روایتی از مردمی پا در هوا

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی

شرق غرب، از هفت روایت با عناوین مقدونیه، شرقِ غرب، خریدن لنین، نامه، عکسی با یوکی، دزدان صلیب و افق شب تشکیل شده است. کتاب مثل اکثر داستانهایی که نویسندگان اروپای شرقی که دوران جنگ سرد و بلوکبندی شرق و غرب را تجربه کردهاند،مینویسند، طنز تلخی دارد. تمام روایتهای کتاب دربارهی دوپارگیست. اگرچه مخالفان کمونیسم ممکن است تمام مشکلات این کشور را به حساب رقیب بنویسند، اما واقعیت این است که روایتها از هیچ طرفی حمایت نمیکند و فقط بیان کننده وضعیت بلغارستان درطول این بی ثباتیهاست.
شرق غرب
نویسنده: میروسلاو پنکوف
مترجم: حسین واقف
ناشر: نشر روزنه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۸۷
شرق غرب، از هفت روایت با عناوین مقدونیه، شرقِ غرب، خریدن لنین، نامه، عکسی با یوکی، دزدان صلیب و افق شب تشکیل شده است. کتاب مثل اکثر داستانهایی که نویسندگان اروپای شرقی که دوران جنگ سرد و بلوکبندی شرق و غرب را تجربه کردهاند،مینویسند، طنز تلخی دارد. تمام روایتهای کتاب دربارهی دوپارگیست. اگرچه مخالفان کمونیسم ممکن است تمام مشکلات این کشور را به حساب رقیب بنویسند، اما واقعیت این است که روایتها از هیچ طرفی حمایت نمیکند و فقط بیان کننده وضعیت بلغارستان درطول این بی ثباتیهاست.
شرق غرب
نویسنده: میروسلاو پنکوف
مترجم: حسین واقف
ناشر: نشر روزنه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۸۷

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی

کتاب شرق غرب را مدتی پیش دوستی به من قرض داد. وقتی بالاخره خواندنش را آغاز کردم از همان صفحهی اول محو نثر روان و توصیفات جاندار و ملموسش شدم، طوری که همان سطرهای اول از روایت اول را برای دوستانم فرستادم. شرق غرب مانند اکثر داستانهایی که نویسندگان اروپای شرقی که دوران جنگ سرد و بلوکبندی شرق و غرب را تجربه کردهاند، مینویسند، طنز تلخی دارد.
ما به دلیل جغرافیای متفاوت خود نمیتوانیم همهی آنچه را در این روایتها میگذرد درک کنیم. آنچه باعث همزادپنداری با نوشتهی میروسلاوپنکوف شده نثر روان روایتها و همان طنز تلخی است که به نظر میرسد ما هم با آن بیگانه نیستیم.
برای فهم بهتر کتاب شرق غرب باید اول نگاهی به تاریخ بلغارستان از زمان تسلط عثمانیها تا سالهای بعد از فروپاشی کمونیست در این کشور انداخت.
محوریت اصلی همهی روایتها بر دوپارگی استوار است. جدایی بلغارستان چه به صورت مرزی و چه به صورت عقیدتی از غرب و تاثیرات سوء کمونیست و در نتیجه این موارد، آشفتگی سیاسی در کشور و فرهنگی که میتوان آن را فرهنگ لنگ در هوایی خواند، در همهی روایتها به چشم میخورد.
بلغارستان از جمله کشورهایی است که پس از رهایی از سلطهی عثمانی، بیشترین بیثبانی را تجربه کرد. در سال ۱۹۴۴ حکومتی کمونیستی در این کشور تشکیل شد که مزارع و املاک مردم را در اختیار دولت قرار داد. در واقع در خلال سالهای ۱۹۴۴ تا ۱۹۸۹ که تودوژیکوف از قدرت کناره گرفت، بلغارستان مطیعترین دست نشاندهی شوروی کمونیستی محسوب میشد.
از سال ۱۹۸۹ میلادینوف قدرت را از دست کمونیستها بیرون کشید و تا سال ۱۹۹۰ که بار دیگر دولت بلغارستان سقوط کرد و به دست ائتلافی از اقلیتهای ترک و یک جریان غربگرا افتاد، آن را اداره کرد. در سال ۱۹۹۲ هم ژلیوژلف رئیسجمهور بلغارستان شد.
از ۱۹۹۲ اگرچه پای کمونیستها از بلغارستان بریده شد، اما این کشور هنوز هم در مشکلاتی مانند ورشکستگی اقتصادی، تورم بالا، بیکاری، آمار بالای مهاجرت به غرب و… غوطهور است.
کتاب شرق غرب، روایتهایی بیطرفانه از تاریخی است که خلاصهاش را در بالا خواندید. اگرچه مخالفان کمونیسم ممکن است تمام مشکلات این کشور را به حساب رقیب بنویسند، اما واقعیت این است که روایتها از هیچ طرفی حمایت نمیکند و فقط بیانکنندهی وضعیت بلغارستان در طول این بیثباتیهاست. هرچند با رفتن کمونیسم وضعیت ترکها به عنوان اقلیت در بلغارستان بهتر شد و مالکیت خصوصی بازگشت، اما به طورکلی نمیتوان قضاوت کرد کدام دولت، دولت بهتری برای مردم این کشور بوده است.
به سوی غرب یا بازگشت به شرق؟
کتاب، از هفت روایت با عناوین مقدونیه، شرقِ غرب، خریدن لنین، نامه، عکسی با یوکی، دزدان صلیب و افق شب تشکیل شده است.
شرق غرب روایت دوم این کتاب با این جمله آغاز می شود: «سی سال زمان برد و کسانی را که دوستشان داشتم از دست دادم تا بالاخره به بئوگراد رسیدم.»
این روایت، داستان پسری است که در دهکدهای مرزی زندگی میکند. در همسایگی این دهکده، دهکدهای دیگر آن سوی مرز قرار دارد. یعنی یکی از دهکدهها در بلغارستان و دیگری در صربستان است. همهی مردم این منطقه باهم فامیل و دوست و آشنا هستند، اما حالا مرز آنها را از هم جدا کرده است. برخی از این مردم در حسرت غربیشدن هستند و برخی دیگر حسرت بازگشت به اصل خویش را میخورند. نتیجهی این وضعیت نوعی لنگ در هوایی است که در نهایت به نابودی منجر میشود.
در تمام هفت روایت این مساله به صورت محسوس و نامحسوس وجود دارد. انگار بلغارها مردمی هستند که در میان هویتهای مختلف مردد ماندهاند. نمیدانند غربی هستند یا شرقی. نمیدانند ترک هستند یا بلغار. نمیدانند کمونیست هستند یا نه. نمی دانند با چه کسی و چه چیزی باید بجنگند. این بیهویتی آنها را در نوعی سستی غرق کرده که انگار راه نجاتی از آن نیست.
شرق غرب در واقع روایت پسری است که به ریشههایی وصل شده که خودش هم نمیداند چیست یا چرا به این ریشهها وصل است، اما همین زنجیرشدگی او را از رشد و پیشرفتی که در آن سوی مرزها انتظارش را میکشد، دور می کند. در نوجوانی خواهرش دلباختهی پسری در روستای آن سوی مرز شده و از او حامله میشود.
یک روز قبل از جشن عروسی تصمیم میگیرد داماد را ناگهانی ببیند، اما در مرز با گلوله کشته میشود. این ماجرا کل خانواده را از هم میپاشد. تاثیر این مرزبندی میان ملتی که تا چندی پیش یکی بودهاند تنها به اینها ختم نمیشود، بلکه آنها را از نظر فرهنگی نیز دو پاره کرده است.
در مقابل این روایت، روایت دیگری به نام «عکسی با یوکی» در کتاب وجود دارد. داستان مربوط به پسری است که در جوانی به آمریکا مهاجرت کرده و آنجا با دختری ژاپنی ازدواج کرده. فرهنگ بلغار این کار او را قبول نمیکند. او در سفری که با همسرش به بلغارستان دارد دوباره با فرهنگ سنتیاش روبهرو میشود و این امر برایش چالش بزرگی است.
کدام دولت متعلق به ماست؟
تمام روایتهای کتاب دربارهی همین دوپارگیهاست. دوپارگی دیگر آشفتگی میان کمونیست بودن یا نبودن است. روایتهای مقدونیه، خریدن لنین و تا حدودی دزدان صلیب این دو پارگی را نشان میدهند. خریدن لنین سادهترین زبان ممکن را برای بیان این دوپارگی انتخاب میکند: پدر بزرگی کمونیست و نوهای که رویای آمریکاییشدن را در سر میپروراند.
نوه به دنبال رویایش به آمریکا میرود و بعد آموزههای پدر بزرگ و ذهن دو پارهاش نمیگذارد رویای آمریکایی شدنش به واقعیت پیوندد. پدر بزرگ هم همیشه به انتقادهای نوه فکر میکند و در دلش دیگر آن یقینی را که قبلا درباره درستی راهش داشته، ندارد.
پدربزرگ جایی از داستان به نوهاش می گوید: «یادت هست نوه جان؟ قصهای رو که برات تعریف کردم دربارهی اینکه با پونزده مرد دیگه، دو زن حامله و یه بز گرسنه تو یه خندق زندگی کردم و مستاصل و گرسنه بودم و بالاخره شجاعتش رو پیدا کردم که به روستا برم یادت هست؟ خب، مستاصل و گرسنه نبودم. دست کم نه به لحاظ جسمی.
صرفا دیگه نمیتونستم تحمل کنم. مردها تو ورق بازی تقلب میکردن. زنها خالهزنکی میکردن. بز تو گالشهام میرید. سه سال بعد به همون جا تو جنگل رفتم. میخواستم حالا با چشمهای آزادم دوباره خندق رو ببینم. بیست قدم از بلوط کجی که نشونهمون بود رفتم، ورودی خندق رو پیدا کردم و از نردبون پایین رفتم. اونها هنوز اونجا بودن، همهشون، مومیایی. هیچکس بهشون نگفته بود که جنگ تموم شده. هیچکس بهشون نگفته بود که میتونن برن. اونها خودشون شجاعت بیرون رفتن نداشتن و اینطوری از گشنگی مرده بودن.»
اصلا انگار نویسنده از قصد روایتها را روبهروی هم قرار داده تا بتواند این دوپارگی و این لنگ در هوایی را به در ذهن مخاطب فرو کند.
در تمام این روایتها چیزهای مشترک دیگری نیز میتوان دید. برای مثال اینکه مردم نمیدانند باید به چه چیزی افتخار یا بر چه اصلی تکیه کنند. بنابراین به آدمهایی تبدیل میشوند که هیچ اصلی برایشان اهمیت ندارد. نمونهی این آدمها را میتوان در روایت دزدان صلیب دید؛ وقتی پسر داستان از ارتفاع روی سر تظاهرکنندگان ادرار میکند و میگوید: «متاسفم بلغارهای عزیزم. بفرمایید این هم عذرخواهی پیشاپیشم. اما حالا قیافه همتونو به خاطر سپردم. تک تکتون رو. و حالا مراقب باشید مردم من. این پسر کلیههایش سنگ داره.»
آنچه مشخص است نویسنده قصد ندارد از میان تجربههای سیاسی که بلغارستان از سرگذرانده یکی را انتخاب کند، بلکه قصد دارد نشان دهد چگونه سیاست میتواند ریشهی فرهنگی را بخشکاند و فرهنگی دیگر جای آن بکارد.
روایتی از مردمی پا در هوا