سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

غلغل خون در غار

غلغل خون در غار

 

داستانی که بر اساس «واقعه خرمدره» نوشته شده‌است. واقعه‌ای که علی پاتریک پهلوی (از خانواده سلطنتی) و دوست و هم‌عقیده‌اش «بهمن حجت كاشانی» و همسرش کاترین عدل پدید آوردند و خود و چندین نفر از روستاییان را به کشتن دادند. هرچند کتاب سعی نمی‌کند همه چیزش را وام‌دار سیاست و اتفاقات واقعی کند، بیشتر بر تلاش یک آرمانگرا برای قدم برداشتن برای ساختن آرمانشهرش تکیه دارد.

داستانی که بر اساس «واقعه خرمدره» نوشته شده‌است. واقعه‌ای که علی پاتریک پهلوی (از خانواده سلطنتی) و دوست و هم‌عقیده‌اش «بهمن حجت كاشانی» و همسرش کاترین عدل پدید آوردند و خود و چندین نفر از روستاییان را به کشتن دادند. هرچند کتاب سعی نمی‌کند همه چیزش را وام‌دار سیاست و اتفاقات واقعی کند، بیشتر بر تلاش یک آرمانگرا برای قدم برداشتن برای ساختن آرمانشهرش تکیه دارد.

 

 

 اگر کمی بی‌دقت باشید و بدون خواندن پشت جلد کتاب «غار کاملیا» یک راست به سراغ داستان بروید، شاید باورکردنی نباشد که این اثر بر مبنای اتفاقی واقعی نوشته شده است. اتفاقی که سبب کشته شدن یک سرهنگ شهربانی و چند روستایی شده است. زن و شوهری جوان می‌خواهند آرمانشهری واقعی بسازند و در این راه جان خود و دیگران را می‌‌گیرند. تعدادی قربانی در راه عقیده‌ای که نتوانسته‌ است هواداران زیادی داشته باشد.

 داستان از حضور جلال با کیفی پر از اسلحه در پشت در خانه «دیهیم» یکی از دوستان قدیمی‌اش آغاز می‌شود. همه چیز راز آلود است اما وقتی فصل اول که چندان کوتاه هم نیست به پایان می‌رسد، بسیاری از سوال‌ها درباره جلال پاسخ داده شده و تکلیف خواننده روشن است که آیا می‌خواهد داستانی پرکشش را بخواند یا نه. داستانی که بر اساس «واقعه خرمدره» نوشته شده‌است. واقعه‌ای که علی پاتریک پهلوی و دوست و هم‌عقیده‌اش «بهمن حجت كاشانی» پدید آوردند.

در بخشی از گزارش ساواک که سایت تاریخ ایرانی و عصر ایران آن را به مناسبت سالگرد این واقعه بازتاب داده‌اند آمده است: بهمن (در داستان جلال است) از چندی قبل به اطرافيان خود خاطرنشان ساخته چون در طول اقامت خود در خرم‌دره نتوانسته مردم را به راه راست هدايت و آن‌ها را مجبور به اطاعت از مبانی اسلامی نمايم لذا مانند پيامبر هجرت نموده و در فرصتی مناسب جهاد خواهم نمود. وی در محل اقامت خود در كوه از كمک روستائيان بهره‌مند شده و برابر اطلاع واصله همسر خود را كه افليج است روی دست‌ها بلند كرده و يا حسين می‌گويد و به سه فرزند خود تلقين نموده چنان كه شما و همسرم بميريد به بهشت مي‌رويد.. او پس از مدتی زيستن در ارتفاعات در تاريخ 30 فروردين 1354 ـ‌ بنا بر گزارش ساواک ‌ـ تنها و بدون همسر و فرزندان وارد كشتزار خود در خرم‌دره می‌شود و چند تن از كارگران خود را به گلوله می‌بندد كه دو تن از آنان به نام‌های غلام و عين الدوله از پای در‌می‌آيند، يک تن زخمی می‌شود و يک تن ديگر آسيبی نمی‌بيند. او پس از به گلوله بستن چند تن از كارگران با وسيله‌ی نقليه‌ای كه علی پهلوی در اختيار او قرار می‌دهد، به جانب تهران حركت می‌‌كند تا به ترور چند تن از مقامات دولتی مانند امير عباس هويدا نخست وزير، امير اسدالله علم، خسرو جهانبانی، عبدالعزيز فرمان‌فرمائيان، قره گوزلو و پروفسور عدل (پدر همسر فلجش کاترین) دست بزند.

 

کاترین عدل و بهمن حجتی

 

 کتاب را می‌توان بدون در نظر گرفتن این مصداق‌های تاریخی خواند و شاید گاهی اوقات تردید کرد و منطق  اتفاقات را زیر سوال برد اما اگر بدانیم این داستان برمبنای واقعیت است، همه آن بخش‌ها تبدیل به نقطه قوت کتاب می‌شود. کتاب از فصل دوم روایت کاملیا است، دختری زیبا با هوش سرشار با پدری که پزشکی حاذق است و مادری هنرمند. اما شانس زیاد همراه او نیست و از کوه پرت می‌‌شود و دچار قطع نخاع می‌‌گردد و از درس و مدرسه فراری می‌شود. تنهایی‌اش او را اندوهگین می‌کند اما زنی از اقوام مراقب اوست و زندگی را برایش آسان‌تر می‌‌کند.

داستان درباره روابط چند نفر است، جلال و پری (همسر اول) و کاترین (عشق)، علی، پرویز و شهرزاد. این‌که چگونه این افراد که همه از خانواده‌های متمول هستند، در زندان افسران با هم آَشنا می‌شوند، دوست می‌شوند، تغییر دیدگاه می‌دهند و سرانجام تعدادی‌شان به خارج و عده‌ای به روستا و کوه کوچ می‌کنند. نویسنده به خوبی خاستگاه شخصیت‌ها و دغدغه‌ها و علاقمندی‌شان را بیان می‌کند. ما هم با رویه کولی‌وار زندگی‌شان در کشورهای دیگر آشنا می‌شویم و هم با چگونگی اخت گرفتن و علاقمندی‌شان به مذهب و دین و خواندن قرآن و غرق شدن در نماز.

 حتی وقتی پرویز ، در آن اوج ناتوانی درخواست زنده ماندن دخترش و سالم ماندن همسرش را در هنگام زایمان دارد، با استیصالش آشنا هستیم. داستان به گونه‌ای پیش می‌‌رود که ما لحظه به لحظه از تغییرات و غرق شدن‌های پرویز در اوج آرمانگرایی‌اش باخبر می‌شویم و انتظار یک رخداد بزرگ را داریم.

 

کاترین عدل

 

هرچند کتاب سعی نمی‌کند همه چیزش را وام‌دار سیاست و اتفاقات واقعی کند، بیشتر بر تلاش یک آرمانگرا برای قدم برداشتن برای ساختن آرمانشهرش تکیه دارد. شاید برای همین وقتی درمی‌یابیم که کاملیا درخواست کشته شدن پدرش را هم داده است اندکی تعجب‌آور است، چرا که  پدرش همه مصالح زندگی آنان و آرامش و آسایش آن‌ها را فراهم کرده است. اما در داستان با روایت جزییات زندگی و دغدغه و رابطه‌شان است که جلو می‌رویم و می‌بینیم چگونه می‌توان در این روزهای بی‌رویا، رویا داشت. هرچند شاید هیچگاه با این شخصیت‌ها همدلی نکنیم که برای ساختن آرمانشهرشان راضی به کشته شدن چند روستایی می‌شوند.

خواندن این داستان می‌تواند فرصتی برای آشنایی با آدم‌هایی شود که اکنون کاملاً دور از دسترس به نظر می‌رسند و حتی شاید پس از پایان این داستان با خود بگوییم، به‌راستی برای ساختن این وضعیت تلاش کرده‌اند و جان دادند؟ آیا واقعا این همه رمانتیسم ضروری بود؟ قدرت دیگر نویسنده در آن است که خبری از همذات‌پنداری با هیچ شخصیتی نیست، خواننده همیشه آن بالا می‌ماند و این روند تغییر و این جهان را نظاره می‌کند و البته در برخی لحظه‌ها دچار اضطراب می‌شود و در عین حال لحظه‌ای از قضاوت باز نمی‌ماند. 

جلد کتاب، طرحی است از زنی که بر ویلچری خونین قرار دارد. اشاره‌ای مشخص به شخصیت زن داستان که حضورش باعث تغییر رفتار و کنش مرد می‌شود. می‌تواند تاکیدی بر تصادف باشد و عوض شدن مسیر یک دختر زیبا از داشتن یک زندگی شکوهمند به زنی که در غار می‌‌میرد.

معرفی پشت جلد کتاب به ایزیا برلین که قرن بیستم را قرن آرمان‌گرایی دانسته، اشاره کرده و همچنین اشارتی دارد به روندی که این زوج را از طرفین رابطه‌ای عاشقانه به آرمان‌گرایانی سیاسی و مسلح تبدیل می‌کند.

 

حمید نامجو

 

درباره نویسنده:

حمید نامجو متولد تربت‌جام است. شهری کوچک در مرزهای شرقی ایران که با موسیقی شناخته می‌شود. برای حمید نامجو که در سال 1339 به دنیا آمده است، رخ دادن انقلاب تجربه عظیم و منحصر به فردی بوده. او البته پیش‌تر عاشق ادبیات و کلمه شده بود و خواندن و خلق کردن را تجربه کرده بود. انتخابش نوشتن بود، هم نوشتن نقد و سخن گفتن از فیلم و داستان و سینما و هم نوشتن. کتاب «غار کاملیا» جزو آثار به چاپ رسیده این نویسنده در ایران است.

 

بخشی از کتاب:

*زندگی کردن در غار برای پرویز که دوسال از عمر را در زندان گذرانده بود زیاد سخت نبود. بیش وقتش را صرف قرآن خواندن و عبادت کردن می‌کرد. گاهی تا لب چشمه می‌رفت و یکی دوتا گالن آب با خودش به غار می‌آورد. روزهایی که برف می‌آمد در غار می‌ماند. جلوی در را با زیلو پوشانده بود تا گرما بیرون نرود و زیر نور شمع قرآن می‌خواند.

** حتی شنیدم یکی از شما برای رضایت من نماز و قرآن می‌خواند که ارزشی ندارد، خم و راست شدن الکی است. من از میان شما هجرت کردم. رفتم به غاری که در آن‌جا بمانم. بعد هم زنم نیز با من هجرت کرد و به غار آمد. حالا دوران هجرت تمام شده است و من اکنون حکم جهاد دارم. به شما فرمان می‌دهم که به جهاد در راه خدا قیام کنید .

*** هرچهارتن هاج و واج نگاهش می‌کردند. هفت‌تیر را از جیبش بیرون آورد. آن را مسلح کرد و سپس به سوی محمدعلی شلیک کرد. گلوله اول از میان موهای محمدعلی  گذشت و به دیوار گلی پشت سرش فرو رفت. محمدعلی غش کرد. نفر بعد صفدر بود. گلوله‌ای که به صفدر شلیک کرد نشست توی گلویش و از جای آن خون غلغل جوشید. سهم فتح‌الله هم توی شکمش خورد و ریه‌اش را سوراخ کرد. محمود هم به محض شلیک سرش را به‌طرف دیوار برگرداند و گلوله به کنار لبش خورد اما جای زخمش چندان عمیق نبود. خراشی سطحی بود.

**** در لیست بلندبالای دشمنان خدا نام پروفسور میزانی نفر سوم بود. این جایگاه را کاملیا انتخاب کرده بود. او به شدت باور داشت که پدرش نه تنها به اسلام که اساساً به خدا اعتقادی ندارد و دین را مشتی موهومات و خرافات می‌داند. از این گذشته گناهکار هم هست.

  این مقاله را ۴۹ نفر پسندیده اند

4 دیدگاه در “غلغل خون در غار

  1. همایون امامی می گوید:

    با درود فراوان. با سپاس فراوان از این که مرا با این کتاب آشنا کردید. من پیش تر با این رخداد آشنایی داشتم؛ و در حد منابع اینترنتی متعدد از چند و چون آن به صورتی کلی مطلع بودم و کنجکاو بودم که تا چه حد میل به انتقام – مطابق یافته های من در بهمن حجت کاشانی انگیزه اصلی بود و دیگر این که بستر و خاستگاه اندیشه و گرایش وی به مذهب تا چه حد مورد ایضاح قرار می گیرد؟ متن به من این اطلاعات را نمی داد. به عبارت بهتر من مایل بودم متن در معرفی خود از کتاب به من بگوید که آیا کتاب به مثابه برایندی از تاریخ – واقعیت – از یک سو و خلاقیت و آفرینش هنری که در وجه داستانپردازی خود را آشکار می کند از سویی دیگر در چه موقعیتی است. آیا خوانشی آزاد از یک رخداد تاریخی است؟ و یا نوعی بیان روایی وفادار به تاریخ است؟ بیشتر باید نشان و جنس رمان را در جهان داستان جست یا در تاریخ یا در نسبتی متعادل بین این دو؟ این ها نکات ابهام متن بود.با سپاس مجدد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *