vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

در ستایش کلمات

پیش‌ترها، زمانی که هنوز تلگرام و واتسپ نیامده بود، مردم با هم مکاتبه می‌کردند. اما اکنون به نظرم می‌آید مخاطب من در اتاقی زندانی شده و جز موبایل و اینستاگرام دسترسی به هیچ چیز دیگری ندارد، حتی به خودش. او درواقع تبدیل شده به رباتی که طراحی و برنامه‌ریزی شده، طوری که بتواند کلیپ‌های تماشایی یا شنیدنی را برگزیند و ارسال کند؛ کاملاً فاقد قدرت درمیان گذاشتن خود با دیگران؛ فاقد قدرت حرف زدن و کشف ناشناخته‌های درون خود و شنیدن درونِ دیگری.

 

 

  این مقاله را ۴ نفر پسندیده اند

 


در ستایش کلمات

 

 

زمانی که ایمیل رایج‌تر بود و هنوز تلگرام و واتسپ نیامده بود که آن را از رونق بیندازد، مردم با هم مکاتبه می‌کردند. ارتباط روحی داشتند با هم. این کلیپ‌های اینستاگرامی با این که اکثراً بسیار جالب و حذاب و سرگرم کننده‌اند اما مانع فکر کردن و تقویت احساسات و روابط شده‌اند.

 

گاهی به نظرم می‌آید مخاطب من که یا خویشاوندی‌ است در غربت یا دوست یا همکار یا همسایه، در اتاقی زندانی شده و جز به موبایل و اینستاگرام دسترسی به هیچ چیز دیگری ندارد حتا به خودش. او درواقع تبدیل شده به رباتی که طراحی و برنامه‌ریزی شده، طوری که بتواند کلیپ‌های تماشایی یا شنیدنی را برگزیند و ارسال کند؛ کاملاً فاقد قدرت درمیان گذاشتن خود با دیگران. فاقد قدرت حرف زدن و کشف ناشناخته‌های درون خود و شنیدن درونِ دیگری.

 

 به‌خصوص ردوبدل‌کردن کلمات قصارِ مشاهیر ادبی گویی برای انکار قصور خودمان است در کتابخوانی جدی و مستمر و ردوبدل‌کردن تجربه‌ای شخصی به عنوان انسان‌های معاصر. خود را پشت عقایدِ آنها پنهان می‌کنیم تا چه را ثابت کنیم؟ که به اندازه‌ی آن مشاهیرِ مرده یا زنده داناییم؟ اما از این فضل‌فروشی چه به دست می‌آوریم جز احساس تنهایی بیشتر در خلوت‌مان؟

 

تا وقتی خودمان به سخن درنیاییم و از کلمات برای شناسایی خودمان و دیگران استفاده نکنیم همچنان در مهِ غلیظ ِگمشدگی و سرگردانی فرو خواهیم رفت.

 

نمونه‌ی این گنگی و گمشدگی را در ارائه‌ی استیکرهای مختلف هم می‌یابیم. به جای بیان احساسمان از دیدن و شنیدنِ کلیپ‌ها و ویدئوهای دریافتی، به ارسال استیکرهایی خوش‌طرح اکتفا می‌کنیم: مثلآً استیکر خرگوشی متحرک که دیوانه‌وار بوسه‌هایی به شکل قلب می‌فرستد؛ یا استیکر جغدی که با چشم‌های گرد و از حدقه درآمده اظهار حیرت می‌کند، یا دو دستِ دعا‌گو برای بیان تشکر ! انگار کلمات کلاً ممنوع اعلام شده‌اند، مبادا به قلب یا مغز فشاری بیاید برای یافتن کلمات زبان مادری!

 

شاعر محبوبم ساموئل هزو در مقاله‌ای با عنوان «هراسِ ابرازِ احساس» می‌گوید:

 

“بی‌گمان جدايی افكندن میان کلمات و خودمان جز آن‌كه راه‌های تفاهم و درک متقابل جهان و يكديگر را بر ما ببندد، نتيجه‌ای ندارد.”

 

ساموئل هزو به درستی معتقد است: “هنگامی كه انگيزه‌ی توصيف حالات درونی در ما بيدار می‌شود نكته‌ی ظريف تشخيص اين نكته است كه ما قادر نخواهيم بود از اعماق قلب خود سخن بگوييم مگر آنكه به بيان «انديشه‌های احساس شده» بپردازيم و راهی برای انتقال «احساس انديشيده شده» به كلمات بيابيم. زبان احساس و انديشه تنها زبان ارزشمند انسان است. چرا؟ شايد به خاطر اينكه زبان حقيقی ماست. گذشته از اين زبانی است با چاشنی‌های دلپذير؛ دارای عطر و مزه و تشخَص و روح‌انگيز و مقاومت‌ناپذير.

 

تئودور زلدين حتی تا آنجا پيش رفته كه بگويد: “عواطف و احساساتند كه مانع مردن ما از ملال می‌شوند. ما بدون آنها هيچيم. زندگی را تنها وجود آنها دلپذير می‌گرداند”.

 

شكی نيست كه زبان «انديشه‌ی احساس شده» بايد از اعماق درون ما استخراج شود همچون طلای خالص كه نمی‌توان آن را در سطح يافت. و چیست این ازدحام هولناک تبادل کلیپ‌ها و ویدئوهای یوتیوبی جز ارتباط در سطح؟

 

اگر همه‌ی‌ آنچه ما فهم می‌كنيم از طريق حواس ما كسب می‌شود ( شامل حس ششم و كشف و شهود) پس به راستی جای تأسف است كه ما از گفتن و نوشتن به شيوه‌ای كه بازگوكننده‌ی سرچشمه‌ی‌ اين ادراك باشد سرباز می‌زنيم.

 

و باز به قول ساموئل هزو احساسات طبیعتا گرایشی محتوم به وصف شدن و درمیان گذاشته شدن دارند و اگر خود را در قالب کلماتی مناسب نیابند احساساتِ درون ما در برزخ انتظار می‌مانند و به شكل خنده‌ای منفجر يا بغضی تركيده و يا حتی خشونتی ناگهانی بروز می‌كنند.

 

خلاصه کنم: دلِ من تنگ شده است برای شنیدن افکار و احساساتِ دوستان و آشنایان و خویشاوندانم از درون خودشان و نه از قاب کلیپ‌ها و یوتیوب‌ها.

 

 

پیشنهاد مطالعه: تنهاتر نشده‌ایم

 

نوشته‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *