حرفهای مادرانه
مادر داستان، زنی است که میخواهد با ترسهای درونی خود بجنگد. برای رسیدن به آرامش و فرار از این دلهره، به کودکش پناه میبرد، کودکی که هنوز نمیداند جنسیتش چیست یا اصلاً چقدر احتمال دارد که به این دنیا بیاید. درددل مادر با جنینی که هنوز او را ندیده است. این همان ترسهای درونی مادر است. ترس از مواجهه با واقعیت، ترس از پذیرفتن مسئولیتی مادرانه. او با فرزندنش دربارهی ترسهایش هم صحبت میکند و به او قول میدهد که یک روزی دلیل ترسهایش را پیدا کند و روی آنها بیشتر کار کند. اما «ارکیدههای من»، فقط در نگرانی و ترس یک مادر خلاصه نمیشود؛ داستان سادهای از خوشحالی یک مادر است
مادر داستان، زنی است که میخواهد با ترسهای درونی خود بجنگد. برای رسیدن به آرامش و فرار از این دلهره، به کودکش پناه میبرد، کودکی که هنوز نمیداند جنسیتش چیست یا اصلاً چقدر احتمال دارد که به این دنیا بیاید. درددل مادر با جنینی که هنوز او را ندیده است. این همان ترسهای درونی مادر است. ترس از مواجهه با واقعیت، ترس از پذیرفتن مسئولیتی مادرانه. او با فرزندنش دربارهی ترسهایش هم صحبت میکند و به او قول میدهد که یک روزی دلیل ترسهایش را پیدا کند و روی آنها بیشتر کار کند. اما «ارکیدههای من»، فقط در نگرانی و ترس یک مادر خلاصه نمیشود؛ داستان سادهای از خوشحالی یک مادر است
«ارکیدههای من»، داستانی ایرانی با نثری بسیار ساده و روان است. ریتم داستان از همان ابتدا آهسته پیش میرود، اما آنقدر کشش دارد که خواننده کتاب را نیمهکاره رها نکند و همراه با راوی داستان، بخندد، ناراحت شود، احساس نگرانی کند و در کل به این فکر کند که آیا همهچیز خوب پیش میرود یا قرار است شاهد اتفاقی غیرمنتظره باشد.
همان چند خط اول کتاب، داستان را تا حدودی برای ما آشکار میکند. داستان از زبان یک مادر روایت میشود. مادری که با بچهی در شکمش حرف میزند، اما با تردید. مدام میگوید اگر وجود داشته باشی و اگر من باشم، و موضوع همین ترسها و نگرانیهای مادرانه است.
رمان با توصیفهای سادهای شروع میشود، از محل کار گرفته تا دانشگاه و خانهی مادربزرگ. توصیفهایی ساده و دلنشین که خواننده را خسته نمیکند و او را در جریان داستان رها میکند. بنابراین، میتوان گفت که نویسنده در فضاسازی موفق عمل کرده است.
مادربزرگ تازه فوت کرده است و راوی داستان دربارهی او با فرزندش صحبت میکند. از مادربزرگی برایش میگوید که دیگر نیست و اگر بود، از او نگهداری میکرد و پدر و مادرش سرگرم کار میشدند. وقتی او با فرزندش حرف میزند، مدام از کلمهی «پدرت» استفاده میکند. این کلمه انگار برای مخاطب کمی نامأنوس است، چراکه انتظار میرود به عنوان همسر، نام او را خطاب کند. اما مادر سعی دارد با تکرار این کلمه، فرزندنش را با پدری آشنا کند که قرار است به زودی و در دنیایی جدید با او روبهرو شود.
مادر داستان هم تصمیم دارد بچهاش را به این دنیا بیاورد و هم مانند مادرهای دیگر، به فکر ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر و اجرای نمایشهایش در تئاتر است. مادری که هم در فکر مراقبت از فرزندش است و هم نگران خانهنشینی و دوری از کار و دانشگاه.
هر فصل از کتاب، گوشهای از زندگی این مادر را روایت میکند، حتی سری به گذشتهها میزند و از کلاسهای درس مدرسه میگوید. به اواسط کتاب که میرسیم، کمی داستان یکنواخت و کسلکننده میشود. انگار قرار است اتفاقی بیفتد اما نمیافتد. اما همچنان خواننده را به خواندن ادامهی داستان ترغیب میکند.
چیزی که نویسنده آن را به روی کاغذ آورده، دغدغهی بیشتر مادران ایرانی است، ترس از خود و دنیای پیرامون، ترس از اینکه فرزندی به دنیا بیاورند و جلوی پیشرفت آنها را بگیرد، مانع کار کردن آنها شود، یا وقتی بزرگ میشود، او هم این ترسها را با خودش داشته باشد.
مادر داستان، زنی است که میخواهد با ترسهای درونی خود بجنگد. برای رسیدن به آرامش و فرار از این دلهره، به کودکش پناه میبرد، کودکی که هنوز نمیداند جنسیتش چیست یا اصلاً چقدر احتمال دارد که به این دنیا بیاید. اما تمام انسانهای اطرافش را کنار زده و با جنینی درددل میکند که هنوز او را ندیده است. این همان ترسهای درونی مادر است.
ترس از مواجهه با واقعیت، ترس از پذیرفتن مسئولیتی مادرانه. او با فرزندنش دربارهی ترسهایش هم صحبت میکند و به او قول میدهد که یک روزی دلیل ترسهایش را پیدا کند و روی آنها بیشتر کار کند. پیداست که از حالا نگران ترسهایی است که فرزندش در آینده با آنها مواجه خواهد شد، ترسهایی که شاید خودش در دوران کودکی یا بزرگسالی داشته است.
اما «ارکیدههای من»، فقط در نگرانی و ترس یک مادر خلاصه نمیشود؛ داستان سادهای از خوشحالی یک مادر است، ماجرای مادری که هر لحظه نگران لحظهی بعد است، مادری که تکتک وقایع و رخدادها را برای فرزندش توصیف میکند. مادری که برای فرزندش از بازی تقدیر میگوید، از اخلاقهای خوب و بد پدرش میگوید و او را با پدرش آشنا میکند تا وقتی به دنیا آمد، او را خوب بشناسد، از خانوادهاش برای او میگوید و از گذشتهاش.
اما به او نمیگوید که چه کند یا چه نکند. فقط از او میخواهد خودش باشد. او را برای این دنیایی که هنوز پا به آن نگذاشته آماده میکند. به او میگوید که در این دنیا همیشه قرار نیست به همهی خواستههایمان برسیم.
او نمیداند چگونه بعد از آمدن فرزندش زندگی عادی خود را پیش بگیرد، اما تلاش میکند با او حرف بزند و بگوید که اشتباهات مادرش را تکرار نکند. این گفتوگوها را که میخوانیم، ناخودآگاه اوریانا فالاچی و کتاب «کودکی که هرگز زاده نشد» در ذهنمان تداعی میشود؛ همان احساس مادرانه و نگرانیهایی که یک مادر دربارهی فرزندش دارد.
فرزانه سکوتی، متولد ۱۳۵۷ و فارغالتحصیل ادبیات فرانسه است و در زمینهی بازیگری تئاتر نیز فعالیتهایی داشته است. او همچنین موفق به کسب جایزهی بهترین بازیگر زن از جشنوارهی ملی جوانان به خاطر بازی در نمایش «آوای باد» شده است.
فرزانه سکوتی، علاوه بر نویسندگی و بازیگری تئاتر، به کار ترجمه نیز مشغول است و ازجمله آثار ترجمهشدهی او میتوان به «سه روایت از زندگی» و «یک نمایش اسپانیایی» نوشتهی یاسمینا رضا اشاره کرد.
فرزانه سکوتی، قلم ساده و شیوایی دارد. در کتاب ارکیدههای من، به خوبی از عهدهی توصیف موقعیتها برآمده است. طوری که وقتی مشغول خواندن میشویم، انگار خودمان در تکتک آن صحنهها حضور داریم. نمونهای از این توصیفها را در صفحهی ۲۶ میخوانیم:
«دلم درخت میوهدار میخواهد. میوههایی مثل خرمالوهایی که همچین روزهایی مینشست روی شاخههای حیاط خانهی مادر جون. یا انجیرهایی که از دست شاخههای سرککشیده توی کوچه، زمین میافتاد و وقتی رد میشدی تا هشت نه قدم با خودت انجیر لهشده میبردی سمت دبیرستان.»
همچنین در صفحهی ۱۲۱ میخوانیم: «وقتی آمدی، اگر من بودم گاهی با هم مینشینیم و کتاب میخوانیم. بیا تاریخ هم بخوانیم. قصهی آنها که رفتهاند. بیا شعر هم بخوانیم و من برایت بگویم که یک روز وقتی تو را باردار بودم توی حمام چشمم افتاد به خطهای سفید کنارههای شکمم و با تمام وجودم حس کردم شاید وقتی شاعری گفته “دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک میخورد” یعنی چه.»
اما معرفی یک کتاب صرفاً به موارد فوق محدود نمیشود. ویژگیهای ظاهری کتاب، نظیر طرح جلد، فونت و ویراستاری آن نیز باید بتواند نظر خواننده را جلب کند. اولین باری بود که از نشر پیدایش _ که در سال ۱۳۹۵ فعالیت خود را شروع کرده _ کتابی را انتخاب کرده بودم و چیزی که نظرم را خیلی جلب کرد، طرح جلد زیرکانهای بود که برای آن در نظر گرفته شده بود.
همچنین کاغذ سبک و فونت مناسب، به من حس خواندن کتابی از یک نشر خوب را میداد. ویراستاری کتاب نیز تقریباً خوب بود، اما بهتر بود توجه بیشتری به رعایت نیمفاصلهی کلمهها میشد. متن پشت جلد نیز ویژگیهای لازم برای جذب خواننده و آشنایی با نوع قلم نویسنده را دارد.