محصص، نیمایِ نقاش
کتاب گفتوگو با بهمن محصص، شامل گردآوری و پیاده کردن هفت گفتگو با او در دورههای مختلف زمانی (پیش و پس از انقلاب) است. گفتگوها به چند دسته در این کتاب تقسیم میشوند. در دو مورد چند نفر با بهمن محصص مواجه میشوند و گفتگو میکنند. در یک مورد یک نفر مصاحبهکننده با چند نفر از جمله محصص گفتگو میکند و در چهار مورد تنها یک مصاحبهکننده با بهمن محصص روبرو میشود. نکتهای که در همه این مصاحبهها پررنگ است برجسته بودن محصص در دانش و تبیین دیدگاههایش است به طوری که در بیشتر مصاحبهها او غالباً متکلم وحده است.
گفتوگو با بهمن محصص
نویسنده: احسان مجیدی تیرداد (گردآوری و مقدمه)
ناشر: کتاب آبان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۵۲
کتاب گفتوگو با بهمن محصص، شامل گردآوری و پیاده کردن هفت گفتگو با او در دورههای مختلف زمانی (پیش و پس از انقلاب) است. گفتگوها به چند دسته در این کتاب تقسیم میشوند. در دو مورد چند نفر با بهمن محصص مواجه میشوند و گفتگو میکنند. در یک مورد یک نفر مصاحبهکننده با چند نفر از جمله محصص گفتگو میکند و در چهار مورد تنها یک مصاحبهکننده با بهمن محصص روبرو میشود. نکتهای که در همه این مصاحبهها پررنگ است برجسته بودن محصص در دانش و تبیین دیدگاههایش است به طوری که در بیشتر مصاحبهها او غالباً متکلم وحده است.
گفتوگو با بهمن محصص
نویسنده: احسان مجیدی تیرداد (گردآوری و مقدمه)
ناشر: کتاب آبان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۵۲
بهمن محصص یک شگفتی در تاریخ معاصر هنر ایران است. درباره او بهسختی میتوان نوشت همچنان که دو فیلمی هم که درباره زندگی و آثارش ساختهاند [چشمی که میشنود (احمد فاروقی قاجار – 1346) / فیفی از خوشحالی زوزه میکشد (میترا فراهانی – 1392)] حق مطلب را ادا نمیکند. گاهی محتوای برخی آدمها و آثارشان آنچنان عمیق و پیچیده است که درک و بیان مفهومی که عرضه میکنند غیرممکن میآید بهخصوص اگر خود فرد هم در هیچ قالبی نگنجد.
کتاب پیشرو گردآوری و پیاده کردن هفت گفتگو با بهمن محصص در دورههای مختلف زمانی (پیش و پس از انقلاب) توسط آدمهای مختلف است. گفتگوها به چند دسته در این کتاب تقسیم میشوند. در دو مورد چند نفر با بهمن محصص مواجه میشوند و گفتگو میکنند. در یک مورد یک نفر مصاحبهکننده با چند نفر از جمله محصص گفتگو میکند و در چهار مورد تنها یک مصاحبهکننده با بهمن محصص روبرو میشود. نکتهای که در همه این مصاحبهها پررنگ است برجسته بودن محصص در دانش و تبیین دیدگاههایش است به طوری که در بیشتر مصاحبهها او غالباً متکلم وحده است و مصاحبهکنندگان گویی پامنبریهایی نشسته در کلاس درس استاد هستند یا در بهترین حالت تعقیبکنندگانی خسته هستند که از پی محصص در حال دویدنند. این موضوع بهقدری مشهود است که به نظر میرسد در برخی موارد محصص از سر تیزهوشی جوابهای رندانه به مصاحبهکننده میدهد. هوشی که او خود واقف بر آن است و به آن میبالد و در اولین مصاحبه آشکارا بدون هیچ دلیلی برای فروتنی و تواضع، بیان میکند.
کتاب با مقدمه احسان مجیدی تیرداد درباره تاریخ هنر و مکاتب مختلف هنری بخصوص نقاشی و شرح و بیان مختصر هر دوره شروع میشود و درنهایت به تحلیلی مختصر از محصص و نوع نگاه فلسفی او به زندگی میپردازد و درباره نقاشیهای دورههای مختلف زندگی او، مخاطب ناآشنا را آماده ورود و مواجهه با مصاحبههایی میکند که در هرکدام محصص بیرحمانه اسب سرکش دانش و (مهمتر) بینشش را میتازاند و مصاحبهکنندگان و مخاطب را مسحور و مقهور میکند. اینها اما جملاتی به اغراق نیستند که تنها کافیست کتاب را تورقی بکنید تا پی به برجستگی این هنرمند ببرید. دانش او در مواجهه با مصاحبهکنندگان باعث شده است که درباره هر موضوعی پیرامون هنر بیباکانه نظر دهد و این دیدگاهها بهقدری دقیق است که در آخرین مصاحبه سیروس طاهباز اعتراف میکند: آقای محصص شما به معنای دقیق کلمه جامعالاطراف هستید.
اولین مصاحبه با عنوان تنها استاد من حبیب محمدی بود، توسط عنایت سمیعی انجامشده و در شماره 44 مجله گیلهوا به تاریخ مرداد و شهریور 1376 به چاپ رسیده است. این مجله که دوماهنامهای در خصوص مسائل گیلانشناسی و مطالعات مربوط به استانهای شمالی گیلان و مازندران است از داستان زندگی او شروع میکند و محصص به شرح زندگیاش از چهاردهسالگی یعنی زمانی که نزد حبیب محمدی و در دکان این استاد مشق نقاشی میکرده میپردازد. سپس خاطراتی از مهاجرتش به تهران را نقل میکند و درباره تابلوهای بهجامانده از حبیب محمدی میگوید. در این مصاحبه کوتاه محصص علاقهاش به هنر مدرن و نقاشی مدرن را بروز میدهد و مقایسهای از همین منظر بین حبیب محمدی و کمالالملک انجام میدهد.
هوش برتر من
مصاحبه دوم این کتاب با عنوان گفتوشنودی با بهمن محصص نقاش، در نهمین شماره مجله آرش در آبان 1346 چاپ شده است و مصاحبهکنندگان بهمن دادخواه، سیروس طاهباز، م. آزاد و مهرداد صمدی هستند. در این مصاحبه هم در ابتدا از روزهای کودکی و نخستین تجربههای کار با حبیب محمدی میگوید و بعد به مقولات تخصصی هنر و تاریخ هنر میپردازد. محصص در این مصاحبهی جاندار سعی در بیان و تبیین دیدگاههایش درباره هنر مدرن و اهمیت بیانگری در هنر میکند. در بین هفت مصاحبه کتاب به نظر میرسد این مصاحبه از عمق بیشتری برخوردار است و محصص آزادانهتر به تبیین دیدگاههایش میپردازد. او میگوید مشخصهام در هنر هوش برترم است. من در تابلوهایم زندگی میکنم و هنر برایم پدیدهای کاملاً عقلانی است. درباره هنر در مفهوم عام ولی دیدگاه متفاوتی دارد. میگوید برای من زیبایی در هنر وجود ندارد و تنها چیزی که مهم است اکسپرسیون است و در صورتبندی دیالکتیک محیط را تزی برای آنتیتز هنرمند میشناسد و سنتز این دو را خلق هنری هنرمند میداند.
او معتقد است هنرمند باید دغدغه جهانی داشته باشد و محدود به دغدغههای محیطی نباشد و در تمام طول مصاحبه مثالهایش را از شعر نیما میآورد که چنین سطح استانداردی دارد و میگوید که کارهای مصری را زیاد در نمایشگاههای اروپا دیده است که سعی میکنند کسی را که میکشند لباده به تن داشته باشد و حلقه در گوش و دماغش باشد در حالیکه نیما هیچوقت بهزور، رنگ محلی به شعرش نمیدهد و اگر میگوید آسمان یکریز میبارد هم منِ ولایتی میفهمم و هم همه مردم دنیا.
محصص هنرمند را دارای نقش جهانی میداند اما نه موظف و قائل به این مفهوم از دید سارتر چرا که معتقد است هنر باید خلاقه باشد نه خودانگیخته یا از سر سرگرم شدن. او معتقد است عصیانی که امروزه وجود دارد، از سر ناامیدی بشر است و تا فلسفه به وجود نیاید نیمای جهانی در هر رشتهای نمیتواند امکان بروز پیدا کند. در ادامه این مصاحبه به تفاوت صنعتگری و هنر میپردازد و میگوید من یک کار صنعتگرانه را به یک کار هنرمندانه که صنعتگرانه نباشد ترجیح میدهم و در آخر مصاحبه برداشتش را از هنر آبستره و کلاژ و تجربیاتش را در این زمینه با مصاحبهکنندگان در میان میگذارد.
گروه پنج
مصاحبه سوم هم بهصورت جمعی است و عنوان آن سمینار بزرگ هنر ایران. در این مصاحبه پرویز تناولی، ابوالقاسم سعیدی، بهمن محصص و حسین زندهرودی حضور دارند و مصاحبهکننده جواد مجابی است. این مصاحبه که در تاریخ ۲۲ ، ۲۳ و ۲۴ مرداد در سه شماره متوالی در سال ۱۳۴۷ چاپ شده از این جنبه بسیار حائز اهمیت است که چهار نفر از گروه معروف پنج در آن حضور دارند. گروهی که به حق پیشروترین هنرمندان عرصه نقاشی در تاریخ ایران بودهاند.
از میان این پنج نفر تنها سهراب سپهری حضور ندارد. در طول مصاحبه و در بیشتر لحظات زندهرودی ساکت است و محصص و مجابی مشغول بحث کردناند. گفتگو اما با صحبتهای تناولی درباره وضع هنر در ایران شروع میشود و در معرفی گروه پنج میگوید: «هدف گروه پنج معرفی هنر معاصر ایران است آنطور که وجود دارد و نشان دادن و فهماندنش به مردم و دفاع از حقوق صنفی نقاش در برابر مؤسساتی که ادعا میکنند به خاطر هنرمند و هنر به وجود آمدهاند.»
در طول این مصاحبه هر چهار هنرمند به بیان دیدگاههای صنفیشان در حوزه نقاشی و رویکرد ارگانهای دولتی با مقوله هنر در کشور و نقد وضع موجود میپردازند. در بخشی از این گفتگو مجابی از زندهرودی میپرسد دلیل عدم استقبال مردم از هنر نقاشی چیست؟ و زندهرودی که کمحرفتر است جواب جالبی میدهد: مردم به هنر توجه ندارند، من در سطح بینالمللی کار میکنم و تنها یک عده کارهای مرا میفهمند. در ایران ده نفر را میشناسم که هنر مرا میفهمند و این برای من کافی است. یا در بخش دیگری زندهرودی میگوید: به نظر من گروه پنج فقط کارهای ارزشمندی در این دوره معاصر نقاشی ایران ارائه داده است و بس.
این جملات اگرچه تنها از زبان زندهرودی بیان میشود ولی مشخص است که همراهی بقیه را با خود دارد و البته به نظر میرسد نه جملاتی از سر تفرعن و تکبر که برعکس از شناخت و آگاهی این گروه از هنر جهان و درکشان از آثار خلقشده میآید. درواقع نگاه این گروه به هنر مدرن بهشدت عمیق و درعینحال ایدئالیستی است.
در این گفتگو سعیدی لحن نقادانه تندتری به وضع هنر و بخصوص مقوله بازار دارد. در بخشی از صحبتها میگوید: در جوامع پیشرفته نقش هر کس مشخص است. گالریدار بازار درست میکند و ارائه میدهد. منتقد آن را به مردم میشناساند و هنر را تعالی میبخشد ولی متأسفانه در کشور ما نقاشی در مرحله ابتدایی است. ما باید این نقش را خود ایفا کنیم. نقش هنرمند، گالریدار و منتقد و گاه تماشاچی دوستان را به عهده داشته باشیم.
پوسیدگی باید از بین برود
مصاحبهکننده در چهارمین گفتگو مشخص نیست. مصاحبه با عنوان باید پوسیدگی از بین برود، در سیزدهمین شماره مجله تلاش به تاریخ آبان و آذر 1347 چاپ شده است. این گفتگو اگرچه کوتاه است ولی نکات حائز اهمیتی دارد. مصاحبهکننده درباره رسالت هنرمند در عصر حاضر میپرسد و محصص به نظر برافروخته میشود و میگوید: عزیز من، هنرمند تلگرافچی نیست، آدم قرن نوزده آدمی امیدوار بود و انسان به انحطاط کنونیاش نرسیده بود. او در این گفتگو هیچ علاقهای ندارد که رسالتی برای هنرمند قائل شود و درنهایت میگوید: برای آدم بیچشم و گوش، پیامبری لال لازم است.
در ادامه مصاحبهکننده از محصص درباره خدمت هنر در راستای سازندگی میپرسد و جواب محصص درخشان است و به نظر کلیدیترین جمله این کتاب برای نشان دادن فلسفه و نوع تفکر محصص است. او میگوید: به نظر خراب کردن است که ساختن را با خود دارد. هنرمند تا خراب نکند نمیتواند خلق کند. هر خرابکاری هوشمندانهای، در خود سازندگی دارد. آنچه ترسناک است ورشکستگی است نه خرابی.
محصص اما تنها نقاش و مجسمهساز نبوده است. او ترجمههای فراوانی از خود بهجای گذاشته و همچنین در دهه چهل کارگردان تئاتر بوده است و گروهی به نام «گروه کوچک» متشکل از بازیگران غیرحرفهای داشته است. او آثاری از چزاره پاوزه، پیراندلو، مالاپارته، کالوینو، یونسکو و ژان ژنه به فارسی برگردانده است و از مهمترین اجراهای تئاتری او میتوان به هنری چهارم شاهکار پیراندلو، صندلیها اثر اوژن یونسکو، کلفتها اثر ژان ژنه اشاره کرد و در طول مصاحبه توضیحاتی درباره ترجمهها و تئاترهایش میدهد.
تماشاچی را نمیفریبم
پنجمین مصاحبه اما با عنوان من تماشاچی را نمیفریبم در روزنامه اطلاعات به تاریخ 23 بهمن 1347 چاپ شده است و گفتگوکننده مشخص نیست. در این مصاحبه کوتاه از همان ابتدا تأکید بر کارهای تئاتری محصص و گروه کوچک است و بهتفصیل از مصائب و مشکلات کار تئاتر در ایران میگوید. از مشکلات مالی گروه میگوید و حمایتهای انجمن ایران و آمریکا و انجمن ایتالیا. حتی جایی از مصاحبه به گلایه میگوید برای یافتن جای نمایش باید به گدایی درِ خانه مهاجر و انصار بیافتم، ما ترجیح میدادیم که یکی از تئاترهای لالهزار را اجاره کنیم اما گروه پول کافی ندارد. درباره نحوه کارگردانی و اجراهای تئاتر گروهش نیز دیدگاهش را اینطور مطرح میکند: من تماشاچی را نمیفریبم. در برابر آنها قرار میگیرم، رابطه بین ما کار روی صحنه است. آنچه برای آکتور من مطرح است شرافت و احترام عامه مردم است که نمیخواهد مخاطب را بازی دهد.
مصاحبه ششم با عنوان «بشریت نخنما شده» توسط احمدرضا احمدی شاعر انجام شده است و در روزنامه مردم به تاریخ 19 و 20 اسفند 1352 به مناسبت اجرای نمایش «اتفاق در شهر گوگا» چاپ شده است. این گفتگو هم مثل پنجمین مصاحبه درباره تئاتر است. او در این گفتگو به تشریح طراحی صحنه و میزانسن تئاتری گروهش میپردازد و توضیحاتی درباره تمرینها و ریتم کار و حتی لحن بازیگران میدهد و همه اینها گواه و گویای دقت و توجه محصص به ظرایف کار نمایش و نبوغ او در اهمیت دادن به جزئیات است. در جایی از مصاحبه احمدی در تبیین کارهای نمایشی محصص میگوید مهمترین ویژگی آثار محصص امضای اوست که پای تمام کارهایش است. بهمن محصص فقط شبیه بهمن محصص است و این به خاطر فرهنگ غنی و شخصیت فردی اوست و محصص جواب میدهد: من گمان میکنم که اگر باصداقت کار کنی جای انگشت تو دیده میشود. مجسمه میسازی و اثرانگشت تو روی گِل خواهد ماند.
آخرین مصاحبه یک گفتگوی گروهی است. در یکطرف میز محصص نشسته است و در سوی دیگر مرتضی ممیز، سیروس طاهباز، احمدرضا احمدی و طاهر نوکنده. این مصاحبه در تاریخ 3 شهریور 1373 انجامشده و اولین بار در مجله اینترنتی متن و تصویر منتشر شده است. محور گفتگو نقاشی مدرن و نفس کار مدرن است. در ادامه از او درباره تئاتر پوچی و اجرای نمایشنامههای یونسکو میپرسند و درنهایت باز به نیما برمیگردد و میگوید: نیما آدمی منزوی نبود. ولی برای او مهم بود که هرچه بیشتر درک شود. من هم آدمی منزوی نیستم ولی جدا از توده هستم. در نیما هیچ نالهای وجود ندارد حتی در افسانه قطعاتش رمانتیک است اما ناله و مِنمِن نیست و با این شعر تمام میکند: به روی در/ به روی پنجرهها/ به روی تختههای بام، در هرلحظه مقهور رفته، باد میکوبد/ نه از او پیکری در راه پیدا/ نیاسوده دمی برجا/ خروشان است دریا/ و در قعر نگاه امواج او تصویر میبندند.
در پایان کتاب علاوه بر کتابشناسی، معرفی فیلمهای ساختهشده درباره محصص، معرفی سایت و صفحات مجازی و نمایه کتاب، برخی از نقاشیهای او به همراه شناسنامه اثر هم آورده شده است. چاپ اول این کتاب در هزار جلد توسط انتشارات کتاب آبان در سال 1400 منتشر شده است همچنین طراحی جلد آن توسط احسان رضوانی انجامشده و قیمت پشت جلدش چهلوپنج هزار تومان است.