حافظِ جعلی
زمانی که برای اولین بار در شبکههای اجتماعی با استقبال غیرفارسیزبانها از اشعار مولانا و حافظ مواجه شدم، احساس غرور میکردم. بهخصوص که آنها هر از چند گاهی اشعار حافظ را با تصاویر زیبا به اشتراک میگذاشتند. اما کمکم این احساس غرور و شعف جایش را به خشم و نومیدی داد. زیرا بهخصوص در مورد اشعار حافظ، هیچ ارتباطی بین آن اشعار که بیشتر شبیه دلنوشتههای زیبای اینترنتی بود، با اشعار پر از رمز و راز و پر ایهام و والای شاعر بلندآوازهی ایران پیدا نمیکردم. مقالهی زیر از «امید صافی» [مدیر مرکز مطالعات اسلامی در دانشگاه دوک] موضوع حذف و جعل حافظ را دقیقتر بررسی کرده است.
(مترجم)
(مترجم)
زمانی که برای اولین بار در شبکههای اجتماعی با استقبال غیرفارسیزبانها از اشعار مولانا و حافظ مواجه شدم، احساس غرور میکردم. بهخصوص که آنها هر از چند گاهی اشعار حافظ را با تصاویر زیبا به اشتراک میگذاشتند. اما کمکم این احساس غرور و شعف جایش را به خشم و نومیدی داد. زیرا بهخصوص در مورد اشعار حافظ، هیچ ارتباطی بین آن اشعار که بیشتر شبیه دلنوشتههای زیبای اینترنتی بود، با اشعار پر از رمز و راز و پر ایهام و والای شاعر بلندآوازهی ایران پیدا نمیکردم. مقالهی زیر از «امید صافی» [مدیر مرکز مطالعات اسلامی در دانشگاه دوک] موضوع حذف و جعل حافظ را دقیقتر بررسی کرده است.
زمانی که برای اولین بار در شبکههای اجتماعی با استقبال غیرفارسیزبانها از اشعار مولانا و حافظ مواجه شدم، احساس غرور میکردم. بهخصوص که آنها هر از چند گاهی اشعار حافظ را با تصاویر زیبا به اشتراک میگذاشتند. اما کمکم این احساس غرور و شعف جایش را به خشم و نومیدی داد. زیرا بهخصوص در مورد اشعار حافظ، هیچ ارتباطی بین آن اشعار که بیشتر شبیه دلنوشتههای زیبای اینترنتی بود، با اشعار پر از رمز و راز و پر ایهام و والای شاعر بلندآوازهی ایران پیدا نمیکردم. این اشعار منسوب به حافظ، حتی ترجمهی لفظی اشعار هم نبودند. کلماتی دیگر بودند که گرچه زیبا بهنظر میرسیدند، اما نمیتوانستند و نمیتوانند جایگزین یک واو در اشعار حافظ بشوند. و حالا با ناامیدی مشاهده میکردم که دوستان فرهیخته غیرفارسیزبان از کشورهای مختلف با اشتیاق این اشعار جعلی را بهنام اشعار حافظ میشناسند. هر گونه توضیحی میتوانست به ناامیدی آنها منجر بشود یا این تصور که من احساس ناسیونالیستی نسبت به شاعر گرانقدر دارم. اما خوشبختانه اکنون شاهد کنار رفتن پردههای تردید هستیم، زیرا بعضی علاقهمندان به فرهنگ ما بخصوص در زمینهی ادبیات و شعر، شروع به یادگیری زبان فارسی کرده و با دانستن زبان اقدام به ترجمه اشعار حافظ، سعدی، مولانا و… کردهاند.
همانطور که حضرت حافظ میفرماید:
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی / غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
مقالهی زیر از «امید صافی» [مدیر مرکز مطالعات اسلامی در دانشگاه دوک] [1] موضوع حذف و جعل حافظ را دقیقتر بررسی کرده است [البته ذکر این نکته لازم است که مقاله برای خواننده انگلیسیزبان سایت الجزیره انگلیسی نوشته شده است و گاهی چیزهایی را توضیح داده که برای خواننده ایرانی ممکن است بدیهی به نظر میرسد]:
حافظ جعلی: چگونه برترین شاعر عشق محو شد..
اکنون زمانی از سال است که هر روز شماری درخواست برای ردیابی نسخههای اصلی و معتبر برخی از شاعران مشهور مسلمان؛ معمولاً حافظ یا مولانا، دریافت میکنم. درخواستها مانند هم هستند: «من ماه آینده ازدواج میکنم. من و نامزدم میخواهیم مطابق پیشینه اسلامی خود جشن بگیریم و همیشه عاشق این شعر حافظ بودهایم. میتوانید نسخهی اصلی آن را برای ما بفرستید؟» یا «دخترم در این ماه فارغالتحصیل میشود و میدانم که او این شعر حافظ را دوست دارد. میتوانید اصل آن را برایم بفرستید تا در مراسمی که برگزار میکنیم، برایش بخوانم؟ ».
مایه دلشکستگی است که باید بارها جوابیهای بنویسم و کلماتی را بگویم که نومیدکننده است: «شعرهایی که آنها بسیار دوستداشتهاند و در اینترنت همهجا وجود دارد، جعلی هستند. جعلی. مصنوعی. بیارتباط با شعر اصیل حافظ نامدار و محبوب شیرازی».
این اتفاق چطور پیشآمد؟ چگونه ممکن است که حدود ۹۹/۹ درصد نقلقولها و اشعار منسوب به یکی از محبوبترین و تأثیرگذارترین شاعران ایرانی و حکیمان مسلمان تاریخ جعلی باشد؟ کسی که عضوی از بنای سترگ معنویتِ «جهانی» است. بهنظر میرسد که این داستانی فریبنده از تبیین غرب و تصاحب معنویت مسلمانان است.
به برخی از این نقلقولهای منسوب به حافظ نگاهی میاندازیم:
حتی بعد از این همه مدت، خورشید هرگز به زمین نمیگوید: « تو به من بدهکاری». نگاه کن با چنین عشقی چه اتفاقی میافتد، او تمام آسمان را روشن میکند.
این شعر حافظ را دوست داری؟ جعلی است.
قلب تو و قلب من، دوستان خیلی خیلی قدیمی هستند.
این را هم دوست داری؟ اینیکی هم جعلی است.
ترس ارزان ترین اتاق خانه است، میخواهم تو شایستهتر زندگی کنی.
زیباست. اما باز هم حافظ نیست و مورد بعدی که میخواستی در موردش بپرسی، آن هم جعلی است. پس این همه نقلقولهای جعلی منتسب به حافظ از کجا میآید؟
یک شاعر آمریکایی بهنام دانیل لادینسکی بیش از بیستسال است که کتابهایی را بهنام حافظ؛ شاعر پرآوازه فارسیزبان منتشر میکند. این کتابها پرفروش شدهاند و احتمالاً آنها را در قفسههای کتابفروشی محلی خود در بخش «تصوف»، کنار کتابهای مولانا، خلیلجبران، ادریسشاه و غیره پیدا خواهید کرد.
گفتن این حرف برایم دردناک است، زیرا میدانم که بسیاری از مردم این ترجمههای منتسب به حافظ را دوست دارند. آنها شعرهای زیبایی به زبان انگلیسیاند و همچنین حاوی حکمت عمیقی هستند. با اینحال، اگر عاشق سنتی هستید، باید حقیقت را بگویید: «ترجمههای لادینسکی هیچ ارتباطی زمینی با آنچه حافظ شیرازی، حکیم ایرانی قرن چهاردهم میلادی تاکنون گفته، ندارد.»
خود لادینسکی سعی در رفع و رجوع دارد و اقرار کرده که آنها «ترجمه»یا«دقیق» نیستند و در واقع در کتاب پرفروش سال ۱۹۹۶ خود؛ «خندهی خدا را شنیدم»، اعتراف کرده که فاقد دانش زبان فارسی است.
پارسیان شعر را جدی میگیرند. برای بسیاری، این سهم منحصر بهفرد آنها در تمدن جهانی است. شعر برای ایرانیها همان جایگاهی را دارد که فلسفه برای یونانیها و در این بنای سترگ شعر فارسی که حافظ، مولانا، سعدی، عطار، نظامی و فردوسی جاودانهاند، شاید هیچکس در تسلط بر زبان فارسی به اندازه حافظ ظرافت و خلوص نداشته باشد.
در مقدمه یکی از حافظهای اخیر گفتم که مولانا (که اشعارش بالغ بر دهها هزار است) مانند اقیانوسی به سوی تو میآید و تو را به درون میکشد تا تسلیم موج عرفانی او شوی و بعد با اقیانوس به عقب شسته میشوی. از سوی دیگر اما، حافظ مانند الماس نورانی است که هر وجه آن یک تراش کامل است. شما نمیتوانید کلمهای به غزل او اضافه یا از آن حذف کنید. بنابراین، خدایا! بگویید، کسی که اعتراف میکند؛ زبان نمیداند، چگونه این زبان را ترجمه میکند؟
لادینسکی از نسخهی اصلی فارسی اشعا رحافظ را ترجمه نمیکند. و برخلاف برخی از «نسخهنویسان» (مانند کلمن بارکز [2] که تاکنون با استعدادترین بوده) و مولانا را با استفاده از ترجمههای تحت اللفظی ویکتوریایی و تبدیل آنها به شعر آزاد آمریکایی ترجمه میکنند، رابطهای بین لادینسکی با متن شعر حافظ وجود ندارد. لادینسکی مدعی است که حافظ در خواب بر او ظاهر شده و «ترجمههای» انگلیسی را که منتشر میکند، به او داده است:
«حدود شش ماه پیش از این کار، در خواب شگفتانگیزی حافظ را مانند سرچشمهی ازلی خورشید (همچون خدا) دیدم. او صدها بیت از شعر خود را به انگلیسی برایم خواند و از من خواست که این پیام را به هنرمندان و جویندگانم بدهم».
کار من این نیست که دربارهی مردم و رویاهایشان بحث کنم، اما مطمئن هستم که ترجمه اینگونه نیست. یک محقق بزرگ ادبیات فارسی و اردو، کریستوفر شاکل، اشعار لادینسکی را «نه به مانند یک ترجمه بلکه تقلید نازلی از سبک ساخته و پرداخته و شگفتانگیز بزرگترین استاد هنر و شعر فارسی» توصیف میکند. یکی دیگر از منتقدان، مورات نعمت نجات، اشعار لادینسکی را همانطور که هستند، توصیف میکند: اشعار خود لادینسکی که بهعنوان یک «ترجمه» ارائه شدهاند.
من میخواهم در جایی که اعتباری وجود دارد، اعتبار قائل شوم. شعر لادینسکی را دوست دارم و آنها حاوی نوعی بینش عرفانیاند. برخی از جملاتی که لادینسکی به حافظ نسبت میدهد، درواقع حقایق عرفانیاند که از بسیاری از عرفای مختلف میشنویم. او در واقع شاعر با استعدادی است، برای مثال این را ببینید:
ای کاش میتوانستم، وقتی تنهایی، یا گرفتار تاریکی، نور شگفت انگیز وجودت را، به تو نشان دهم.
این شعر خوب و قدرتمندی است و بسیاری از عارفان، از جمله صوفی قرن بیستم؛ پیرولایت؛ به شاگردانش نظری افکند و اظهار داشت که مشتاق است، آنها بتوانند خود و ارزش خود را آنگونه که او میبیند، ببینند. پس بله، شعر لادینسکی عرفانی است. و شعری عالی است؛ آنقدر خوب که در Good Reads بهعنوان حکمت «حافظ شیرازی» درج شدهاست. مشکل این است که حافظ شیرازی چنین چیزی نگفتهاست. دانیل لادینسکی از سنت لوئیس این شعر را گفته است.
شعرها واقعا زیبا هستند. فقط …حافظ نیستند. چگونه میتوانند حتی منسوب به حافظ باشند. بنابراین بسیاری از ما آرزو میکردیم که کاش لادینسکی به جای تصاحب نام حافظ، اشعارش را به نام خودش منتشر میکرد.
اشعار لادینسکی توسط اپرا وینفری، بیبیسی و دیگران نقل شده است. مقامات دولتی در مواقعی که میخواهند، به فارسیزبانان و ایرانیان اشاره کنند یا مورد خطاب قراردهند، از آنها استفاده میکنند و این اکنون نماد بخشی از حکمت معنوی شرق در محافل غربی است، که برای لادینسکی عالی است. اما ما فرصت شنیدن حافظ واقعی را از دست میدهیم و این مایه شرمساری است.
پس حافظ واقعی که در فاصلهی سالهای ۱۳۱۵ میلادی تا ۱۳۹۰ میلادی (سده هشتم هجری) میزیست، چه کسی بود؟ او حکیمی مسلمان و فارسیزبان بود که مجموعه اشعار عاشقانهاش از حیث محبوبیت و نفوذ فقط با مولانا قابل قیاس است. نامش محمد بود و لقبش شمسالدین (خورشید دین). حافظ عنوانی بود که برای تجلیل از او بهکار میرفت، زیرا حافظ کل قرآن بود. به دیوان اشعارش لسانالغیب میگویند، یعنی کسی که اسرار نهانی را فاش میکند.
یکی از علمای بزرگ اسلام، مرحوم شهاباحمد، به دیوان حافظ چنین اشاره می کند: « پرتیراژترین، پرخوانندهترین، پرخاطرهترین، پرتلاوتترین و پراستنادترین کتاب شعر در تاریخ اسلام است». حتی با در نظر گرفتن این گفته بهعنوان یک ادای دین ناچیز، دلالت بر پیروان بیشمار او دارد. شعر حافظ مظهر و تجسم و مثال عالی از زبان فارسی در سبک غزل بهشمار میرود.
جهانبینی حافظ از جهان اسلام قرون وسطی، ژانر شعر عاشقانه فارسی و خیلی چیزهای دیگر جداییناپذیر است و با اینحال قطعیت بخشیدن به او بهطور شگفتانگیزی غیرممکن است. او یک عارف است، هرچند عارفان متظاهر را مسخره میکند. نامش: «کسی که قرآن را به دل سپرده است»، اما از ریاکاری مذهبی بیزار است. او تقوای خود را نشان میدهد، درحالیکه شعرش مملو از اشاراتی به مستی و شراب است که ممکن است لفظی یا نمادین باشد.
والاترین نکتهی شعر حافظ ابهام آن است. مثل آزمون روانشناسی رورشاخ [۳] در شعر است. عرفا آن را نشانهی اشتیاق خود میدانند و شرابخواران و دینناباوران نیز. شاید تحمیل یک معنای قطعی بر حافظ تلاشی بیهوده باشد و آن چیزی که او را به … حافظ تبدیل می کند، از او میرباید.
آرامگاه حافظ در شهر بسیار زیبا و باشکوه شیراز واقع شده است و زیارتگاه محبوب و مقصد ماه عسل برای بسیاری از زوجهای جوان ایرانی است. استادان برجستهی آواز ایران همچون محمدرضا شجریان و شهرام ناظری اجراهای بسیار زیبایی از اشعار حافظ و مولانا و سعدی ارائه دادهاند.
تأثیر حافظ مانند بسیاری دیگر از شاعران و عارفان پارسی، بسیار فراتر از ایران معاصر بود و میتوان آن را در هر کجا که فرهنگ فارسی حضور داشته، از جمله: «هند و پاکستان، آسیای مرکزی، افغانستان و قلمرو عثمانی»، احساس کرد. زبان فارسی تقریباً یک هزار سال از بنگال تا بوسنی، زبان ادبی برتر بود، واقعیتی که متأسفانه در زیر رگبارهای ناسیونالیستی و زبانی اخیر مدفون شدهاست.
بخشی از آنچه در اینجا میگذرد، همان چیزی است که تا حدودی در مورد مولانا نیز میبینیم: صدا و نبوغ حکیم فارسیزبان و مسلمان و عارف شیرازی توسط یک آمریکایی تصرف شده است، بدون آنکه هیچ ارتباطی با اسلام حافظ یا سنت ایرانی داشتهباشد. این محو و استعمار معنوی شرم آور است، زیرا شعر حافظ سزاوار خوانش جهانی در کنار شکسپیر و تونی موریسون، تاگور و ویتمن، پابلو نرودا و مولانای واقعی، تائو تهچینگ و گیتا، محمود درویش و مانند آن است.
لادینسکی در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۳ دربارهی اشعار خود که با نام حافظ منتشر شده است، گفت: «حافظ است یا دنی؟ من نمیدانم، واقعاً مهم است؟» !!!
بسیار مهم است. در اینجا سویههای جدیتری از زبان، جامعه و قدرت وجود دارد.
این موضوع صرفاً بحثی دربارهی ترجمه و یا مدلهای جایگزین ترجمه نیست. بلکه دربارهی قائلشدن حق ویژه، محو اشعار حقیقی (یا حافظ حقیقی) و قدرت است. در هر کتابفروشی قفسههایی با فضایی محدود وجود دارد. آیا ما مولوی واقعی، حافظ واقعی یا چیزی را خواهیم دید که سزاوار نام آنها باشد؟ چگونه ناشران، کتابهایی را با نام حافظ منتشر کردند، بدون اینکه کسی ولو با شناختی اندک این ترجمههای ادعایی را با نسخههای اصلی برابر کنند تا ببینند آیا رابطهای بین آنها وجود دارد یا خیر؟ آیا هنگام اتخاذ این تصمیمات، کسی در اتاق بود که به گونهای معنادار با جوامعی که در طول قرنها با حافظ زندگی کردهاند، مرتبط باشد؟
شعر حافظ در قفسهای غبارگرفته بیکار ننشستهاست . این شاهرگ حیات تخیل شاعرانه و مذهبی دهها میلیون انسان بوده و هست. حافظ برای همه دنیا حرفی برای گفتن و خواندن دارد، اما دور زدن این دهها میلیونی که حافظ را در دل خود نگه داشتهاند، همانطور که حافظ قرآن را در دل خود نگاه داشته بود، مساوی است با محو و تصاحب.
ما در عصری زندگی میکنیم که رئیسجمهور ایالات متحده یک کمپین اسلامهراسی با عنوان «اسلام از ما متنفر است» بهراه میاندازد و بلافاصله پس از روی کار آمدن، ممنوعیت ظالمانهی ورود مسلمانان را به اجرا میگذارد. همانطور که ادوارد سعید و دیگر نظریهپردازان به ما یادآوری کردهاند، جهان فرهنگ از دنیای سیاست جداییناپذیر است. بنابراین چیزی شوم وجود دارد که مسلمانان را از مرزهای خود دور نگه داریم، در حالی که جواهرات تاج آنها را میدزدیم و آنها را نه با ترجمهی آنها، بلکه صرفاً به عنوان شعر تزئینی که هیچ ارتباطی با اصل آن ندارد، تصاحب میکنیم. بدون یکی دانستن ایندو، این روند؛ یادآور شیفتگی بیپایان سفیدپوستان آمریکا به فرهنگ و موسیقی سیاهپوستان است که درعین حال به تداوم سیستمها و نهادهایی ادامه میدهد که مانع نفسکشیدن سیاهپوستان میشود.
در واقع حذف اسلام از مولانا و حافظ، همانگونه که لادینسکی انجام دادهاست، عملی خشونتآمیز است. اما دور کردن مولانا و حافظ از اسلام چیز دیگری است. این یک موضوع جداگانه است و برای مسلمانان ضروری است که ایمانی را از نو تصور کنند که در دنیای شعر به ظرافت، رحمت، عشق، روح و زیبایی آغشته است. نباید صرفاً به انتقاد از کسانی که حکمای مسلمان را تصاحب میکنند و حضور مسلمانان را در میراث خود محو میکنند، راضی باشیم. بلکه این برعهدهی ماست که اسلام را در مقام و جایگاهی تصور کنیم که در آن شخصیتهایی مانند مولانا و حافظ صداهای اصلی هستند. این بخشی از چیزی است که بسیاری از افراد احساس میکنند به آن فراخوانده شدهاند و از طریق طرحهای مبتکرانهای مانند دورههای روشنایی دنبال میکنند.
آه و آخرین نکته: حاااااااافظ است نه حفیییییظ. لطفا. [It is Haaaaafez, not Hafeeeeez. Please]
پینوشت: در انتهای مقاله ذکر شده: «نظرات بیان شده در این مقاله متعلق به خود نویسنده است و لزوماً بازتاب موضع تحریریه الجزیره نیست.»
منبع: الجزیره انگلیسی
[۱] – امیدصافی
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/امید_صافی
Coleman Bryan Barks –[۲]
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/کلمن_بارکس
[۳] – تست رورشاخ: Rorschach test
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/تست_رورشاخ