شش نقد، شش کتاب
سال گذشته گروهی از اهالی ادبیات و خوانندگان وینش، ده داستان صدسال اخیر را در قالب پویش «صدسال شمسی، ده داستان فارسی» انتخاب کردند. در شش ماه گذشته، پروندههایی برای شش انتخاب اول این نظرخواهی ترتیب دادیم که هر پرونده شامل یک نقد اصلی و چندین یادداشت و مقاله مرتبط با کتاب موردنظر بود. در این پرونده این شش نقد کتاب را در کنار هم قرار دادهایم و دوباره میخوانیم.
سال گذشته گروهی از اهالی ادبیات و خوانندگان وینش، ده داستان صدسال اخیر را در قالب پویش «صدسال شمسی، ده داستان فارسی» انتخاب کردند. در شش ماه گذشته، پروندههایی برای شش انتخاب اول این نظرخواهی ترتیب دادیم که هر پرونده شامل یک نقد اصلی و چندین یادداشت و مقاله مرتبط با کتاب موردنظر بود. در این پرونده این شش نقد کتاب را در کنار هم قرار دادهایم و دوباره میخوانیم.
این شش پرونده را با نقد کتاب «جای خالی سلوچ» آغاز کردیم. درباره این رمان «روبرت صافاریان» برای ما نقدی با عنوان «زمینج: تجسم ذهن روشنفکر پیشاانقلاب» نوشت.
«جای خالی سلوچ» اولین بار سال 1358 منتشر شد. محمود دولتآبادی طی سه سالی که در زندان ساواک بود طرح این داستان را ریخت و پس از آزادی از زندان طی ۷۰ روز آن را نوشت. کتابی کمی بیش از چهارصد صفحه که در روستایی به نام زمینج در خراسان میگذرد.
نقدی که اینطور شروع میشود: «چقدر بدند اهالی روستای زمینج، ساکنان رمان جای خالی سلوچ. همهشان. از دم.»
صافاریان در این نقد معتقد است در سراسر رمان تناقضی وجود دارد بین دو باور: یکی این باور که زندگی مدرن آمده تا همه چیز را نابود کند و دیگری باوری عمیقتر و آن اینکه مشکل آدمها و بدی آنها یک امری وجودی است یا دست کم امری ریشهدار ناشی از فقر و سنت. همچنین او انتقاداتی نسبت به پایان رمان مطرح میکند.
![]() |
زمینج: تجسم ذهن روشنفکر پیشاانقلابچقدر بدند اهالی روستای زمینج، ساکنان رمان جای خالی سلوچ. همهشان. از دم. آدمهای بدی که اما باهاشان همدلی میکنیم. دلمان برایشان میسوزد و نگرانشان میشویم. و این موفقیت بزرگ محمود دولتآبادی است. در سراسر رمان تناقضی وجود دارد بین دو باور: یکی این باور که زندگی مدرن آمده تا همه چیز را نابود کند و دیگری باوری عمیقتر و آن اینکه مشکل آدمها و بدی آنها یک امری وجودی است یا دست کم امری ریشهدار ناشی از فقر و سنت. این دو ناهمخواناند اما این ناهمخوانی در سراسر تفکر روشنفکر دورانی که دولتآبادی این کتاب را نوشته ریشه دارد. |
دومین رمانی که برای آن پروندهی نقد کتاب تدارک دیدیم «دایی جان ناپلئون» بود. رمان ایرج پزشکزاد که خیلی سریع جای خود را باز کرد اما خیلی آرام آرام در جامعه روشنفکری پذیرفته شد. رویا صدر، پژوهشگر و طنزپرداز، نقد اصلی این پرونده را نوشت. نقدی با عنوان «قهرمانان حماسهای مضحک»
ایرج پزشکزاد کتاب را به صورت پاورقی با امضای الف.پ.آشنا در مجله فردوسی در سال 49 منتشر کرد و سال 1351 به صورت کتاب درآمد. تا سال 1354 که سریالی موفق از روی آن در رادیوتلویزیون ملی ساخته شد به شش چاپ رسیده بود. اما یکی دو دهه طول کشید تا کتاب اقبالش در میان مخاطب عمومی را در میان منتقدین ادبی و روشنفکران هم به دست بیاورد.
![]() |
قهرمانان حماسهای مضحکمیان شخصیت دایی جان ناپلئون با شخصیت دن کیشوت همسانیهایی هست: دن کیشوت حکایت زوال پهلوانی و شهسواری قبل از دوران نوزایی است و دایی جان ناپلئون حکایت زوال اشرافیت در سایه تغییر ساختاری دهههای ابتدایی قرن حاضر. هردو را میتوان در چارچوبی که لوکاچ از آن به «قهرمانان مسئلهدار» تعبیر میکند گنجاند. هر دو مظهر طبقاتی اجتماعیاند که مهر باطله بر آن خورده است، اما چون نمیتوانند این زوال را باور کنند، دچار توهم میشوند و همهچیز و همهکس را سرگرم توطئه علیه خود ببینند. ازاینرو از نوع قهرمانان حماسه مضحک جای میگیرند. |
سومین پرونده نقد کتاب اختصاص به «بوف کور» اثر ماندگار صادق هدایت داشت. «بوف کور» در نظرخواهی سایت وینش در مجموع انتخاب اهالی ادبیات و کاربران سایت رتبه دوم را به دست آورده بود. نقد اصلی این پرونده ار علیرضا اکبری، نویسنده و روزنامهنگار و دبیر ادبی نشریه اندیشه پویا، نوشت.
در سال ۱۳۱۳ پس از انتشار وغوغ ساهاب علی اصغر حکمت از صادق هدایت شکایت کرد. هدایت را به تامینات خواستند و او تبدیل شد به یکی از نخستین نویسندگان ممنوعالقلم ایرانی همچنانکه در خیلی چیزهای دیگر هم اولین یا جزو اولینها بود. در چنین شرایطی بود که شین پرتو، دوست صمیمی هدایت، که در هند ماموریتی دیپلماتیک داشت در سفر به تهران وقتی هدایت را آنطور مستاصل و غمزده یافت او را دعوت کرد به هند تا از بنبستی که دچارش شده بود رها شود.
در بمبئی بود که هدایت کار نیمهتمام نوشتن بوف کور را به اتمام رساند و کتاب را در 50 نسخه برای دوستان و آشنایانش استنسیل کرد.
![]() |
خیره در آینههدایت در نهایت نمیتواند برای راویاش راه و روزنی برای نجات از ورطهای که در آن گرفتار آمده باز کند. برای همین هم هست که راوی در صحنه پایانی خود را در هیئت پیرمرد خنزرپنزری در آینه بازمییابد. برای او راه گریزی از این تقدیر شوم نیست چنانکه برای خود هدایت راه گریزی نبود. با اینهمه نقش و رسالت تاریخی بوف کور شاید همین باشد که ـ به مدد چراغی که هدایت با نوشتن این اثر بر زخمهای روح انسان مدرن ایرانی برگرفت ـ شاید سرنوشت انسانی که هدایت در بوف کور ساخت روزی دیگر در آیینههای جبر و تقدیر مکرر نشود. |
چهارمین پرونده نقد کتاب درمورد رمان «همسایهها»ی احمد محمود بود. رمانی که تنها دوبار چاپ شده (یکبار قبل از انقلاب که منجر به توقیف آن شد و یکبار در سال اول بعد از انقلاب با استفاده از آزادیهای آن دوره) اما احتمالاً خیلی از ما نسخههای غیرمجاز آن را خواندهایم. داستان بزرگ شدن و سیاسی شدن خالد در خوزستانی که در کوره مبارزات صنعت نفت میسوخت.
نقد اصلی این پرونده را هم «روبرت صافاریان» نوشته است. نقدی که بیش از هرچیز بر مقایسه دو نیمه مختلف رمان متمرکز شده است. صافاریان اعتقاد دارد «همسایهها» هرچه دارد از نیمهی نخست خود دارد؛ اما در طول زمان، منتقدان و نویسندگان دیگر، به جای داوری دربارهی کلیت آن، تقریباً همه ترجیح دادهاند فقط دربارهی مزایای رمان صحبت کنند. از سوی دیگر او معتقد است این رمان احمد محمود را باید به عنوان یکی از محصولات ادبی دهههای چهل و پنجاه شمسی دید.
![]() |
همسایهها: دو نیمهی یک رمانروبرت صافاریان اعتقاد دارد «همسایهها» هرچه دارد از نیمهی نخست خود دارد؛ اما در طول زمان، منتقدان و نویسندگان دیگر، به جای داوری دربارهی کلیت آن، تقریباً همه ترجیح دادهاند فقط دربارهی مزایای رمان صحبت کنند. از سوی دیگر او معتقد است این رمان احمد محمود را باید به عنوان یکی از محصولات ادبی دهههای چهل و پنجاه شمسی دید. تصویری که از مبارزه و سیاست و زندگی جنسی در این رمان به دست داده شده است، در عین انسجام و استحکام و یکدستیاش، ارتباطی ناگسستنی با شرایط زمانهی خود دارد که طبیعتاً وقتی از دیدگاه امروز مینگریم نمیتواند عیناً تائید شود. |
پنجمین پرونده ما به «سووشون» رمان پرطرفدار سیمین دانشور اختصاص داشت. در بین این شش رمان، «سووشون» تنها اثر برگزیدهایست که نویسنده آن یک زن است. سیمین دانشور سووشون را در سال 1348 منتشر کرد، چندماهی بعداز مرگ جلال آل احمد. خیلیها آن را پیشگویی مرگ جلال دانستند و گروهی هم نمونه درخشان یک رمان ایرانی معاصر.
گیتی صفرزاده برای ما درمورد «سووشون» نوشته است. سوال او این است که با این همه نقد کتاب و تحلیل و پایاننامه در مورد این رمان، آیا درباره این کتاب بازهم میشود حرف زد؟ چه چیزی است که به سووشون تمایز ویژهتری بخشیده؟ حتی با وجود همه نقاط قوتی که دیده و گفته شده و اشکالات به حقی که دارد؟ این نقد در پی پاسخ به چنین سوالاتی است.
![]() |
میتوان درباره «سووشون» حرف تازهای گفت؟سووشون اثری است در بهترین هماهنگی با خودش. این هماهنگی اثر از خالقی میآید که به گمانم در بیشترین هماهنگی با خودش بود. زنی که همه زنانگی، روشنفکری، دانش و سواد، جایگاه اجتماعی، رابطه همسریاش و … در کلیت خوشایندی دیده میشد که برازنده خودش بود. نه لهجه شیرازی اش او را عوام یا عوامزده می کرد و نه تدریس دانشگاهیاش ژست روشنفکری برایش میخرید. او به همان سادگی و غنی بودنی بود که تا آخر در خانه جلال زندگی کرد و می گفت دوست دارم رخت هایم زیر آفتاب این مملکت خشک شود. و حرفش بوی هیچ تزویری نمی داد. |
و اما ششمین و آخرین پرونده نقد کتاب، داستان بلند «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری بود. نقد اصلی این پرونده را جواد اسحاقیان، نویسنده و منتقد ادبی، نوشت.
شازده احتجاب بدون شک معروفترین اثر هوشنگ گلشیری است که از زمان انتشار تا به امروز همیشه مورد توجه علاقمندان به داستان فارسی بوده. گلشیری که خود زاده اصفهان بود، کارش را با گردآوری فولکلور منطقه اصفهان شروع کرد، به شعر و نقدنویسی مشغول شد و بعد با گروهی از اهالی ادبیات حلقه ادبی «جُنگ اصفهان» را راه اندازی کرد. اولین مجموعه داستان او به اسم مثل همیشه در سال 1347 به چاپ رسید و کمی بعد شازده احتجاب را منتشر کرد که باعث شهرت او شد.
![]() |
رویکرد «مدرنیسم» در رمان شازده احتجابشازده احتجاب پس از بوف کور مهمترین رمان مدرن ایرانی است. اما مشخصات یک رمان مدرن چیست و چرا شازده احتجاب را یک اثر مدرن میدانیم؟ دشواری و تیرگی زبان، خودبازتابی، پلات متفاوت، زبان تصویری و توجه به مرگ و تنهایی برخی از ویژگیهای رمان مدرن هستند که اسحاقیان با ذکر نمونههایش در شازده احتجاب به ارزیابی اثر پرداخته. |
شش نقد، شش کتاب