لالهزار در آخرین شمارهی فصلنامهی «آنگاه»
دوازدهمین شماره مجلهی فرهنگی-هنری «آنگاه» (پائیز ۱۳۹۹) با موضوع لالهزار منتشر شد. در ۲۵۶ صفحهی این شماره تقریباً از هر زاویهی ممکنی به گذشته و حال و تا حدودی آیندهی خیابان لالهزار تهران پرداخته است. شبح حسرتخواری برای تهرانی زیبا و از میان رفته، فضای روشنفکری ما را در نوردیده است. مجموعه مقالات و فیلمهای مستند دربارهی خیابانهای مختلف تهران و بازسازی خانههای قدیمی به شکل کافه و انواع پادکست و یادداشت نوستالژیک در فضای مجازی، بخشی از این تمایل عمومی فضای فرهنگی هستند. «آنگاه» ویژهی لالهزار هم مسلماً بر بستر این تمایل عمومی قابلفهم است.
دوازدهمین شماره مجلهی فرهنگی-هنری «آنگاه» (پائیز ۱۳۹۹) با موضوع لالهزار منتشر شد. در ۲۵۶ صفحهی این شماره تقریباً از هر زاویهی ممکنی به گذشته و حال و تا حدودی آیندهی خیابان لالهزار تهران پرداخته است. شبح حسرتخواری برای تهرانی زیبا و از میان رفته، فضای روشنفکری ما را در نوردیده است. مجموعه مقالات و فیلمهای مستند دربارهی خیابانهای مختلف تهران و بازسازی خانههای قدیمی به شکل کافه و انواع پادکست و یادداشت نوستالژیک در فضای مجازی، بخشی از این تمایل عمومی فضای فرهنگی هستند. «آنگاه» ویژهی لالهزار هم مسلماً بر بستر این تمایل عمومی قابلفهم است.
پیش از شروع اصل مقالات و گفتوگوها، در یک صفحهی سفید جملهای آمده است که شاید بتوان آن را رویکرد این شماره به بررسی این خیابان قدیمی و نوستالژیک تهران دانست: بر سر لالهزار اشتراک نظری وجود ندارد؛ زیرا اشتراک نظر حاصل شناخت است و لالهزار جایی است کمتر شناختهشده. ۳۳ نفر دربارهی لالهزار نوشتهاند یا با آنها دربارهی این خیابان گفتوگو شده است. نام نویسندهها و صاحبنظرهایی که با آنها گفتوگو شده در فهرست مجله به ترتیب حرف الفبا آمده است.
آرش تنهایی، سردبیر مجله، مقدمهی کوتاه خود را این گونه شروع کرده است:
«لالهزار هزار داستان دارد که هیچکس همهی آنها را نمیداند. برای هرکسی داستانی مهم است و هرکس یکی از این قصهها را دوست دارد؛ برای یک معمار قصهی وارطان، برای یک تئاتری قصهی نوشین، برای یک روحانی قصهی طالقانی. لالهزار برای هرکسی با هر عقیدهای داستان جذابی را روایت میکند، پس میشود هزار دفتر از لالهزار منتشر کرد و حکایت همچنان باقی باشد.»
او سپس اشاره میکند که نسل جوان (و اکنون کمابیش میانسالِ) ما لالهزار را بیش و پیش از هر چیز با علی حاتمی و سریال هزار دستان او شناخته است. براستی نیز علی حاتمی و لالهزارِ هزار دستان سایهی خود را بر این شمارهی «آنگاه» انداخته است. جلد مجله به تصویر علی حاتمی اختصاص یافته و در بسیاری از مقالات به موثق بودن یا نبودن، نوستالژیک و رویایی بودن یا نبودنِ لالهزاری که در آن سریال دیدهایم، اشاره شده است.
نوید پورمحمدرضا، دبیر پرونده، با تاکید بر اینکه با وجود همهی افسانهسراییها و گرایشهای نوستالژیک دربارهی دوران پررونق لالهزارِ فرهنگی، در نهایت زوال آن یک واقعیت و واقعیتی مستند است، میپرسد این زوال از کی شروع شد و خلاصهای از سه پاسخ ممکن را مطرح میکند: از یک نگاه از سال ۱۳۳۲ و سالهای پس از کودتا که در طی آن «لالهزارنشینهای روشنفکر و هنرمند و ادیب تارومار میشوند و خیابان از حیات پیشین خود تهی و لالهزار فرهنگی سیاسی بدل به یک لالهزار بازاری-تفریحی میشود». از نگاهی دیگر این زوال از سال ۱۳۵۷ آغاز میشود.
«چنین لالهزاری در فردای انقلاب دیگر نمیتوانست وجود داشته باشد.»
امّا:
در برابر وجه پررنگ سیاسی این دو روایت، روایت سومی هم هست که تغییر و تحول لالهزار را بطئیتر، درونیتر و شاید اجتنابناپذیرتر میخواند. لالهزار این روایت فقط به اذن حاکمیت و طرح و دسیسهی آن نیست که رنگ و معنا عوض میکند، که بنا به ضرورتی درونی تغییر میکند. (ص ۱۴)
به هر رو چیزی که در نوشتههای این شمارهی «آنگاه» سایه انداخته است روحیهی این روایت سومی نیست. چه لحن و محتوای بیشتر نوشتهها و چه عکسها و طراحی صفحات مجله بیانگر حسرتی هستند برای یک لالهزارِ فرهنگیِ پررونقِ از دست رفته. البته دربارهی عوامل اقتصای و تحولات ناگزیر گسترش شهری تهران و تاثیر آنها بر دگرگونی این خیابان هم اشارههایی هست، اما این وجه مغلوب این مجموعه است.
واقعیت این است که شبح حسرتخواری برای تهرانی زیبا و از میان رفته، فضای روشنفکری ما را در نوردیده است. مجموعه مقالات و فیلمهای مستند دربارهی خیابانهای مختلف تهران و بازسازی خانههای قدیمی به شکل کافه و انواع پادکست و یادداشت نوستالژیک در فضای مجازی و علاقه به بازسازی کافهها و کابارهها و حتی محلهی بدنام، بخشی از این تمایل عمومی فضای فرهنگی هستند.
حتی برخی نامها خود گواه این گرایش هستند: «نیست» و «آنگاه» دو نمونهاش. «آنگاه» ویژهی لالهزار هم مسلماً بر بستر این تمایل عمومی قابلفهم و برای همین مخاطب نوشته شده و در نوع خود جامع و جذاب است.
تصویر خیابان لالهزار در ادبیات و مقالهی جداگانهای دربارهی لالهزار در کارهای مسعود کیمیایی و بخصوص رمان جسدهای شیشهای، بحثی در میزان انطباق لالهزار علی حاتمی با واقعیت، جایگاه احمد دهقان و نوشین در تئاتر لالهزار و نقش معماری وارطان در این خیابان تا تاریخچهی عمارت مشیرالدوله در یکی از بنبستهای لالهزار بخشی از موضوعهایی هستند که در صفحات این شماره مورد بررسی قرار گرفتهاند.
همچنین لالهزار در زمان اشغال، گفتوگو با کسبهی امروز لالهزار و گفتوگو با داریوش اسدزاده (بازیگر تئاتر و سینما که سال گذشته از دنیا رفت. عجیب است که در مقدمهی مصاحبه قید نشده که ایشان دیگر در میان ما نیستند).
در مصاحبه با پیروز حناچی شهردار تهران، او شرح میدهد که بعد از سفری به ترکیه و آشنایی با پروژهی میدان تقسیم و خیابان استقلال استانبول به عنوان یک فضای توریستی جذاب، به فکر افتاده است که این اتفاق برای خیابان لالهزار هم میتوان بیافتد.
و بعد «اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که ما باید بگوییم چرا این خیابان باارزش است.» (ص ۱۱۰) یعنی برای راه انداختن پروژهای جذاب از نظر اقتصاد توریسم، نخست باید حرکتی فرهنگی به وجود آورد برای جا انداختن اهمیت موضوع در ذهن افکار عمومی و مسئولین.
یعنی این فضای علاقهی روشنفکری به بازسازی تصویری جذاب از گذشته ریشه در انگیزههای اقتصادی دولتی و خصوصی و از جمله صنعت مهم توریسم هم دارد. هر پروژهی بازسازی از یک سو موجب رونق توریسم میتواند بشود و به سود اقتصاد مملکت باشد و از سوی دیگر کلی اشتغال و سفارش برای دفترهای شهرسازی و معماری به همراه میآورد. این وجه از مساله چیزی است که در «آنگاه» کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
لالهزار در آخرین شمارهی فصلنامهی «آنگاه»