خانمِ بازیگر
گفتگویی با سوسن تسلیمی درباره زندگی حرفهای یکه و منحصر به فرد او. کتاب، از سرخوشیهای آغازین او هنگام ورود به عرصهی تآتر و سینما شروع میکند، به ترسها، تردیدها و تهدیدهایش در دوران پس از دگرگونی نقب میزند و دستآخر به دشواریهای زندگیاش در جغرافیایی بیگانه اشاره میکند. لایهی مهم کتاب، خاصه برای پیگیران دانش بازیگری، بخشهای مربوط به کار کردن سوسن تسلیمی با آربی آوانسیان و بهرام بیضایی است. آوانسیان بداههپرداز بود؛ درست برخلاف بیضایی که همهچیز را پیش از شروع کار میدانست و هرچند جنبههای روانشناسانهی نقش را توضیح میداد، ابداً به وجوه حسّانی کاراکتر کاری نداشت.
گفتگویی با سوسن تسلیمی درباره زندگی حرفهای یکه و منحصر به فرد او. کتاب، از سرخوشیهای آغازین او هنگام ورود به عرصهی تآتر و سینما شروع میکند، به ترسها، تردیدها و تهدیدهایش در دوران پس از دگرگونی نقب میزند و دستآخر به دشواریهای زندگیاش در جغرافیایی بیگانه اشاره میکند. لایهی مهم کتاب، خاصه برای پیگیران دانش بازیگری، بخشهای مربوط به کار کردن سوسن تسلیمی با آربی آوانسیان و بهرام بیضایی است. آوانسیان بداههپرداز بود؛ درست برخلاف بیضایی که همهچیز را پیش از شروع کار میدانست و هرچند جنبههای روانشناسانهی نقش را توضیح میداد، ابداً به وجوه حسّانی کاراکتر کاری نداشت.
پدربزرگش از اخلاف میرزافتحعلیخان آخوندزاده بود؛ مترجم و مسلط به هفت زبان زندهی دنیا. والدینش هر دو بازیگر تآتر و دستاندرکار سینما بودند. پدرش، خسرو تسلیمی، تهیهکننده و پخشکننده بود و با وحدت و شهلا فیلم میساخت. مادرش، منیر آخوندنیا، ملقب به منیره تسلیمی بازیگر مهمی بود. دوست و پزشک خانوادگیاش غلامحسین ساعدی، همسرش داریوش فرهنگ و رفیق صمیمیاش مرضیه برومند نیازی به معرفی ندارند.
اولین نقشش را در یازده سالگی در دبستان عدل اجرا کرد. در 17 سالگی همراه با علیرضا مجلل بهترین بازیگران دانشآموز دختر و پسر تآتر دانشآموزی شدند. اساتید داوریاش در آزمون ورود به دانشکدهی تآتر داوود رشیدی و حمید سمندریان بودند. در 19سالگی همبازی حرفهایهایی مثل اکبر زنجانپور، پروین دولتشاهی، محمد گودرزی و اسماعیل محرابی شد و زیر دست حمید سمندریان، پری صابری و داوود رشیدی نقشهایی از متون آرتور میلر، لوییجی پیراندللو و غلامحسین ساعدی را بازی کرد. پس از عضویت در گروه نمایش «پیاده» به سرپرستی داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی و هوشنگ رحیمی به دارودستهی آربی آوانسیان پیوست و بعدها، پیش از مهاجرت اجباریاش به سوئد، بازیگر اصلی بهترین آثار بهرام بیضایی شد.
همهی اینها بخش کوچکی از زندگی و زمانهی پرفراز و فرود کسی است که با توافقی جمعی یکی از بهترین بازیگران (و مشخصاً بهترین بازیگر زن) تاریخ سینما و تآتر ایران شمرده میشود. کتاب مورد بحث این اطلاعات را با جزییاتی هرچند پیشتر گفتهشده در سه بازهی زمانی در اختیار خواننده قرار میدهد. از سرخوشیهای آغازین او هنگام ورود به عرصهی تآتر و سینما شروع میکند، به ترسها، تردیدها و تهدیدهایش در دوران پس از دگرگونی نقب میزند و دستآخر به دشواریهای زندگیاش در جغرافیایی بیگانه اشاره میکند.
کتاب برای مخاطب علاقهمند به حسبِحال بخشهای جذابی دارد. از گفتوگو دربارهی دوران طلایی تآتر ایران گرفته تا بدنامی کارگاه نمایش و اشغال تئاتر شهر با کلاشنیکوف و تهدید به هفتتیرکشی روی صحنه؛ از چندوچون کار کردن با دو غول تآتر ایران، آربی آوانسیان و بهرام بیضایی، گرفته تا برکشیدن دوبارهی خانم بازیگر در فرهنگ کشور سوئد. در این میان سوسن تسلیمی گاهی هم به تناقضگویی میافتد. مثلاً جایی که حقوق ثابت 1200تومانیاش که در سال 57 به 6000 تومان میرسد را درآمدی «سطح پایین» میانگارد و بعدتر دریافتیِ «سهچهارهزارتومانیِ» بعد انقلابش را برای خرج «یکیدوماه» از زندگی کافی میداند؛ یا جایی که متن «مرگ یزدگرد» را فارسی سَره و بدون هیچ لغت عربیای معرفی میکند. (چند نمونه از دهها واژهی عربی نمایشنامهی مرگ یزدگرد: فطیر، افق، فرق، صاعقه، خیر، ملّت، خطا، حلقوم، حصیر، طاقت، حقیقت، صحبت، رعیّت، حتّی، جمله و …)
اما لایهی مهم کتاب، خاصه برای پیگیران دانش بازیگری، بخشهای مربوط به کار کردن سوسن تسلیمی با آربی آوانسیان و بهرام بیضایی است. اگر تکههای استعلایی حرفهای تسلیمی دربارهی «هاله و انرژی دور سر بازیگر»، «ارتباط هنر با معنویات» و تبادل «انرژی آزاد شده»ی بازیگر با تماشاگر را کنار بگذاریم، اشارههای او به شیوههای بنیادین تعلیمات کاملاً متفاوت آوانسیان و بیضایی در امر بازیگری و تمرین و هدایت بازیگر، درسهای درخوری برای دوستداران هنرهای نمایشی دربردارد.
همچنین صحبتهای خود سوسن تسلیمی دربارهی مسائلی چون تفاوت بازیگری در سینما و تئاتر یا اهمیت آشنایی با تدوین برای بازیگر، حاوی نکات آموزندهای در این زمینه است. تسلیمی توضیح میدهد که آوانسیان با هرگونه ستارهسازی مخالفت میکرد. تمرینات اساسی او متمرکز بر فعالیتهای بدنی، صدا و حساسیتهای بازیگران بود. او برای اجرای کارهای اصطلاحاً “اینتیم” (صمیمی) خود که با تماشاگرانی کم و در سالنهایی کوچک اجرا میشد، اعضای کارگاه نمایش را وادار به کوهنوردی، نورپردازی و یا بلیتفروشی میکرد. آوانسیان بداههپرداز بود؛ درست برخلاف بیضایی که همهچیز را پیش از شروع کار میدانست و هرچند جنبههای روانشناسانهی نقش را توضیح میداد، ابداً به وجوه حسّانی کاراکتر کاری نداشت.
نقشآفرینی خیرهکنندهی سوسن تسلیمی 29ساله در نمایش «مرگ یزدگرد» آخرین تجربهی تآتری او در ایران بود؛ در همان سنّی که مادرش زندگی را وداع گفت. منیره تسلیمی 28ساله بود که واپسین فیلم خود را بازی کرد؛ درست در سنّی که دخترش پا به سینما گذاشت. هیچ قیچیای برندگی قطع این رشتهی پیوسته را نخواهد داشت.