در ستایش مهربانی
ماجرای این رمان از دل یک خانوادهی معمولی در تهران شکل میگیرد. مینو کریمزاده، قبل از شروع فصل اول به مخاطب خبر از اتفاقی ناگوار میدهد و داستان را از جایی شروع میکند که مادر آرش با وسواس مشغول تمیز کردن خانه در آخرین روزهای سال است. آرش به مادرش قول میدهد تا برای آویزان کردن پرده به او کمک کند. اما اتفاقی ناگهانی بر زندگی او سایه میاندازد و همه چیز را تغییر میدهد. داستان روح عزیز، روابط بین انسانها را به تصویر میکشد و نشان میدهد یک اتفاق ناگوار، چگونه میتواند با تمام بدیهایش آنها را به هم نزدیک کند.
روح عزیز
نویسنده: مینو کریمزاده
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۰۴
ماجرای این رمان از دل یک خانوادهی معمولی در تهران شکل میگیرد. مینو کریمزاده، قبل از شروع فصل اول به مخاطب خبر از اتفاقی ناگوار میدهد و داستان را از جایی شروع میکند که مادر آرش با وسواس مشغول تمیز کردن خانه در آخرین روزهای سال است. آرش به مادرش قول میدهد تا برای آویزان کردن پرده به او کمک کند. اما اتفاقی ناگهانی بر زندگی او سایه میاندازد و همه چیز را تغییر میدهد. داستان روح عزیز، روابط بین انسانها را به تصویر میکشد و نشان میدهد یک اتفاق ناگوار، چگونه میتواند با تمام بدیهایش آنها را به هم نزدیک کند.
روح عزیز
نویسنده: مینو کریمزاده
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۰۴
داستان روح عزیز، در آخرین روزهای اسفند رخ میهد. در روزهایی که همه مشغولند تا کارهای عقبمانده را تمام کنند، شهر شلوغ میشود و انگار دنیا شکل دیگری به خود میگیرد. ماجرای این رمان از دل یک خانوادهی معمولی در تهران شکل میگیرد. مینو کریمزاده، قبل از شروع فصل اول به مخاطب خبر از اتفاقی ناگوار میدهد و داستان را از جایی شروع میکند که مادر آرش با وسواس مشغول تمیز کردن خانه در آخرین روزهای سال است. آرش به مادرش قول میدهد تا برای آویزان کردن پرده به او کمک کند. اما با دوستش، حامد، مشغول تدارک برای چهارشنبه سوری میشود و وقتی به خانه میرسد، با صحنهی ناگواری روبهرو میشود. مادرش هنگام آویزان کردن پرده، از روی نردبان افتاده و این حادثهای است که قرار است بر عید آرش سایه بیندازد و همه چیز را تغییر دهد.
مینو کریمزاده که پیش از این در آثار دیگرش چون پیش از بستن چمدان، توانایی خود را در نفوذ به عمق دنیای نوجوانان و صحبت از مشکلات و احساسات آنها، به خصوص دختران نوجوان نشان داده بود، در کتاب جدیدش دست به کاری متفاوت زده. شخصیت اصلی داستان او، این بار یک پسر نوجوان است و کریمزاده تلاش کرده از زبان آرش داستان این خانواده را تعریف کند. اما در روح عزیز هم، وفاداری کریمزاده به دنیای دخترهای نوجوان را میبینیم. تا جایی که از اواسط کتاب، مشکلات آرش در سایهی داستان پیچیدهتر تلّی، نوجوانی شانزده ساله، محو میشود و انگار نویسنده، نور صحنه را بر روی ماجرای تلّی میاندازد.
توانایی مینو کریمزاده در ایجاد پیوند بین دنیاهای متفاوت نوجوانها و یافتن ویژگی مشترک، در این رمان به خوبی آشکار شده است. آرش که سالهای اولیهی نوجوانیاش را میگذراند، دنبال هیجان و استقلال تجربههای جدید است. او با مادرش رابطهی خوبی دارد. از طرفی دور از چشم او، میخواهد با دوستش حامد یک چهارشنبهسوری پرشور داشته باشد. اما هیچ وقت در رفتارش، مرزهای هنجار را نمیشکند. شاید شخصیت آرش، نمونهی دقیقی از یک پسر نوجوان در جامعهی امروز نباشد، با این حال رفتارهایش، مستقل از تیپ رایج پسرهای نوجوان، باورپذیر از آب درآمده و از او شخصیتی منحصر به فرد ساخته است. پسری نوجوان با روحیهای شکننده و حساس، اما در عین حال مسئولیتپذیر. از طرفی کریمزاده، شخصیت حامد، دوست آرش را وارد داستان کرده. پسری که لحن حرف زدن و رفتارها و شوخیهای بیمزهاش شاید بیشتر شبیه تیپ رایج یک پسر نوجوان باشد که نشان میدهد کریمزاده از پس این چالش به خوبی برآمده است.
در مقابل این دو، تلّی را داریم. دختر شانزده سالهای که به خواهر آرش زبان درس میدهد و روزهای پرچالشی را میگذراند. او دختر کلهشقی است که دوست ندارد برای مشکلاتش از کسی کمک بگیرد. اما در این میان با مادر آرش رابطهی خوبی دارد و همین امر، پای آرش را به مشکلات و داستانهای تلّی باز میکند. دیگر شخصیت تاثیرگذار داستان، عمه رودی، عمهی آرش است. او عمهی جوانی است که در روزهای سخت، سعی میکند امید را در دل آرش و خواهرش ستاره زنده نگه دارد. عمه رودی شخصیتی فعال و پویا دارد و میتواند در شرایط بحرانی تصمیمهای درستی بگیرد.
اما داستان، شکافهای زیادی در شخصیتپردازی دارد. اولین نمونه، پدر آرش است. ما چیز زیادی از او نمیدانیم جز اینکه با بچههایش برخورد سردی دارد و مخاطب گمان میکند داستانی پشت این رفتار نهفته است. داستانی که قرار نیست ما آن را بفهمیم. در روند داستان تلّی هم ضعفهایی در روابط علی و معلولی به چشم میخورد. از جمله اینکه تلّی با آن همه کلهشقی، چطور توانسته بود با مادر آرش صمیمی شود و اینقدر از مادر خودش دور باشد؟ مخصوصا اینکه رفتار مادر تلّی، بعد از فهمیدن مشکلش، در راستای حمایت اوست و به نظر میرسد درک بالایی از شرایط دخترش دارد، اما با هم رابطهی خوبی ندارند. موضوع ظاهر شدن روح مادر آرش و غیب شدن ناگهانیاش هم شاید یکی دیگر از ضعفهای داستان باشد که تنها دلیل رخ دادنش، پیوند داستان آرش و تلّی و مجبور کردن آرش برای رفتن به دنبال داستان تلّی است.
با تمام این اوصاف، نویسنده در به تصویر کشیدن زندگی و مشکلات یک خانواده معمولی و روابط بین اعضای آن، موفق عمل کرده. اینکه هرکدام از شخصیتها، بعد از مشکل پیش آمده چطور رفتار میکنند و یک اتفاق ناگهانی، چطور میتواند روابط بین انسانها را دگرگون کند. نویسنده در پیش بردن ماجرا، بیشتر از هرچیز از گفتوگوی بین شخصیتها استفاده کرده که زمینه را برای شناخت روحیات درونی آنها فراهم کرده است.
با تمام این حرفها باید گفت روح عزیز، داستانی است در ستایش مهربانی. داستانی که در آن اتفاقات ناگوار، شخصیتها را به هم نزدیکتر میکند و رفتارهایشان را تغییر میدهد. شخصیتهایی که به ما نزدیکند و هر کدامشان میتوانند نمونهای از خود ما باشند. مایی که میتوانیم با مهربانی، پایان داستانمان را طور دیگری رقم بزنیم و دنیایمان را تغییر دهیم. مثل آرش که در شرایط سخت پیش رویش، راه مهربانی را دنبال میکند و تصمیم میگیرد به تلّی کمک کند تا هردو بتوانند پایان بهتری برای داستانهایشان به وجود آورند. داستانهایی که انتهایشان روشن است و امید را در دل شخصیتها زنده نگه میدارد.
3 دیدگاه در “در ستایش مهربانی”
یکی از بهترین کتاب هایی که در تموم عمرم خوندم.از اوناست که میره تو قلب آدم.حررررررررررررررف نداره.
من این داستان رو خوندم و با اون خیلی ارتباط گرفتم. واقعا پدر آرش برایم مجهول نیامد، چون شبیه پدر خودمه.آدم خوبی که زیاد نمیتونه با بچههاش ارتباط بگیره. بین من و پدرم هم همیشه یک خط فاصله هست…و یا صمیمیت تللی با مادر آرش برام عجیب نبود. مشکلش با مادرش هم به خاطر بدی مادرش نبود، به خاطر عذاب وجدان خودش بود که ازش نمیتونست حرف بزنه. میخواست هر طور شده نذاره مامانش ازدواج کنه…بودن روح مادر هم، روح داستان بود، نبودنش اصلا داستان را عوض میکرد و فقط برای این نبود که آرش با تللی ارتباط بگیرد.
برای همین با این قسمتها موافق نیستم. ولی کلا خوب بود. ممنون.
مرسی بهنام بابت اینکه نظرتو گفتی:) شاید از نظر من اون قسمتا یکم باورپذیر نبودند ولی کریمزاده توی اینکه یه دنیای باورپذیر خلق کنه کلا نویسنده ی موفقیه.