حکایتهایی که در افق محو نمیشوند
کلیله و دمنه از آن دسته آثار قدیمی است که روزگاری در سرزمینهای شرق، بهخصوص ایران، توسط اهالی خرد بسیار خوانده میشد تا بلکه پند و نصایحش به گوشی چند بیاویزد و آداب زندگی به ایشان بیاموزد. اما از آنجایی که زبان کتاب نسبت به فارسی امروز کهنه و نامانوس شده و از سوی دیگر داستانهای عبرتآموز آن برای اهالی ادب و بیادبان سرسخت امروزی چندان کارگر نمیافتد، گیتی صفرزاده نقیضهای کوتاه با عنوان «گلشاد و گلنوش» بر این کتاب نوشته و برخی حکایتها را برای مخاطبان امروزی خواندنیتر کرده است؛ البته با وارونه کردن و دست انداختن آنها.
گلشاد و گلنوش: کلیله و دمنه خندان
نویسنده: گیتی صفرزاده
ناشر: مدرسه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۱
تعداد صفحات: ۶۴
شابک: ۹۷۸۹۶۴۰۸۱۹۷۶۰
کلیله و دمنه از آن دسته آثار قدیمی است که روزگاری در سرزمینهای شرق، بهخصوص ایران، توسط اهالی خرد بسیار خوانده میشد تا بلکه پند و نصایحش به گوشی چند بیاویزد و آداب زندگی به ایشان بیاموزد. اما از آنجایی که زبان کتاب نسبت به فارسی امروز کهنه و نامانوس شده و از سوی دیگر داستانهای عبرتآموز آن برای اهالی ادب و بیادبان سرسخت امروزی چندان کارگر نمیافتد، گیتی صفرزاده نقیضهای کوتاه با عنوان «گلشاد و گلنوش» بر این کتاب نوشته و برخی حکایتها را برای مخاطبان امروزی خواندنیتر کرده است؛ البته با وارونه کردن و دست انداختن آنها.
گلشاد و گلنوش: کلیله و دمنه خندان
نویسنده: گیتی صفرزاده
ناشر: مدرسه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۱
تعداد صفحات: ۶۴
شابک: ۹۷۸۹۶۴۰۸۱۹۷۶۰
حکایتهایی که در افق محو نمیشوند
گلنوش گفت: «معلوم گشت مرا که دمنه چگونه گاو را بفریفته و از این مقصود روزگار خویش بگذرانده اما چگونه گشت عاقبت گاو؟ تا چه زمان محبوس بماند و عاقبت حیلت دمنه چه شد و کلیله در این میان چه کرد؟ و مگو مرا که این حکایت پایانش باز بوده تا خوانندگان، خود از ماجرا چندین برداشت کنند و نویسنده نخواسته که حرف و رای خود را بر خواننده فائق گرداند، که مرا پایانِ باز هیچ خوش نمیآید.» گلشاد خانم گفت: «چنین نیست، و در روزگار ما هر حکایتی آغاز و انتها داشت و مقصودها همه روشن و واضح بود و پایان هیچ حکایت در افق محو نمیشد.»
کلیله و دمنه از آن دست آثار قدیمی است که روزگاری در سرزمینهای شرق، بهخصوص ایران، توسط اهالی خرد بسیار خوانده میشد تا بلکه پند و نصایحش به گوشی چند بیاویزد و آداب زندگی به ایشان بیاموزد. نام کتاب برگرفته از نام دو شغال است (کلیله و دمنه) که به شیوه داستان در داستان، مدام ماجراهای عبرتآموز از بیادبی دیگران نقل میکنند و به این ترتیب خوانندگان را برای ادبدار شدن برمیانگیزند؛ هچنان که لقمان را گفتهاند ادب از که آموختی گفت از بیادبان!
بااینهمه، باید بگویم که بنده به جز همان اندکبخشهایی که در کتاب ادبیات مدرسه آمده بود، داستانهای عبرتآموز این اثر را نخواندهام و متاسفانه از پیوستن به گروه اقلیت باادبان بازماندهام. اما خوشبختانه، اخیرا با خواندن کتاب گلشاد و گلنوش که واقعا نقیضهی خوشمزهای بر کتاب کلیله و دمنه است، این وسوسه در من پدید آمد که همین روزها بروم سراغ کتاب اصلی و بیش از این از گروه اقلیت باادبان بازنمانم.
به نظر میرسد به غیر از من، جاماندگان کلیله و دمنه بسیار باشند. نشان به آن نشان که زبان کتاب نسبت به فارسی امروز کهنه و نامانوس و صقیل شده و از سوی دیگر داستانهای عبرتآموز آن برای بیادبان سرسخت امروزی چندان ضروری نمینماید و کارگر نمیافتد. احتمالا از اینرو بود که گیتی صفرزاده دست به بازآفرینی آن حکایتها زده و نقیضهای کوتاه با عنوان «گلشاد و گلنوش» بر آن کتاب نوشته و برخی حکایتها را برای مخاطبان امروزی خواندنیتر کرده است؛ البته با وارونه کردن و دست انداختن آنها.
گلشاد و گلنوش (مادربزرگ و نوه) شخصیتهایی معادل دو شغال کلیله و دمنه هستند و هر بار به دلیلی داستانهایی را که اغلب شکل وارونهی داستانهای کلیله و دمنه بهشمار میروند را برای هم نقل میکنند. این حکایتها، مراودات بین نسلی این مادربزرگ و نوهی نوجوانش را به نحوی خوشایند و فرحبخش به تصویر میکشند و با دست انداختن حکایتهای اصلی به نتیجهگیریهای بامزهی امروزی ختم میشوند.
شوخی و فرحبخشی از ویژگیهای نقیضهنویسی است که گیتی صفرزاده به خوبی از پس آن برآمده است. نقیضه در اصطلاح به معنای واژگونه پاسخ دادن یک اثر ادبی است. برخی نقیضه را معادل فارسی اصطلاح پارودی در غرب میدانند و برخی دیگر معتقدند این دو تفاوتهایی با هم دارند که البته ما در این مجال قصد نداریم وارد مباحث تطبیقی مربوط به آن شویم.
اما اگر نقیضه را معادل اصطلاح پارودی بدانیم میتوان گفت که نقیضه متنی است اعم از شعر و نثر که در تقلید از متنی دیگر نوشته میشود و لزوما متن دوم لحنی طنزآمیز دارد. نویسندهی نقیضه (اثر تقلیدی) به جای موضوعات جدی در اثر اولیه، سعی میکند مطالبی کاملا مغایر و کماهمیت در نوشتهاش بگنجاند تا در نهایت اثر اصلی را به نحوی تمسخرآمیز جواب گفته باشد.
در تاریخ ادبیات ایران نیز نقیضههای بسیاری با اهداف مختلف به نظم و نثر نوشته شده است. اخوان ثالث چهار هدف را برای نقیضهنویسی برمیشمرد: هدف دستهی اول استهزاء و مسخره کردن محض است، دستهی دوم محض شوخی و شوخطبعی نوشته میشوند، غرض دستهی سوم اجتماعی و انتقادی است، و دستهی چهارم غرضی بینابین در عالم ملایمات هزل و هجای اجتماعی و فردی دارند.
به نظر میرسد که کتاب گلشاد و گلنوش در دستهی سوم جای میگیرد و با شوخطبعی موقرانهای سعی دارد موضوعات اجتماعی و انتقادی مربوط به ارتباطات میاننسلی را در خود بگنجاند. با این حال صفرزاده با زیرکی از زیر بار نصیحت کردن فاضلانه و مادربزرگانه درمیرود و البته نوهی نوجوانش نیز دست کمی در رندانگی مادربزرگش ندارد و با زبلی مخصوصی پندها را نقش بر آب میکند.
دیگر نکتهی دلپذیر این کتاب، ظرافت رابطه و گفتگویی است که بین این دو نفر -گلشاد خانم و گلنوش- وجود دارد. بهخصوص اینکه صفرزاده خود مادر دختری نوجوان است و به نظر میرسد شیرینی شوخطبعانهی خود را با خرد مادرانگی تلفیق کرده و با شناختی که از موضوعات و ادبیات خاص مربوط به نسل زد دارد، سعی میکند این تضادها و تناقضها را به تصویر بکشد و چه بسا آنها را دست بیاندازد و راهی برای کنار آمدن با این اختلافات بیابد.
گلشادخانم فرمود: «آری، روزگار شما تنها یک نیکی دارد که ما از آن بیبهره بودهایم؛ اینکه اگر به مادربزرگ خود میگفتیم حاضرجواب، به نیشگون مادر و نگاه تند پدر خاموش میشدیم و شب باید که سر گرسنه بر بالین میگذاردیم اما در روزگار شما، چنین سخن گفتن با بزرگان ناپسند نیست و بزرگ باید که همچون من لبخند بزند و ابراز خشنودی کند و با صدای متین بگوید: مرسی گلم!»
گلشاد و گلنوش در پانزده باب نوشته شده است که هر کدام عناوین بامزهای دارند و قرار است به نتیجهگیریهای نامنتظرانه و غافلگیرانه ختم شوند. غافلگیری عنصر لاینفک طنز و لطیفه است و صفرزاده با ظرافت نوشتاری خاص خود آن را اغلب در انتهای هر بابی اعمال نموده و از این ترفند برای بستن پایان داستانهایش استفاده کرده. به طوری که مخاطب را برای بر زبان نراندن عبارت “خب که چی؟” قانع کند. این پایانبندیها را میتوان از خلاقانهترین بخشهای این اثر دانست؛ پایانهایی که ماموریت دارند به نحوی محکمتر به فضا و زبان و دنیای امروز بپیوندند.
همچنین نویسنده توانسته زبان کتابش را در تناسب با زبان نسخهی اصلی حفظ کند و کلمات و محتوای به روز شده را طوری در کنار آن بگنجاند که تضادهای مابین آنها (زبان و فضای گذشته و امروز) منجر به خنداندن خواننده بشود. در جاهایی که کلمات بسیار نامانوس بودهاند، معنای آنها در پاورقی صفحات مربوطه آمده است. بهخصوص اینکه بخشی از مخاطبان اصلی این کتاب نوجوان هستند و مسلما با برخی از این کلمات و اصطلاحات کهن آشنایی ندارند. علاوهبراین از تصویرسازیهای علیرضا پورحنیفه در صفحهآرایی کتاب استفاده شده که به حالوهوای سرخوشانهی آن کمک کرده است.
گلشاد و گلنوش از سری «کتابهای خندان» انتشارات مدرسه است که به سفارش این نشر نوشته شدهاند. ایدهپردازی این کار از سوی انتشارات مدرسه از آن دست کارهای قشنگی است که به ندرت به ذهن خیلیها میرسد اما وقتی میرسد میتواند مثل گلشاد و گلنوش نتایج جالبی در پی داشته باشد. بنابراین اگر به دنبال کتابی هستید که به نوجوانتان هدیه دهید، نوجوانی که هم طناز و حاضرجواب است و هم نمرههای درس ادبیاتش خوب میشود، این کتاب پیشنهاد خوبی است. البته یک نسخه هم برای خودتان بگیرید و با همنسلان اهل ادب (یا بیادبتان) بخوانید و شاید یک روز بخواهید سراغ خواندن حکایتهای کلیله و دمنه هم بروید.
راستش من ایدهی گلشاد و گلنوش را بسیار دوست داشتم و به نظرم رسید که میتواند تبدیل به مجموعهای از سری داستانها و حکایتهای این مادربزرگ و نوه شود. به خصوص که ایدههای امروزی برای گنجاندن در لابلای چنین حکایتهایی کم نیست و میتواند برای آشتی و آشنایی نسل جوانتر با ادبیات کهن و در سطحی عمیقتر برای برقراری گفتگویی مفرح بین نسلهای مختلف به کار شگفتتر و ارزشمندتری تبدیل شود. هرچند که خود صفرزاده ترجیح داده در انتهای این کتاب دفتر حکایت را ببندد و دفتر زندگی بگشاید.
«برای صرفهجویی در انرژی و عدم اتلاف وقت و استفادهی بهینه از سوختهای فسیلی و احترام به برگ کاغذهای ساخته شده از درختان، خواستم که برداشت و پند و حکمت این گفتوگوها را در خاتمه به یک ضربت بیان کنم تا کتاب بیش از این طولانی نشود و حوصلهی خوانندگان سرریز نگردد که برای پندگیری، همین میزان حکایت کافی است؛ همانگونه که عاقل را یک اشارت کافی است.»
طنز
یک دیدگاه در “حکایتهایی که در افق محو نمیشوند”
یعنی چی که مادربزرگ و نوه را تبدیل به شغال کردین!!!