سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

درمان خشونت با سس خیال‌پردازی

درمان خشونت با سس خیال‌پردازی


تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

رفتارهای خشونت آمیز در بچه‌ها همیشه مایه‌ی نگرانی است. اما شاید بد نباشد به این نکته توجه کنیم که خشونت یکی از احساسات انسانی است و بدون کتمان آن سعی کنیم تا با درک نیازها و ترس‌های کودکان، راه دیگری برای ابراز خشم جلوی پایشان بگذاریم. آیا داستان‌ها می‌توانند از پرخاشگری و خشونت جلوگیری کنند؟ بستگی دارد که چه جایگاهی برای خیال و تأثیر آن روی زندگی واقعی قائل باشیم.

بابای من با سس خوشمزه است

نویسنده: سید نوید سیدعلی‌اکبر، تصویرگر: علی مفاخری

ناشر: شباویز

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۱

تعداد صفحات: ۲۴

شابک: ۹۷۸۹۶۴۵۰۵۲۸۲۷

رفتارهای خشونت آمیز در بچه‌ها همیشه مایه‌ی نگرانی است. اما شاید بد نباشد به این نکته توجه کنیم که خشونت یکی از احساسات انسانی است و بدون کتمان آن سعی کنیم تا با درک نیازها و ترس‌های کودکان، راه دیگری برای ابراز خشم جلوی پایشان بگذاریم. آیا داستان‌ها می‌توانند از پرخاشگری و خشونت جلوگیری کنند؟ بستگی دارد که چه جایگاهی برای خیال و تأثیر آن روی زندگی واقعی قائل باشیم.

بابای من با سس خوشمزه است

نویسنده: سید نوید سیدعلی‌اکبر، تصویرگر: علی مفاخری

ناشر: شباویز

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۱

تعداد صفحات: ۲۴

شابک: ۹۷۸۹۶۴۵۰۵۲۸۲۷

 


تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

بابای من با سس خوشمزه است

 

همه‌ی مادر و پدرها از دیدن رفتارهای خشونت‌آمیز در فرزندانشان نگران می‌شوند. به‌خصوص وقتی که به نظرشان می‌آید که این رفتار هیچ ربطی به تربیت آن‌ها ندارد و در حقیقت حاصل شرایط بیرونی (از مدرسه گرفته تا دوستان) یا فعل و انفعلاتی است که از جای نامعلومی در وجود فرزندشان سربرمی‌آورد. از یک پرخاشگری کلامی تا زدوخورد فیزیکی، همه نشانه‌هایی از خشونت هستند که باید اذعان کنیم کم یا زیاد، در دوره‌های سنی مختلف زندگی بچه‌ها، کمتر پدر و مادری است که با آن روبه‌رو نشده باشد.

اگر دامنه‌ی این ماجرا تا این اندازه وسیع و محتمل است پس چه چیزی ما را نگران می‌کند؟ حقیقت این است که دانشمندان خشونت را در ذات بشر می‌دانند و آن را مربوط می‌کنند به شکلی از غریزه‌ی بقا که برای حفظ جایگاه یا برتری وجود دارد. حتی خشونت در اخلاق هم به خودی خود چندان محکوم نیست یا به عبارت بهتر به وجودش اذعان می‌شود، گرچه این به معنای توجیه‌پذیر دانستن اعمال خشونت‌آمیز نیست. بهتر است تا بیشتر از این گیجتان نکرده‌ایم ماجرا را به این شکل خلاصه کنیم که خشونت هم یکی از احساسات بشری است که چه بخواهیم چه نخواهیم وجود دارد اما مسأله‌ی اصلی درباره‌ی شکل بروز و دلایل بروز آن است.

 

حالا یک قدم به عقب برمی‌داریم تا ببینیم خشونت که لاجرم از خشم سرچشمه می‌گیرد، در کودکان چه دلایلی دارد. گرچه دلایل خشم در سنین مختلف از خردسالی تا نوجوانی متفاوت است اما اگر بخواهیم دو دلیل عمده برای آن برشمریم باید به ترس یا عدم احساس امنیت اشاره کنیم. بیشتر اوقات خشونت برای پنهان کردن یا مقابله با ترسی است که داریم، ترس از ناشناخته‌ها، ترس از فشار و زور دیگری بر ما، ترس از ناامن شدن یا تغییر شرایط یا هرچیز دیگری که آن را دوست نداریم یا نمی‌پسندیم اما دارد بدجوری به ما فشار می‌آورد.

در مورد یک کودک این ترس‌ها ممکن است درباره‌ی چیزهای خیلی ساده‌ای باشد که ما متوجه نمی‌شویم مثلا تاریکی یا بعضی رفتارهای والدین که به نظر بچه‌ها زورگویانه می‌آید. اکنون دوباره سرخانه‌ی اول برگشتیم، این‌ها هست، وجودشان هم منطقی است، حالا چه کنیم تا تبدیل به رفتار خشونت‌آمیز یا آسیب‌زننده نشود؟

 

مشاوران تربیتی روش‌های مختلفی برای این ماجرا پیشنهاد می‌دهند اما اگر شما الان در حال خواندن این مطلب هستید –که هستید!- پس از آن دسته افرادی به حساب می‌آیید که به کتاب و کتاب‌خوانی توجه ویژه‌ای دارید. قبل از اینکه سراغ این جمله‌ی کلیشه‌ای بروم که کتاب می‌تواند باعث نجات از بسیاری رفتارهای ناپسند و رشد نوع بشر شود، می‌خواهم یک‌بار از خودمان بپرسیم که چرا خواندن داستان‌ها را دوست داریم؟ اگر صادق باشیم اولین دلیل آن لذت بردن است،

ما از خواندن قصه‌ها لذت می‌بریم و بخشی از این لذت به این دلیل است که رویاها، تخیلات و آرزوهایمان را در آن می‌بینیم. ما در داستان‌ها فرصت داریم به محدودیت‌ها و ترس‌هایمان غلبه کنیم و چیزهایی را به دست آوریم که شاید در زندگی واقعی به دست آوردنشان ممکن نباشد. اگر تا این لحظه متوجه ربط لذت کتاب‌خوانی با ماجرای خشونت نشده‌اید، مجبورم یکبار دیگر این جمله را بنویسم: در داستان‌ها به ترس‌هایمان غلبه می‌کنیم.

 

فرض کنید شما کودکی هستید که از تاریکی می‌ترسید؛ این ترس بسیار جدی است؛ تاریکی سیاهی بی‌پایانی است که هرموجودی می‌تواند در آن وجود داشته باشد. معمولا اگر ده بار هم دست بچه‌تان را بگیرید و با او به یک اتاق تاریک بروید و بگویید: «دیدی عزیزم، هیچی نبود»، ماجرا به همین سادگی تمام نمی‌شود. اما شاید اگر بگذاریم تخیل بچه از میان تاریکی چیزی پیدا کند، خیلی هم بد نباشد. بچه از داخل تاریکی دقیقا همان چیزی را بیرون می‌کشد که می‌ترسد، یک غول. غول خیلی ترسناک است، هم بخاطر قد و هیکلش و هم به این خاطر که گرسنه است و دلش می‌خواهد بچه را بخورد.

اما شاید بشود با او وارد مذاکره شد. مثلا از او خواهش کرد به جای من، مادرم را بخور. لابد مادر هم خیلی داوطلبانه خودش را تسلیم غول می‌کند تا فرزند دلبندش خورده نشود. اما شاید هم نکند، بالاخره شوخی نیست، پای خورده شدن در میان است! ببینید غول بیچاره این وسط چه گیری افتاده، شکمش قاروقور می‌کند اما مانده بین مادر و فرزندی که هرکدام اصرار دارند آن یکی را بخورد.

ولی پیش از اینکه کفر غول حسابی بالا بیاید، مادر و فرزند به ایده‌ی مشترکی می‌رسند: اصلا چطور است بابا را بخوری؟ از خوردن او اتفاق مهمی هم نمی‌افتد، آخر او همیشه روی مبل خوابیده! شاید به خوشمزگی ما نباشد اما اگر کمی سس به او بزنی حتما خوردنی می‌شود. البته به شرط آنکه تا قبل از این ماجرا برق وصل نشود و با آمدن نور، غول تاریکی ناپدید نشود.

 

داستانی که در پاراگراف قبل خواندید، خلاصه‌ای بود از کتاب بابای من با سس خوشمزه است که برنده‌ی جوایزی چون نشان نقره‌ای لاک‌پشت پرنده هم شده است. داستانی که به بچه‌ها فرصت می‌دهد درباره‌ی ترسشان خیال‌پردازی کنند و حتی بابت دلخوری‌هایی که ممکن است از پدر و مادرشان داشته باشند، کمی با آن‌ها تسویه حساب کنند. این کتاب که آن را سید نوید سیدعلی‌اکبر نوشته، یکی از کتاب‌های ایرانی است که با توجه به ترس‌های واقعی بچه‌ها نوشته شده و این فرصت را به آن‌ها می‌دهد که با داستان‌پردازی خودشان را از قید ترس و خشم و به دنبالش رفتارهای خشونت‌آمیز آزاد کنند.

کتاب زبانی طنزآمیز دارد و اصلا خودش را در به‌هم ریختن رفتارهای کلیشه‌ای بین بچه‌ها و والدین محدود نکرده. دلیل آن خیلی منطقی است: اگر قرار است خشم و ترسمان را در خیال بیرون بریزیم باید دست و بالمان باز باشد. کتاب گرچه با روابط والدین و فرزندان شوخی می‌کند و مرزهای ظاهری را می‌شکند، اما با شوخ‌طبعی‌اش این فرصت را می‌دهد که رفتارها و احساساتمان را از قید اجبارها رها کنیم و در این سبکبالی حالا حقیقی‌تر و قلبی‌تر به آن‌ها نگاه کنیم.

با این وجود بیشتر مادرانی که این کتاب را نشانشان داده‌ام با کمی نگرانی این سوال را مطرح کرده‌اند: چنین داستان‌هایی باعث آموزش بدرفتاری و بی‌ادبی نسبت به والدین نمی‌شود؟ قضاوت را به خودتان می‌سپارم، فقط فراموش نکنید اگر دریچه‌ی خیال را ببندیم شاید فردا در واقعی با لگد به رویمان باز شود.

  این مقاله را ۱۶ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *