب توسط ناشر، آن هم با تخفیف، ناراضی هستند، یک جور تضاد منافع بین این حلقهها نیست؟
این دقیقا همان سوتفاهمی است که از آن صحبت کردم. من هیچ تضاد منافعی بین این سه گروه (ناشران و موزعان و کتابفروشان) نمیبینم. فرض کنید مورد سوال قرار میگیریم که چرا ناشر نباید کتابش را در سایت خود بفروشد؟ یک موقعی ناشری کتابش را در اختیار هیچ کتابفروشی و موزعی قرار نمیدهد و از طریق اینترنت و فروشگاههای خودش به دست خواننده میرساند. مثل انتشارات بسیاری از دانشگاهها. کسی معترض این دسته از ناشران نیست. ولی یک موقع است که ناشری میخواهد هم موزع را داشته باشد، هم ویترین کتابفروش را و هم فروش از طریق سایت خودش را.
آن توزیعکنندهای که قرار است روی کار این ناشر سرمایهگذاری کند و بازاریابی داشته باشد و فعالیت کند، این هزینهها را از کجا باید بیاورد؟ کتابفروش هم که یک مغازه چند میلیاردی را که میتوانست کاربریهای پرسود دیگر داشته باشد، به فروش کتاب تو اختصاص داده. ناشر هیچ تعهدی به این کتابفروش ندارد؟ آیا درست است ده کتاب پرفروش را خودش به فروش برساند و صدتای دیگر را روانه ویترین کتابفروشی کند؟ کتابفروش باید در فروش همه کتابها سهیم باشد، از جمله پرفروشها!
آنچه به تضاد منافع تعبیر میشود، در واقع مجموعهای از سوتفاهمها است. ناشر ادعا میکند موزع کتاب او را توزیع نمیکند. این سوءتفاهم اول. کتابفروش هم کتاب را نمیگیرد. سوءتفاهم دوم. برگشت پول با تاخیر صورت میگیرد که این هم سوءتفاهم سوم است. چرا همه اینها را میگویم سوءتفاهم؟ توضیح میدهم. یک موزع مگر نمیخواهد سود ببرد؟ اگر کتاب شما استانداردهای لازم را داشته باشد و برای دل خودتان تولید نشده باشد، چه چیز بهتر از فروش چنین کتابی؟ موزع و کتابفروش انگیزه قوی برای فروش کتاب دارند. پس مشکل کجاست؟
مشکل اینجاست که ویترین کتاب در هدفگذاریهای فرهنگی دیده نشده است. یک کتابفروش برای مثال برای هزار عنوان کتاب در مغازه جا دارد. برای ورود هزار و یکمی، کتاب اولی باید به فروش برسد. انباشت تولید داریم، محل عرضه نداریم. از اول انقلاب از صنعت نشر حمایت کردیم، اما موزع و کتابفروش حمایت نشدند. شبیه ارگانیزمی شدیم که قرار بود پرورش پیدا کند، اما این پرورش متناسب نبود و فقط یک بخش از آن بزرگ شد.
برای حل همین انباشت تولید بود که نمایشگاه زدند و این نمایشگاهها بیشتر و بیشتر شدند و کتابفروشها را یکی یکی از چرخه بیرون انداختند. نمایشگاههای کتاب مسکنهای موقتی هستند که انباشت تولید را فعلا هضم کنند. کجای دنیا تولیدکننده تقریبا چهاربرابر عرضهکننده است؟
یک بازیگر مهم در این میان دولت است. نقش دولت چه در حمایت و چه در بحث هدایت چیست؟
باید دید چه جاهایی باید دولت حمایت کند و کجا باید هدایت کند و کجا زیرساخت آماده کند. بیشتر این حمایتها کوتاهمدت بوده. یک بیماری به اورژانس مراجعه میکند، اولین کار پزشک تزریق داروهای مهم و اقدامات حیاتی است، به این فکر نمیافتد که پیشگیری کند. اول زنده نگهش دارد، بعد روی تشخیص و کارهای بلندمدت کار میکند. داستان این است که ما سالهاست در همین مرحله زنده نگه داشتن گیر کردهایم. الان بدنه نشر آلوده شده و معتاد شده به این حمایتها و به راحتی نمیتواند بدون آن تحمل کند.
دولت میخواهد یا مجبور است که کوتاهمدت برنامهریزی کند؛ من فکر میکنم مجبور است. ده درصد از هزینهای که دولت در این سالها برای نمایشگاه کتاب خرج کرده اگر صرف ساخت کتابفروشی در مناطق محروم یا تجهیز کتابفروشیهای حاضر کرده بود یا توزیع را به سیستمهای روز دنیا مجهز کرده بود، حالا جلوتر بودیم.
منظور از کتابفروشی هم فقط کتابفروشیهای بزرگ نیست. فلسفه و بافت کتابفروشیهای محلی با کتابفروشیهای بزرگ متفاوت است. نمیگویم کتابفروشی بزرگ و شیک بد است، اما وجود کتابفروشی در محلات، برای بچهها و برای فرهنگ اهمیت حیاتی دارد. کتابفروشی محلی است که امثال مجید در «قصههای مجید» را درست میکند. دیدن کتاب سر راه مدرسه و اجاره کردن کتاب، تنها در فضای کتابفروشیهای محلی ممکن است. ارتباط روحی بین کتابفروش و خواننده کتاب در این فضا ایجاد میشود.
تشکیلات صنفی شما در فضایی که توصیف کردید چه کاری میتواند بکند و چه برنامههایی دارید؟
کاری که ما میتوانیم بکنیم، برداشتن موانع است. کاری که میکنیم صاف کردن جاده است. تاکید روی کاربریهای محلی، مذاکره با بانکها برای دادن تسهیلات به کتابفروشیهای محلات و کمک کردن به اینکه مردم در محله خودشان به کتاب دسترسی داشته باشند…
گرانی کاغذ هم این روزها خیلیها را نگران کرده.
قسمت قابل ملاحظهای از ماده خام مصرفی در تولید کتاب را کاغذ تشکیل میدهد. بدون در نظر گرفتن هزینههای محتوایی و متن صحبت میکنم. بدون احتساب هزینههای خرید امتیاز و حق التالیف، کاغذ چهل تا چهلوپنج درصد از هزینههای مادی کتاب را تشکیل میدهد. دقت کنید کتاب کالایی نیست که سقف قیمت نداشته باشد. گوشت نیست که کیلویی صدوبیست تومان هم بشود، باز ملت برای خریدش صف بکشند و مجبور باشند. در نتیجه از قواعد مرسوم اقتصادی در قیمت زدن نمیتوان استفاده کرد. هر کتابی تا یک حدی از قیمت امکان فروش دارد.
ذات کار کتاب طوری است که سهم هزینههای مختلف آن را نمیتوان دقیقاً تخمین زد. جا دارد در جلسات دیگری مفصل درباره این مساله صحبت کنیم. ولی مصاحبه را با یک نکته نویدبخش به پایان میبرم. کتاب هم مثل بقیه کالاها در سال گذشته قیمتش بالا رفت. اما جالب است بدانید که فروش کتاب پایین نیامد.
دلیلش هم واضح است. ما از روز اول هم مشتریهایمان ثروتمند نبودند. از اول، صنعت نشر مشتریاش کسانی بودند که کتاب از گوشت هم برایشان حیاتیتر بود. ما به مخاطب کم عادت کردهایم. اما مثلا بازار موبایل به فروش کم عادت نداشت. مخاطب ما هیچوقت آنچنان پولدار نبود و با وجود همه مشکلات اقتصادی، در شرایطی که قیمت کتاب خود ما را هم اذیت میکرد، همچنان مخاطب ما تلاش میکند کتابی را که دوست دارد تهیه کند. اما با این وضع، گسترش فرهنگ کتابخوانی مشکل است. ما به داشتن چنین مخاطبانی افتخار میکنیم.