حافظ و سعدی با قلم شیرین ایرج پزشکزاد
در روایت ایرج پزشکزاد از زندگی حافظ از زبان محمد گلندام، به شیراز قرن هشتم میرویم و قدم به قدم با حافظ در کوچه و بازار شیراز همراه میشویم و تا میرسیم به منزلگاه عبید زاکانی که سرسلسلهی رندان و طنزآوران است و در عصر حافظ، شاعری نامدار و حکیمی سالخورده است. ایرج پزشکزاد در کتاب «طنز فاخر سعدی» گونه ای از طنز را معرفی و تحلیل می کند که در میان اهل ادبیات کمتر شناخته شده است چندان که این گونهی خاص طنز در آثار سعدی، حتی توجه سعدیشناسان را جلب نکرده است.
در روایت ایرج پزشکزاد از زندگی حافظ از زبان محمد گلندام، به شیراز قرن هشتم میرویم و قدم به قدم با حافظ در کوچه و بازار شیراز همراه میشویم و تا میرسیم به منزلگاه عبید زاکانی که سرسلسلهی رندان و طنزآوران است و در عصر حافظ، شاعری نامدار و حکیمی سالخورده است. ایرج پزشکزاد در کتاب «طنز فاخر سعدی» گونه ای از طنز را معرفی و تحلیل می کند که در میان اهل ادبیات کمتر شناخته شده است چندان که این گونهی خاص طنز در آثار سعدی، حتی توجه سعدیشناسان را جلب نکرده است.
«حافظ ناشنیده پند» گوشههایی از زندگی حافظ را روایت میکند. راوی کتاب، «محمد گلندام» است همان دوست صمیمی حافظ که فراهم آوردن دیوان حافظ حاصل همت اوست.
باری حافظ ناشنیده پند، مثل بقیهی آثار ایرج پزشکزاد است؛ ساده، شیرین، صمیمانه و البته نغز، پرمغز و کارآمد. در روایت ایرج پزشکزاد از زبان محمد گلندام، به شیراز قرن هشتم میرویم و قدم به قدم با حافظ در کوچه و بازار شیراز همراه میشویم و تا میرسیم به منزلگاه عبید زاکانی که سرسلسلهی رندان و طنزآوران است و در عصر حافظ، شاعری نامدار و حکیمی سالخورده است. ماجرا آن گاه شیرینتر میشود که در این روایت، شمسالدین محمد حافظ که شاعری جوان است گهگاه از تجربهها و راهگشاییهای عبید بهره میبرد.
نثر کتاب، مانند نثر داستانی کتابهای دیگر پزشکزاد نیست، زیرا طرح روایت متن از دفتر خاطرات محمد گلندام است و بر این اساس، زبان به سبک نثر کهن نزدیک شده است اگر چه اشارات رندانهای به تعابیر و اصطلاحات رایج در مناسبات سیاسی روزگار خودمان نیز در آن دیده میشود:
«واقعاً بر شمسالدین در زندان شحنه چه میگذشت؟ آیا زندانبان او میتوانست ذرهای از ظرافت روح و نازکی طبع لطیف او را درک کند؟ آیا نان و آبی به او میدادند؟
خبر زندانی شدن او منتشر شده بود. اما نحوهی انتشار، از منع آن و خُبثی که در آن درج کرده بودند، حکایت داشت. جرایمی که برای او میشمردند، بهروشنی نشان میداد که مداحان و قصیدهسرایان حرفهای، آنهایی که عبید به مطایبه «شاعران شیرینگفتار پختهخوار» لقبشان داده بود، بار سنگین حقد و حسد خود را کاملاً خالی کرده بودند. به دروغ، از وابستگیاش به شاه فراری و نفوذ فوقالعادهاش در مزاج او از یک طرف و بیاعتقادی و بیاعتناییاش به اصول اخلاقی و مبانی دین از طرف دیگر، حکایتها نقل میشد و مردم عامی بیخبر، ابلهانه شنیدههای خود را تکرار میکردند.
این شایعات محیط خطرناکی به وجود میآورد. میترسیدم که یک زندانی یا یک زندانبان نادان و متعصبی، به قصد خودنمایی و عزیز شدن به چشم حاکمان ، آسیبی به او برساند.
بیتابتر از من، بیبی خاور بود که به گمان عذاب و شکنجه شمسالدین در زندان، مینالید و میگریست. میترسید که مبادا مسافر فضولی خبر زندانی شدن او را در کازرون به مادر و خواهرش برساند. اما از محافظت خانه هیچ غافل نبود. به کمک و حمایت آن خویش ایلیاتی، که شبها در خانه میخواباند، زهرچشمی از اوباش گرفته بود. به طوری که دیگر حتی سیف سگزی خودی نشان نداده بود.»
با خواندن کتاب «حافظ ناشنیده پند» هم لذت داستان پردازی و خیال انگیزی قلم نویسنده نصیبمان می شود و هم با حال و هوای روزگار حافظ و بافت موقعیت آفرینش آن غزلهای بیهمتا آشنا میشویم و به جای غرق شدن در تفسیرهای پیچیدهی تحمیل شده بر شعر حافظ، و گم شدن در پیچوخم فلسفهبافی و عرفانبازی و اصطلاح سازی، از پنجرهی زندگی، انسان و مناسبات عاطفی و اجتماعی به شعر حافظ نگاه میکنیم، یعنی از همان جایی که خاستگاه طبیعی همه شعرهای خواندنی و بهیادماندنی است.
***
ایرج پزشکزاد در کتاب «طنز فاخر سعدی» گونه ای از طنز را معرفی و تحلیل می کند که در میان اهل ادبیات کمتر شناخته شده است چندان که این گونهی خاص طنز در آثار سعدی، حتی توجه سعدیشناسان را جلب نکرده و غالباً کسانی که از طنز سعدی نوشتهاند، نگاهشان به شوخیهای زبانی، طنزهای موقعیت و حکایتهای فکاهه و هزل بوده است.
آن طنزی که حتی در متنهای ترجمه شدهی آثار سعدی قدرت تأثیرش را حفظ کرده و مورد توجه و تحسین پژوهشگران انگلیسی زبان و فرانسوی زبان قرار گرفته است، نوعی از طنزنویسی است که به خاطر جدیت لحن و نداشتن نشانههای آشکار شوخی، در نگاه اول نظر خواننده را جلب نمیکند و حتی بسیاری از خوانندگان ممکن است طنز متن را درنیابند.
مثلاً وقتی در گلستان میخوانیم:
خلاف رأی سلطان رأی جستن / به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این / بباید گفت اینک ماه و پروین
از این لحن خونسرد و حتی منفعل شاعر در برابر حماقت سلطان ممکن است متعجب شویم و حتی مانند یکی از ادیبان مشهور به سعدی اعتراض کنیم که: این چه جور توصیهای است برای تأیید نابخردیهای سلاطین؟!
اما اگر از چشمانداز بیان آیرونیک به متن نگاه کنیم، نشانه های طنز و طعنه را خواهیم دید. نشانهی نخست این است که سلطان، با مخالف رأی خود بحث نمیکند، مخالفت هم نمیکند، او را زندانی و تبعید هم نمیکند بلکه به راحتی خونش را میریزد و سعدی این فاجعه را با لحن خونسرد بیان میکند، انگار که برای سلطان، ریختن خون بیگناهان، خیلی طبیعی است:
ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت / تو بگوی تا بریزند و بگو که: من نگفتم
هم چنین در همان شعری که از گلستان نقل کردم، بلاهت سلطان کاملاً واضح توصیف شده است:
اگر خود روز را گوید شب است این / بباید گفت اینک ماه و پروین
این دعوت رندانه سعدی به همراهی با بلاهت با این لحن جدی، بسیار گزنده و مؤثر است.
در«طنز فاخر سعدی» ایرج پزشکزاد برای معرفی این گونهی خاص طنز که چندان شناخته شده نیست، مروری تحلیلی دارد بر نمونههایی از آثار نویسندگان اروپایی و رواج تدریجی آن همزمان با طلیعهی عصر روشنگری و پایان تاریکی طولانی قرون وسطی و جمع شدن بساط سلطانهایی که روز روشن را انکار میکردند و خون مخالف را میریختند و ستمگری را حق مسلم خود میدانستند، به تعبیر سعدی:
چه کنند اگر تحمل نکنند زیر دستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی