اما جدایی مرگ است
«علیه تو اعلان عشق میدهم» دفتر شعری است از غاده السمان سوری که کلیتش به مجموعهای از نامههای عاشقانه شباهت دارد. گویی عاشق در تاریخهای متنوع این نامههای تغزلی را برای معشوقش نوشته تا مسیری را در خود کشف کند. در عین حال گویی شاعر در پایان دفتر شعر، آزادی ِ فردی و استقلال خودش را به عنوان یک زن به آن بندگی ترجیح میدهد.از همین نقطه است که شعر او به یک پیشنهاد تبدیل میشود. پیشنهادی برای جور دیگر زیستن در قالب زن. از این جهت شعرهای غاده السمان به نوعی نمایندهی سرنوشت مدرنتیهی زنان در خاورمیانه است.
«علیه تو اعلان عشق میدهم» دفتر شعری است از غاده السمان سوری که کلیتش به مجموعهای از نامههای عاشقانه شباهت دارد. گویی عاشق در تاریخهای متنوع این نامههای تغزلی را برای معشوقش نوشته تا مسیری را در خود کشف کند. در عین حال گویی شاعر در پایان دفتر شعر، آزادی ِ فردی و استقلال خودش را به عنوان یک زن به آن بندگی ترجیح میدهد.از همین نقطه است که شعر او به یک پیشنهاد تبدیل میشود. پیشنهادی برای جور دیگر زیستن در قالب زن. از این جهت شعرهای غاده السمان به نوعی نمایندهی سرنوشت مدرنتیهی زنان در خاورمیانه است.
در این دفتر با خوانش اول گویی یک نامهی بلند عاشقانه را از سوی «منِ» شاعر به یک «تو» میخوانیم. این «من» پر از انواع حس و حالها و شور و التهابات زنانه از شعلههای یک عشق زنانه و غریزی به ارتباط و تویی که مد نظر شاعر است، نزدیک میشود.
این زن شاید یک زن ازلی و ابدی و برخاسته از کهن الگوها باشد که بارها در مقام عشق خاکستر میشود. شاید رگههایی از این زن را در نمونههای عاشقانهی قرن هجده یا نوزده بارها در داستانها دیده باشیم. او خودش را خلع سلاح کرده و دیوانهوار میگوید، تا آبشار مفاهیم و غلیان احساسات متنی صرفاً تغزلی را به نمایش بگذارد. اما در خوانشهای بعدی اتفاقهای رنگارنگ دیگری قابل دیدن و خواندن است.
و دست بر قضا شعر از همینجا شروع میشود. در میان شعرهای این دفتر همانطور که از عنوانش در مییابیم، علیه تو اعلان عشق میدهم، نوعی از دعوت به مبارزه دیده میشود.
«من» شاعر در اوج زنانگی در میان بندهای شعر بلند از خود گزینگویههایی میگذارد که تا پایان دفتر این موارد بیشتر میشود. مواردی که به تشخص شاعر و شعرش میانجامد. زن در حوزهی خاورمیانه با تمام سیر تطور روانشناختی و جامعهشناختیاش در میان شعرها دیده میشود. این زن شاید از کنارهها و پستوها و پیلهها و پسلهها سر برآورده است ولی حالا از خود هویتی شخصی دارد و به جهان مدرن تعلق دارد.
او حالا محو شده در عشق نیست و رگههایی از فردیت هر چه به پایان دفتر شعر نزدیک میشویم پررنگتر میشود. اما زن از طریق عشق خود را شناخته و به خویشتن و دیگران معرفی میکند. غاده السمان از مفهوم عشق آشناییزدایی کرده و آن را ماحصل دریافت تعریف تازهای از زن و عشق میداند. هیچ سطر رمانتیکی از این رهیافت صرفاً به رمانس اشاره ندارد. رمانس نهفته در شعرها راه شناخت انسان است. و شاید به همین دلیل شعرها از نظر فرمی و اجرایی به نامه شبیه شدهاند.

میتوان کلیت دفتر شعر را به تعداد زیادی نامه تشبیه کرد که میتوانیم بنشینیم و بخوانیم. نامههایی که در تاریخهای متنوعی زن برای مرد نوشته است تا مسیری را در خود کشف کند. عشق ابزار شناخت است و این گزاره را غاده کشف کرده است تا سیر دگردیسی درونی خود را در قالب شعر به اجرا در آورد. زیر متن شعرها در اوج تغزل و تکانههای عاشقانه نهیبی به «من» ِ شاعر است برای فراتر رفتن از خود ِ «عشق».
گویی در پایان دفتر #شعر، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق کافی نیست. شاید آزادی ِ فردی و استقلال یک زن در ساحت یک جامعه از عشق و نوعی از بندگی مهمتر است و از همین نقطه است که شعر این زن به یک پیشنهاد تبدیل میشود.
پیشنهادی برای جور دیگر زیستن در قالب زن. وقتی به عنوان نمونه میخوانیم:
روزهایم را با تو به یاد میآورم/ مانند کسی که از پنجرهی قطار سریع السیر، اشیا را میبیند/ دوردست و زیبا/ اما به دست آوردنش، ناممکن. / لحظه به لحظه / ما باید دوباره کودک شویم/ بدون نخوت دروغین./ روزی که در احتضار مرگ باشم/ به آن لحظهی روشن میاندیشم/ که در تاریکی، در مهتابیِ قارهها ایستاده بودیم/ و تو با کینه به من گفتی: دوستت دارم. / صدایت را به خاطر خواهم آورد/ تا مرگ بر من گوارا گردد/ و چونان مشیمهی از یادرفتنی شادمانی/ مرا در بر گیرد. / و من نیز با کینهای مشابه/ نجوا خواهم کرد که:/ آه، چه قدر دوستت دارم! (صفحه ٣٧)
در این بند از شعری بلند غبار ِ فردیت هر دو طرف ِ ـمن» و «تو» آشکارا دیده میشود. وقتی زنان شاعر میخواهند به سمت تعابیر تازهای از ارتباط انسانی نزدیک شوند بدون شک شعرهای غاده السمان امکان تازهای را برای نگاه تازه فراهم میکند. شعرهای این زن که اهل سوریه است نمایندهی سرنوشت مدرنتیهی زنان در خاورمیانه است:
من دهها بار سوختم/ تا این که غبار من و گریهام مرا ترک کرد/ و تارهای عنکبوت از من دور شد/ همان تارهایی که زنان معمولاً/ عواطف ملودرامی ِ خود را از آن میبافند…/ پس خورشید سیاه من / همواره از زخم من طلوع میکند، / و رخوت و ترس و کندی را میسوزاند… (صفحه ۵٨)
از همین سطر آخر میتوانیم ببینیم که او به نیکی اشاره دارد به رخوت و تنبلی و ترس که آفت زیست زنانه است و در اجرای شعری خود، آنها را به گفتمان مسلط و قابل نقد تبدیل میکند.
همچنان که در صفحهی ٣۶ در بندی کوتاه مینویسد: گراهام گریه میگوید:/ تنبلی شکلی از اشکال مرگ است. / من میگویم: / اما جدایی مرگ است و بعد در پایان همین شعر بعد از جدایی سرنوشت خود را به تولدی دوباره بعد از مرگ تشبیه میکند. شاید این نگاه غاده السمان به فروغ فرخزاد شبیه باشد.
اما لازم است که این دفتر جدا از شعرهایش هم خوانده شود. مقدمهی درخور ِ دکتر عبدالحسین فرزاد بر علیه تو اعلان عشق میدهم باید بارها مورد دقت و توجه اهالی فرهنگ قرار بگیرد. این مقدمه خود گویی سرآغاز کتابیست خواندنی. دفتر شعر با زبانی شاعرانه روح اشعار در جنس زبانی زنانه را به مخاطب منتقل میکند و غاده السمان سوری را از خانوادهای فرهنگی در سوریه به ما خوب میشناساند.
نام این دو نفر ما را بر سر سفرهای مینشاند به نام شعر که ابتدای سفر به ناممکنهاست. ناممکنی که شاعر بر آن خط بطلان کشیده، او در حال مقصد را در اختیار ما گذاشته است.
علیه تو اعلان عشق میدهم