سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

زنی به نام نزار قبانی

زنی به نام نزار قبانی

 

نزار قبانی شاعری متولد دمشق با تجربه‌ی زیسته‌ی منحصربه‌فرد نامش با عاشقانه‌ترین‌های شعر خاورمیانه گره خورده است. او زنانگی پنهان در ماهیت هستی‌شناسانه‌ی خود را مخاطب قرار می‌دهد. می‌خواهد چیستی نگاه خود به عشق را دریابد. او می‌نویسد تا علیه مرگ اعلان جنگ دهد، از گفتمان مسلط مردانه در حوزه‌ی خاورمیانه فاصله بگیرد. از زن هویتی مستقل در شعر می‌سازد و عشق را با صدایی بلند و حتا گل‌درشت فریاد می‌زند.

نزار قبانی شاعری متولد دمشق با تجربه‌ی زیسته‌ی منحصربه‌فرد نامش با عاشقانه‌ترین‌های شعر خاورمیانه گره خورده است. او زنانگی پنهان در ماهیت هستی‌شناسانه‌ی خود را مخاطب قرار می‌دهد. می‌خواهد چیستی نگاه خود به عشق را دریابد. او می‌نویسد تا علیه مرگ اعلان جنگ دهد، از گفتمان مسلط مردانه در حوزه‌ی خاورمیانه فاصله بگیرد. از زن هویتی مستقل در شعر می‌سازد و عشق را با صدایی بلند و حتا گل‌درشت فریاد می‌زند.

 

 

نزار قبانی شاعری متولد دمشق با تجربه‌ی زیسته‌ی منحصربه‌فرد نامش با عاشقانه‌ترین‌های شعر خاورمیانه گره خورده است. از دست دادن فرزند نوجوان و خودکشی خواهر و مرگ همسرش در انفجار سفارت بغداد در بیروت در شکل‌گیری این فارغ‌التحصیل رشته‌‌ی حقوق در حوزه‌ی شعروشاعری تأثیر فراوانی گذاشته است. او از اولین قدم‌های شاعری بر عشق پای فشرد و بعدتر هم هر چه به سیاست نزدیک شد رگه‌های نگاه تغزلی در آثارش باقی ماند. در تمام عاشقانه‌های او یک «من» و یک «تو» حضور دارد.

 

در تمام وقت‌ها یا بهتر است بگوییم سطرها این من با تو در حال دیالوگ است. اما مهم‌ترین اتفاقی که در سایه‌ی دیالوگ این بستر من و تویی باید فراهم شود یک دیالکتیک است تا شعر را از خطر کلیشه‌ای شدن نجات دهد. یعنی من یک ایده‌ای را مطرح کند و تو حرکتی دیگر خلاف من نشان داد و حرکت سوم در ذهن مخاطب شکل گیرد. در بیشتر شعرهای نزار قبانی این اتفاق می‌افتد.

 

هر چند که تجربه‌ی زیسته‌ی شاعر از وجود نوعی عینیت در این اشعار تغزلی حکایت می‌کند ولی با نگاهی ژرف‌تر می‌توان به نشانه‌هایی از دیالوگ شاعر با خودش در متن رسید. گویی او زنانگی ِ پنهان در ماهیت هستی‌شناسانه‌ی خود را مخاطب قرار می‌دهد. می‌خواهد چیستی نگاه خود به عشق را دریابد. او می‌نویسد تا علیه مرگ اعلان جنگ دهد. او می‌نویسد تا از گفتمان مسلط مردانه در حوزه‌ی خاورمیانه فاصله بگیرد.

 

از زن هویتی مستقل در شعر می‌سازد و عشق را با صدایی بلند و حتا گل‌درشت در همین دفتر که ایلیا آل‌خمیس شسته رفته ترجمه کرده فریاد می‌زند. اما راستی چرا؟

 

شاید جواب در همان سطر به یاد ماندنی شاملو نهفته است: دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم…

 

اما نزار قبانی با صدای بلند همین دهان را باز می‌کند و می‌گوید و آتشین هم انصافن اجرا می‌کند وقتی از او می‌خوانیم:

 

آه ای زن/ کافی نیست که زیبا باشی/ روزی باید از آغوش من بگذری/ تا زیباتر شوی… (صفحه ٣٢)

 

در همین چهار سطر علاوه بر این‌که شاعر بر جسمانیت یک ارتباط انسانی تأکید می‌کند گویی می‌خواهد از زیبایی یک زن تعریف تازه‌ای به دست دهد. یک بار دیگر تأکید می‌کنم بر ایده‌ی دیالوگ من و تو شاعر که گویی با خویشتن وارد چالشی می‌شود تا تعریف تازه‌ای در ذهن مخاطب شکل بگیرد. اینجا می‌بینیم که شاعر راز زیبایی نهایی را در پیوند با مرد می‌داند.

 

جایی که انیما و انیموس در پیوند با یکدیگر قرار گیرند زیبایی انسانی تکمیل می‌شود. در این شعر کوتاه علاوه بر آشنایی‌زدایی از موقعیت زن از زیبایی نیز تعبیر تازه‌ای حاصل می‌شود. هر کسی هر اندازه هم زیبا شمرده شود مادام که در آغوش نقطه‌ی مقابل خود قرار نگیرد تا زیبایی نهایی فاصله دارد. زیبایی امری ست که در ارتباط با مخاطب معنا می شود و به شکل تجریدی محل تردید است.

 

اما نزار قبانی هر چه به پایان دفتر شعر نزدیک می‌شویم از مواضع خود فاصله می‌گیرد. حتا جایی در یک شعر می‌گوید: می‌خواهم به رگبار ببندم / چهره‌ی زیتونی‌ات را/ که آویخته است بر سالن آسمان/ بر تمامی شاعران/ تمامی نخبگان/ و تمامی سفیران چون چلچراغی/ می‌خواهم به رگبار ببندم/ حروف نامت را/ و تمام شعرهایی/ که برای تو بود… (صفحه ۶٨)

 

شاید در این‌جا با خود وارد نزاعی ذهنی می‌شود و سرانجام می‌خواهد از موقعیت عاشقانه یا بهتر است بگویم ذهن عاشقانه‌ی خود فاصله بگیرد و به ما یادآوری کند که عشق راه حل نهایی وضعیت امروزی انسان در جهان نیست. شاید این وهم باید توسط خود انسان از میان برداشته شود تا خود را بی واسطه تنها دریابد. شاید این شعر پیش‌گویی وضعیت ارتباط انسانی در قرن بیست‌و‌یک و چالش‌های ارتباطاتی ست.

 

او خود در مقام منتقد عشق در این شعر ظاهر می‌شود و درک و دریافت خود را محل تردید قرار می‌دهد. هیچ‌کس نمی‌تواند مدعی شود که نزار قبانی بارها مانیفست خود را از عشق در قالب شعرهای گوناگون ارائه داده است. به عنوان نمونه وقتی می‌خوانیم:

 

محبوبم از من می‌پرسد/ فرق بین من و آسمان در چیست؟/ عشق من/ بانو/ فرق تو و آسمان در اینست/ که وقتی تو می‌خندی/ من/ آسمان را فراموش می کنم…( صفحه ١٩ )

 

در این شعر اوج اضمحلال منِ شاعر در تویی که مورد خطاب اوست دیده می‌شود. این نگاه هر چند در عرفان ایرانی هم دیده می‌شود اما نزار قبانی در هیأت عشق مرد به زن اجرا کرده تا منتقدی باشد بر ممنوعیت توصیف عشق. در واقع در این شعر علاوه بر عشق با استفاده از کلمه‌ی «بانو» بر اهمیت عشق ورزیدن به زن تکیه کرده و زن را که همیشه به زمین پیوند می‌خورد به آسمان می‌رساند آن هم با یک لبخند.

 

بدین‌ترتیب زن در ردیف آسمان قرار می‌گیرد و بداعتی در معناها و کهن‌الگوها هم اجرا می‌شود. و همچنان تأکید می‌کنم نزار قبانی با نیمه‌ی زنانه‌ی ذهن خود به جهان نگریسته و به همین دلیل ما او را شاعری با ویژگی‌های عاشقانه قلمداد می‌کنیم. او توانسته بارها از پنجره‌ی محبوب از دست رفته اش به جهان نگاه کند و بار دیگر خود را عاشقی ببیند که در پی نوشتن سطرهای تازه از زنی‌ست که جهان به واسطه‌ی او زیبا می‌شود. نزار قبانی در حقیقت یک پیشنهاد زیستی به تمام انسان‌ها می‌دهد و آن زنانه زیستن است.

 

 

زنی به نام نزار قبانی
شعر

  این مقاله را ۱۰۲ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “زنی به نام نزار قبانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *