سرزمین خانهبهدوشها: تنازع بقا در آمریکای قرن بیستویکم
سرزمین خانهبهدوشها کتابی است که در مقولهی «نانفیکشن» یا ناداستان قرار میگیرد. نویسندهی کتاب جسیکا برودر ماهها در ماشینی با این آدمهای خانهبهدوش سفر کرده، با آنها زندگی کرده و حرف زده و حاصل این گفتوگوها را در کتابش آورده است. این خانهبهدوشی پدیدهای عجیب است در آمریکای امروز حاصل بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ که قیمت مسکن را به شدت بالا برد و بیقراری روانی بعضی آدمهای جامعه آمریکا. در ایران هم ناداستان موردعلاقه روشنفکران قرار گرفته است اما تلقی ما از ناداستان چیز به کلی متفاوتی است. میل ما به ناداستان کمتر با تحقیق میدانی و بیرونی همراه است، بلکه برعکس پاسخی است به یک جور تامل درونگرایانه و شخصی.
سرزمین خانهبهدوشها کتابی است که در مقولهی «نانفیکشن» یا ناداستان قرار میگیرد. نویسندهی کتاب جسیکا برودر ماهها در ماشینی با این آدمهای خانهبهدوش سفر کرده، با آنها زندگی کرده و حرف زده و حاصل این گفتوگوها را در کتابش آورده است. این خانهبهدوشی پدیدهای عجیب است در آمریکای امروز حاصل بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ که قیمت مسکن را به شدت بالا برد و بیقراری روانی بعضی آدمهای جامعه آمریکا. در ایران هم ناداستان موردعلاقه روشنفکران قرار گرفته است اما تلقی ما از ناداستان چیز به کلی متفاوتی است. میل ما به ناداستان کمتر با تحقیق میدانی و بیرونی همراه است، بلکه برعکس پاسخی است به یک جور تامل درونگرایانه و شخصی.
کوچنشینها، آوارهها، آسمانجلها، آدمهای بیقرار همیشه بودهاند. اما حالا، در هزارهی دوم میلادی، گونهی تازهای از مردمان خانهبهدوش در حال پیدایشاند. آدمهایی که هرگز گمان نمیکردند روزی کوچنشین شوند، حالا دارند جادهها را در مینوردند. آنها خانهها و آپارتمانهای سنتی خود را رها میکنند تا در جاهایی زندگی کنند که بعضیها اسمش را گذاشتهاند «خانههای چرخدار».
وَنها، اتوموبیلهای دست دوم گروههای نمایش دورهگرد، اتوبوسهای مدرسه، تریلرهای سفری یا صرفاً سدانهای قدیمی . آنها از گزینشهای ناممکنی میگریزند که در برابر مردمانی هستند که زمانی طبقهی متوسط بودند:
غذا یا دندانپزشکی؟ پرداخت قسط خانه یا قبض برق؟ پرداخت قسط ماشین یا خرید دارو؟ اجاره خانه یا بازپرداخت وام دانشجویی؟ خرید لباس گرم یا بنزین؟
زدن به جاده در ابتدا برای بسیاری از آنها پاسخی بود زیادی رادیکال. اما آدم اگر نمیتواند حقوقش را افزایش بدهد، میتواند بزرگترین قلم هزینههای زندگیاش را که حذف کند؟ معاملهی یک مسکن آجری-گلی با زندگی روی چرخ چطوره؟
بعضیها آنها را «هوملِس» homeless (بیخانمان) خطاب میکنند. کوچندگان نو از این برچسب خوششان نمیآید. آنها خود را به چیزی تجهیز کردهاند که هم سرپناه است و هم وسیلهی سفر و این طوری دنیای تازهای برای خود ساختهاند. آنها خودشان را صاف و ساده آدمهایی میدانند که خانه به معنی ساختمان ندارند، اما بیخانومان نیستند.
این بریدهای است از مضمون مقدمهی کتاب سرزمین خانهبهدوشها Nomadland که این روزها فیلمی هم که بر اساس آن ساخته شده به نمایش درآمده و موضوع بحث روز است. نویسندهی کتاب جسیکا برودر ماهها در ماشینی با این آدمهای خانهبهدوش سفر کرده، با آنها زندگی کرده و حرف زده و حاصل این گفتوگوها را در کتابش آورده است.
زندگی در ماشین یا زندگی روی چرخ علاوه بر زدن هزینهی مسکن که ظاهراً در همه جای دنیا بزرگترین هزینهی خانوادههای طبقه متوسط است، امتیازات دیگری هم دارد. این آدمها با راندن در جادهها دنبال امکانات کارهای فصلیاند؛ از جمله کار در انبارهای آمازون که نزدیکهای کریسمس تقاضای خریدشان به شدت بالا میرود.
انگیزهی آدمهایی که به جاده میزنند و تعدادشان به اندازههای باورناپذیری رسیده است، تنها مشکلات اقتصادی نیست. یک نوع بیقراری روانی هم هست که آنها را وادار میکنند از خانههای گِلی دل بکنند و به جاده بزنند. کتاب جسیکا برودر قهرمانی از این دست هم دارد: لیندا، زن شصتوخردهای سالهای که در یکی از این ماشینها زندگی میکند و از طریق او خواننده با خانهبهدوشهای دیگر و شرایط زندگی یکایکشان آشنا میشود.
سرزمین خانهبهدوشها کتابی است که در مقولهی «نانفیکشن» یا ناداستان قرار میگیرد. کتاب حاصل چند سال کار تحقیق میدانی دربارهی شرایط زندگی این آدمها و اصلاً زندگی کردن با آنهاست. این روزها ناداستان ژانر مورد علاقهی روشنفکران ایرانی هم شده است، اما تلقی ما از ناداستان چیز به کلی متفاوتی است. میل ما به ناداستان کمتر با تحقیق میدانی و بیرونی همراه است، بلکه برعکس پاسخی است به یک جور تامل درونگرایانه و شخصی و فوقش تحقیق کتابخانهای.
کوچندگان هزارهی سوم
برودر خودش در یکی از انبارهای آمازون هم کار کرده است، با همکارانی بالای پنجاه سال. یکی از ماموران کمپ نیروی کار موقت آمازون در کتاب میگوید: «هستند آدمهایی بالای هشتاد سال حتی که کارشان در انبارهای ما درخشان است.» این اردوگاههای کارگران موقت برنامهای است که بزرگترین خردهفروش آنلاین جهان برای استخدام کارگران «محروم» طراحی کرده است.
برخی از اینها کارگران موقت برای کار بستهبندی کالاهای ارسالی، هر روز کیلومترها روی کف سیمانی انبارها راه میروند، خم میشوند، چمباتمه میزنند، از پلهها بالا و پایین میکنند. آمازون در ازای این برنامه، تخفیف مالیاتی هم میگیرد. در میان این کارگران موقت هستند بسیاری که از دولت کوپن غذا و مساعده دریافت میکنند. به هر رو، این کارگران فصلی در سالنهایی کار میکنند که گرما در تابستانها تا ۹۰ درجه فارنهایت میرسد و ناچارند بستههایی تا ۵۰ پاند را بلند کنند. البته آمازون به کارگرانش قرصهای مسکن مجانی میدهد.
لیندا، قهرمان سرزمین خانهبهدوشها مانند بیشتر این کوچندگان مدرن سفیدپوست است. جاهایی که او کار میکند به ندرت همکاران سیاهپوست یا لاتینتبار دارد، جز در آمازون که یک چهارم کارگران بیش از پنجاه انبارش در سراسر کشور سیاهپوست هستند و ۱۲ در صدشان لاتینتبار. برودر به این پرسش را مطرح میکند که چرا این کوچنشینها یا وننشینهای مدرن این همه سفیدپوستاند. البته در کتاب به پاسخ روشنی نمیرسد و تنها میتواند حدس بزند که شاید زندگی در یک ون برای کسی که هویت نژادی متفاوتی دارد ریسک بزرگتری به همراه داشته باشد.
بیشتر وننشینهایی که در کتاب با آنها آشنا میشویم خانههایشان را در جریان بحران اقتصادی ۲۰۰۸ از دست دادهاند. در سال ۲۰۱۰ از بیش از یک میلیون مالک سلب مالکیت شد. و مستمریهای تامین اجتماعی نازلاند، بخصوص برای زنها. برودر میگوید در زمان نوشتن کتاب یعنی سال ۲۰۱۷، تنها ده دوازده منطقه در آمریکا بودند که آدم میتوانست با حقوق حداقل کار تمام وقت، از پس کرایه یک آپارتمان یک اتاقه به قیمت روز بربیاید.
ادبیات آمریکا
سرزمین خانهبهدوشها: تنازع بقا در آمریکای قرن بیستویکم
–