طاعونی در میانهی طاعونِ دیگر

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book انتشارات آگاه نشر برج بزودی بزودی

برخلاف چند کتاب دیگر از لودمیلا اولیتسکایا، که با سالها تأخیر به فارسی درآمده بود، ترجمهی فارسی کتاب تازهی او خیلی زود منتشر شده و حتی به چاپ دوم رسیده است، زودتر از آنکه انگلیسیزبانان و مردم بسیاری از سرزمینهای دیگر بتوانند آن را به زبان خودشان بخوانند. در این میانه، موضوع کتاب هم آتش شوق خوانندگان را تیزتر میکند: روایت رعبآور شیوع همهگیری طاعون در اتحاد جماهیر شورویِ هشتاد سال پیش، در روزگاری که جهانیان را بلای عالمگیر کووید19 گرفتار کرده است.
فقط یک طاعون ساده
نویسنده: لودمیلا اولیتسکایا
مترجم: آبتین گلکار
ناشر: برج
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۳۲
برخلاف چند کتاب دیگر از لودمیلا اولیتسکایا، که با سالها تأخیر به فارسی درآمده بود، ترجمهی فارسی کتاب تازهی او خیلی زود منتشر شده و حتی به چاپ دوم رسیده است، زودتر از آنکه انگلیسیزبانان و مردم بسیاری از سرزمینهای دیگر بتوانند آن را به زبان خودشان بخوانند. در این میانه، موضوع کتاب هم آتش شوق خوانندگان را تیزتر میکند: روایت رعبآور شیوع همهگیری طاعون در اتحاد جماهیر شورویِ هشتاد سال پیش، در روزگاری که جهانیان را بلای عالمگیر کووید19 گرفتار کرده است.
فقط یک طاعون ساده
نویسنده: لودمیلا اولیتسکایا
مترجم: آبتین گلکار
ناشر: برج
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۳۲

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book انتشارات آگاه نشر برج بزودی بزودی

برخلاف چند کتاب دیگر از لودمیلا اولیتسکایا، که با سالها تأخیر به فارسی درآمده بود، ترجمهی فارسی کتاب تازهی او خیلی زود منتشر شده و حتی به چاپ دوم رسیده است، زودتر از آنکه انگلیسیزبانان و مردم بسیاری از سرزمینهای دیگر بتوانند آن را به زبان خودشان بخوانند. اگر مطالب «وینش» را در ماههای اخیر دنبال کرده باشید، نام اولیتسکایا برایتان آشناست و میدانید که حالا، در هفتادوهشتسالگی، از مشهورترین نویسندگان زندهی روس در دنیا بهحساب میآید، از همان نویسندهها که خبر انتشار کتاب جدیدشان حسابی سروصدا میکند.
در این میانه، موضوع کتاب هم آتش شوق خوانندگان را تیزتر میکند: روایت رعبآور شیوع همهگیری طاعون در اتحاد جماهیر شورویِ هشتاد سال پیش، در روزگاری که جهانیان را بلای عالمگیر کووید19 گرفتار کرده است.
فقط یک طاعون ساده چیزی بین فیلمنامه و داستان است. در یادداشت کوتاه اولیتسکایا بر آغاز کتاب، میخوانیم: «چهلوپنج سالم بود که فیلمنامهی طاعون را نوشتم. میخواستم با آن در کلاس فیلمنامهنویسیِ والری فرید شرکت کنم. او مرا در کلاسش نپذیرفت و گفت خودت همه چیز را بلدی و نیازی به گذراندن دوره نداری». فراموش نکنیم که لودمیلا اولیتسکایا نویسندگی را دیر شروع کرده بود.
وقتی این فیلمنامه را مینوشت (یعنی سال 1988)، فقط چند داستان کوتاهش در مجلهها چاپ شده و پنج سالی هم تا انتشار اولین کتابش (در پنجاهسالگی) مانده بود. بعد از 32 سال، نویسنده دستی به فیلمنامهی فراموششدهاش کشیده و آن را به چاپ سپرده است، در زمانهی همهگیری یک ویروس مرگبار.
در مصاحبهای که پیوست کتاب است، و جای خالی مقدمه را هم تا حدود زیادی پر میکند، اولیتسکایا به واقعی بودن اصل ماجرا اشاره کرده، ماجرایی که در سال 1939 رخ داده و خبرش فقط به «شمار اندکی» از مردمان شوروی رسیده است، کسانی که خود یا نزدیکانشان با آن درگیر بودهاند. البته، غیر از سهچهار شخصیتِ داستان، مابقی شخصیتها (که تعدادشان هم کم نیست) برساختهی نویسندهاند. در همان مصاحبه، این را هم گفته است که در متن، بعد از اینهمه سال، فقط «در حد چند کلمه و ویرگول» دست برده.
اولیستکایا در فقط یک طاعون ساده به روایت ماجرایی پرداخته است که پنجاه سال قبل از نگارش آن، در سرزمین خودش، رخ داده اما، مثل اغلب نوشتههایش، موفق شده فضایی بسازد که امروز، هشتادوچند سال پس از واقعه و سیوچند سال بعد از نگارش فیلمنامه، برای خوانندگانش در سراسر دنیا آشناست، بهخصوص در دنیای دچار همهگیری. در این توفیق، غیر از تخیل نویسنده، احتمالاً باید سهمی هم برای زمینهی تحصیلاتش قائل بود. میدانیم که او دانشآموختهی زیستشناسی است و سالها در حوزهی بیوشیمی شاغل بوده.

شخصیت اصلی داستان، رودُلف ایوانویچ مایِر، میکروبیولوژیست است و در آزمایشگاهی مشغول تحقیق برای ساختن واکسن ضد طاعون. نیمهشبی، زنگ تلفن آزمایشگاه به صدا در میآید. تلفن را یکی از خدمه جواب میدهد و سراسیمه مایر را خبر میکند که «رئیس» میخواهد با او حرف بزند. یکلحظه بیاحتیاطیِ مایر برای کنار زدن ماسک و جواب دادن به تلفن، درنتیجهی خستگی و هولوولا، برای ابتلای او به طاعون کافی است.
بهدستور «رئیس»، مایر باید فوری به مسکو برود تا گزارشی از تحقیقات ناتمامش در یک کنفرانس عرضه کند. در واقع، پیش از آنکه واکسنی در کار باشد، اصرار مدیران به خوشخدمتی، و شتابزدگیِ حاکمان برای در بوقوکرنا کردنِ دستاوردهاست که به فاجعه میانجامد.
ترس و اضطراب حاکم بر فضای فقط یک طاعون ساده البته، بیش از آنکه ناشی از شیوع بیماری باشد، حاصل راهحلی است که زمامداران جامعه به آن روی آوردهاند: پنهانکاری و سرکوب. ردیابی ناقلان احتمالی را به سازمان مخوف «ان.کا.و.د» (پلیس مخفی و سلف کاگب) سپردهاند، در سالهای «بازداشتهای فراگیر»، سالهایی که مأموران این سازمان ممکن بود هر نیمهشب، با اتومبیلهایی که در میان مردم به «کلاغ» شهرت داشت، زنگِ خانهها را بزنند و یک یا چند نفر از ساکنان خانه را با خود ببرند.
حکومت استالین، که اکثر شهروندان را به چشم مجرمِ بالقوّه میبیند، برای باکتری طاعون هم نسخهای بهتر از بگیروببند نمیشناسد. منظور نویسنده از «طاعونی در میانهی طاعون دیگر» همین است. وحشت مردم از شیوهی رفتار سازمانهای امنیتی است، و بیخبر بودن از امور. بیماری باشد یا نباشد، در بر همان پاشنه میچرخد. نهفقط عموم مردم بلکه مبتلایان به طاعون و افراد مشکوک به ابتلا هم خبر از شیوع بیماری ندارند: علتِ روی آوردن به اقدامات احتیاطی و امنیتی در بیمارستان، به بیماران و پرستاران، شیوع آنفلوانزا اعلام میشود.
آنان هم که احتیاطاً، بهسبب تماس با افراد مبتلا، بازداشت شدهاند چنین میپندارند که تاوان یکی از گناهان کرده یا ناکردهی خود را میدهند. پیش از طاعون، همین ترس و بیخبری است که قربانی میگیرد: یکی، در همان چند دقیقه که مأموران امنیتی به او فرصت دادهاند تا لباس بپوشد و همراهشان برود، اقدام به خودکشی میکند و دیگری قربانی اعترافات همسرش میشود که امیدی به رهایی و جان بهدر بردن شوهر ندارد و راهی برای دیدار با یکی از مقامات ردهبالا پیدا میکند تا، بهقیمت سنگینتر کردن جرمهای شوهر، خود از مجازات در امان باشد.
طنز ملایم و دلپذیری را که اغلب داستانهای اولیتسکایا خالی از آن نیست در فقط یک طاعون ساده هم میتوان دید. تعدد شخصیتها و نام بردن از آنان به دو شیوهی مرسوم در زبان روسی ــگاهی با نامخانوادگی (مثل «مایر») و گاهی با ترکیبی از اسمکوچک و نام پدر (مثل «رودُلف ایوانویچ»)ــ در برخی قسمتها ممکن است دنبال کردن داستان را سخت کند، اما روایتِ گیرای اولیتسکایا و ترجمهی دلچسب آبتین گلکار این دشواریِ احتمالی را هم جبران میکند.
این را هم نباید فراموش کرد که مخاطبان فیلمنامه، در درجهی اول، بینندگان فیلم یا سریالی هستند که از روی آن ساخته میشود و چنین مشکلی در بازآفرینی تصویری پیش نمیآید. حالا که زمانه سبب شده فیلمنامه، قبل از ساختن، منتشر شود باید دید که استقبال خوانندهها کارگردانی را به ساختن فیلم یا سریالی از روی آن ترغیب میکند یا نه.
ترجمهی فارسی، چنانکه از نام و کارنامهی مترجم انتظار میرود، روان و خوشخوان است و سرعت مترجم و ناشر به کیفیت کار لطمه نزده است. در نوشتههای قبلی، بارها از شتاب ناشران و مترجمان در عرضهی ترجمهی فارسی کتابهای پرفروش انتقاد کردهام. فقط یک طاعون ساده نمونهی خوبی است که ثابت میکند زود درآوردن ترجمهی فارسی، فینفسه، عیب نیست.
در همین کشوری که نه به معاهدهی بینالمللی حقوق مؤلف پیوسته و نه با شمارگان اندک کتاب و نرخ سرسامآور برابری ارز از ناشرانش انتظار مراعات کپیرایت میرود، میشود در همین فرصت کوتاه با ناشر و نویسندهی کتاب مذاکره کرد و برای ترجمهی کتاب از آنان اجازه گرفت. میشود کار را به مترجمی چیرهدست و باتجربه سپرد که با جایگاه و کارهای نویسنده آشناست.
و میشود برای آمادهسازی کتاب هم وقت گذاشت و متنی تروتمیز و خوشخوان به فارسیزبانان عرضه کرد. البته، حجم کتاب هم باید تناسبی با فاصلهی انتشار متن اصلی و ترجمهاش داشته باشد که فقط یک طاعون ساده از اینجهت هم انتخابی مناسب است. کتاب هزارصفحهای را بهترین مترجمها هم یکیدوماهه نمیتوانند خوب ترجمه کنند. بله، با این ملاحظات، کسی بدش نمیآید کتاب خوبی را زودتر از مردم سرزمینهای دیگر بخواند.
آبتین گلکار، پیش از این، دو داستان کوتاه و جذاب «دختر بخارا» و «حیوان وحشی» #لودمیلا-اولیتسکایا را هم در مجموعهداستان پرفروش رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید (نشر چشمه، 1395) ترجمه کرده بود.
قبل از آن، چند داستان کوتاه دیگر این نویسنده با ترجمهی مهناز صدری در کتاب زیبا (نشر ثالث، 1393) به فارسی منتشر شده بود، اما خوانندگان فارسیزبان تا پیش از انتشار داستان بلند تدفینپارتی با ترجمهی خوب یلدا بیدختینژاد (نشر برج، 1399) چندان از کارهای او استقبال نکرده بودند، شاهدش اینکه زیبا هم اندکی پس از انتشار تدفینپارتی به چاپ دوم رسید.
پارسال، یکی از نمایشنامههای این نویسنده هم، با عنوان مربای روسی با ترجمهی مریم شفقی (نشر هرمس، 1399)، به فارسی منتشر شد. با انتشار این فیلمنامه، میشود گفت نمونههایی از نوشتههای لودمیلا اولیتسکایا در تمام قالبها به فارسی درآمده است. در صفحات پایانی فقط یک طاعون ساده، ناشر خبرِ انتشار قریبالوقوع ترجمهی فارسی رمان چادر بزرگ سبز او را هم داده است.