دریفوسِ خصوصیِ آقای هولمز
آرتور کانن دویل اسکاتلندی و جرج هندی با هم همراه میشوند. داستان عمیقاً در گذشته این دو غرق میشود و معمای کارآگاهی در حاشیه قرار میگیرد. آرتور و جرج به تدریج با حفظ همین حالت کاراگاهی به نوعی رمان تفکر نزدیک شده است. همزمان که همهی معماهای داستان کارآگاهی آرتور و جورج حل میشود، پرسشهایی هستیشناسانه شروع به جوانه زدن میکنند.
آرتور و جورج
نویسنده: جولین بارنز
مترجم: فرزانه قوجلو
ناشر: نشر نو
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۵۶۷
شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۹۰۱۱۵۴
آرتور کانن دویل اسکاتلندی و جرج هندی با هم همراه میشوند. داستان عمیقاً در گذشته این دو غرق میشود و معمای کارآگاهی در حاشیه قرار میگیرد. آرتور و جرج به تدریج با حفظ همین حالت کاراگاهی به نوعی رمان تفکر نزدیک شده است. همزمان که همهی معماهای داستان کارآگاهی آرتور و جورج حل میشود، پرسشهایی هستیشناسانه شروع به جوانه زدن میکنند.
آرتور و جورج
نویسنده: جولین بارنز
مترجم: فرزانه قوجلو
ناشر: نشر نو
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۵۶۷
شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۹۰۱۱۵۴
بررسی آثار جولین بارنز همچون گام نهادن در خیابانی پر از جزییات و فرعیات است. مداقّه در تکتک تابلوها و کوچهها، همنشینیهای کموبیش با عابران موقتی و ساکنان دائمی، گوش سپردن به صداها و سکوتها و یا مواجهه با هویت و دیرینگیِ آن خیابان، گذار را برای گردشگرْ بطئی اما پرمایه میکند. با عینک استعاره ماجرای آرتور و جورج همان خیابان اصلی است و خردهروایتها و شخصیتهای دیگر آن همان کوچههای فرعی و جزییاتی هستند که از آن داستان یک کُلِّ یکّهی تاریخی میسازند.
چگالیِ بالای رمان از فهرست اولیهاش قابل پیشبینی است: «آغازها» ـ «آغاز با یک پایان» ـ «پایان با یک آغاز» ـ «پایانها». پس خواننده (حتی درصورت نداشتن هیچ پیشزمینهای از نویسنده) به وضوح با داستانی چندلایه طرف است که اصلیتی «کارآگاهی» دارد و به نظر میآید قرار است با فرعیاتی پرشمار به حل یک معما کمک کند. (۱)
آرتور و جورج پژواکی برخاسته از بطن واقعیت است. نویسنده و پزشک مشهور اسکاتلندی سِر آرتور کانن دویل به دلیل تبحر و توانایی خود در خلقت کارآگاه باشکوهش شرلوک هولمز از وکیلی هندی به نام جورج ادالجی (۲) نامهای یاریخواهانه دریافت میکند. وکیل که گرفتار خشکاندیشیِ نژادی و بیعدالتی نظام قضایی بریتانیا شده از نویسنده میخواهد مهارت خود در مشاهده و استنتاج را برای بازگرداندن شرافت از دست رفتهی او به کار بیاندازد.
این خط اصلی داستان و نقطهی تلاقی آرتور و جورج در کتاب است. اما برای رسیدن به همین تقاطع باید صبور بود و نیمِ بیشتر کتاب را پشت سر گذاشت. جولین بارنز برای این که ذهنمشغولیات همیشگی خود را به این رمان در ظاهر سرراست تزریق کند، سالها به عقب برمیگردد. کتاب با کودکیهای آرتور و جورج آغاز میشود؛ با نخستین خاطرهی آرتور و بیخاطرگیِ جورج. بیشتر از یکپنجم کتاب شرح بالیدن دو شخصیت اصلی داستان است.
آرتور: نسبی ایرلندی دارد و زادگاهش اسکاتلند است. اولین خاطرهاش به مرگ مادربزرگ برمیگردد. از کودکی پرشور و کلهشق و بیقرار است و با وجود تبار اعیانیاش در فقر زندگی میکند. پدرش شکست خوردهای نجیب حساب میشود که افراط در نوشیدن توان ادارهی زندگی را از او گرفته است. قصهگویی و تبارشناسی را از مادر مقتدرش میآموزد که مدام از شوالیهها و سلحشوران حکایت میکند و به واسطهی همین مهارت و نیز وقوف به ضرورت روایت و پاداش، در مدرسه به ازای دریافت خوراکی به نقالی روی میآورَد. از همان کودکی بلند پرواز و مستعد رهبری است.
وقتی به دانشکدهی پزشکی راه مییابد مقالهنویس و سردبیر میشود؛ نخستین تجربهاش از بیعدالتی را میبیند؛ عاشق میشود؛ فراماسون میشود؛ کاپیتان باشگاه کریکت میشود و ازدواج میکند. با خَلق شرلوک هلمز افسانهای به پول و شهرت و موفقیت میرسد. با مرگ پدر و بیماری همسر، کارآگاهش را نیز به کشتن میدهد و همسو با جامعه به سوگواری مینشیند. کمی بعد برای پیوستن به انجمن پژوهشهای روانی درخواست عضویت میدهد و به تلهپاتی روی میآورد.
جورج: نسبش به زرتشتیان پارس برمیگردد و زادگاهش هندوستان است. کودکی بیخاطره، خجالتی، جدی و فاقد تخیل است که شامهی تیزی از مادر به ارث برده است. ساکن کشیشنشین منطقه است. الفبا را مادرش به او میآموزد، اما پدرش اغلب غایب است و به امورات دینی مشغول. از آنجایی که اخبار نگرانش میکنند ترجیح میدهد در خانه بماند تا موعد عزیمتش به بهشت فرا برسد.
کمبود چیزی که ندارد را احساس نمیکند. وکیل میشود. مقصدش در خانهْ بهشت و در دفتر کارْ عدالت است. حس میکند کتاب مقدس را نمیفهمد. برای مسافران قطار کتاب قانون مینویسد.
از همین مختصر آشنایی با شخصیتهای اصلی کتاب (که معرفی اولیهی آنها بیشتر از صد و بیست صفحه طول میکشد) میشود به وسعت گسترهی داستانی آرتور و جورج پی بُرد. با پیشروی تدریجی داستان اصلی و بالیدن شاخوبرگ و خردهروایات فرعی آن، جهان فکری شخصیتها باز شده و خواننده آرام و آهسته به ورطهی آشنا و فیلسوفانهی جولین بارنز وارد میشود.
علاوه بر دغدغههای بارزتر نویسنده مثل مقولههای تاریخ، حسادت، عاطفه، عشقهای چندسویه و کمبودهای جنسی، دوگانههایی چون شرافت و بیشرافتی، عدالت و بیعدالتی، گناه و بیگناهی و تقابلهایی مانند تمدن و بربریت و ماتریالیسم علمی و ایمان ماورایی و همچنین دیدگاههای دینی، سیاسی، فلسفی و روانشناسی کتاب در قالب گفتوگوهایی که از جویس تا داستایوسکی را تداعی میکنند موجب شده داستان با حفظ حالت کارآگاهی خود به نوعی «رمان تفکر» بدل شود.
در عین حال شیوهی برهمنمایی واقعیت و خیال، که آرتور و دستیارش وودی را آشکارا به شرلوک هولمز و دکتر واتسن بدل کرده و جورج را در مقام آلفرد دریفوس (۳) نشانده است، امکان جابهجایی شخصیتهای داستانی با انسانهایی واقعی را به ذهن خواننده متبادر میکند تا نویسنده دادگاه دروغین زندگی را با تسلطی بیرحمانه ولی فروتنانه به چالش بکِشد. پایان متافیزیکی کتاب و مواجههی جورج با آن جمعیت روحگرا در خوانشی اساطیری به نخستین خاطرهی آرتور از مرگ پیوند میخورَد.
اگر اسطوره و آیین را محصول ترس بدانیم و ریشهی اعتقاد به ارواح و اشباح را در طرز برخورد انسان با مسألهی مرگ در نظر بگیریم، آرتور و جورج بیانی برآمده از مرگهراسی است. در واقع مکاشفهی نهایی کتاب و جد و جهد آن جمع برای ارتباط با جهان مردگان، کوششی از سوی نویسنده است که تعارضها و تناقضهای بودن در جهان زندگان را برای خود حل و فصل کند و ژرفترین غریزهها و بیمها و امیدهایش را سامان ببخشد تا بتواند مرگ، این واقعیت سخت جسمانی را، اندکی سهل و تحملپذیر بیابد.
یادداشت کوتاه جولین بارنز در انتهای کتاب نیز به نوعی ادامهی داستان است. رازی که در رمانْ سربهمهر باقی مانده به دست نویسنده برملا میشود تا ساختارها و پیشفرضها بیشتر از پیش در هم بریزد. در پایان کتاب اما، همزمان که همهی معماهای داستان کارآگاهی آرتور و جورج حل میشود، پرسشهایی هستیشناسانه شروع به جوانه زدن میکنند.
(۱) به دلیل همین ماهیت معماگونه، این نوشته داستان را لو نمیدهد و به اشارات مضمونیِ جستهگریختهای بسنده میکند.
(۲) تلفظ صحیح نام جورج، به دلیل اصالت پارسی و زرتشتیاش، آیدلجی است. اما در داستان، باوجود گوشزدهای فراوان او، همه ادالجی خطابش میکنند. پشت جلد کتاب این نام به غلط ادلاجی نوشته شده است.
(۳) آلفرد دریفوس افسر یهودی ارتش فرانسه بود که در آخرین سالهای قرن نوزدهم به خیانت متهم شد و محاکمه پرسروصدای او، احساسات تند ضدیهودی علیه او و بعد حمایت روشنفکران و در صدر آنها امیل زولا از دریفوس و اثبات بیگناهی او بعد از چندسال از مهمترین اتفاقات فرانسهی در آستانه قرن بیستم است.
در سایت وینش پیش از این پروندهای درباره جولین بارنز منتشر کردیم که از اینجا میتوانید آن را بخوانید. در این پرونده یک یادداشت با عنوان فیلسوف عواطف و حافظهی تاریخی در معرفی جولین بارنز داشتیم و نقدهایی بر کتابها او شامل درک یک پایان، طوطی فلوبر و هیاهوی زمان.
دریفوسِ خصوصیِ آقای هولمز
ادبیات-انگلیس