سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

جنونِ ابدی ورنر هرتزوگ

جنونِ ابدی ورنر هرتزوگ


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

 

تهیه این کتاب

رویای انجامِ کارهای ناممکن. هرتزوگ همیشه در جست­‌وجوی ناممکن‌­ها بوده است و این جست­‌وجو بدون یک ذهن رویاپرداز غیرممکن به نظر می‌­رسد. نام هرتزوگ با جنون گره خورده است، با سفرهایش به عجیب­‌ترین نقاط دنیا، از صحرای بزرگ آفریقا تا جنگل­‌های آمازون در پرو، از دیدار با بومیان استرالیایی تا سفر به انتهای جهان، یعنی قطب جنوب. مصاحبه‌­ها به تدریج شباهت­‌های شخصیت‌­های هرتزوگی را کشف می­‌کند: نوعی جنون از نوع هرتزوگی

گفت‌ ­و گوهای ورنر هرتزوگ

نویسنده: گردآوری گفت‌­وگوها: اریک اِیمز

مترجم: شاهپور عظیمی

ناشر: سفیدسار

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۲۰

شابک: ‫‬‭۹۷۸۶۰۰۹۹۹۰۶۵۸

رویای انجامِ کارهای ناممکن. هرتزوگ همیشه در جست­‌وجوی ناممکن‌­ها بوده است و این جست­‌وجو بدون یک ذهن رویاپرداز غیرممکن به نظر می‌­رسد. نام هرتزوگ با جنون گره خورده است، با سفرهایش به عجیب­‌ترین نقاط دنیا، از صحرای بزرگ آفریقا تا جنگل­‌های آمازون در پرو، از دیدار با بومیان استرالیایی تا سفر به انتهای جهان، یعنی قطب جنوب. مصاحبه‌­ها به تدریج شباهت­‌های شخصیت‌­های هرتزوگی را کشف می­‌کند: نوعی جنون از نوع هرتزوگی

گفت‌ ­و گوهای ورنر هرتزوگ

نویسنده: گردآوری گفت‌­وگوها: اریک اِیمز

مترجم: شاهپور عظیمی

ناشر: سفیدسار

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۲۰

شابک: ‫‬‭۹۷۸۶۰۰۹۹۹۰۶۵۸

 


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

 

تهیه این کتاب

«همیشه می‌­خواستم کارهایی انجام دهم که انجامش برای آدم­‌ها واقعاً ممکن نباشد. همیشه می‌­خواستم پرواز کنم، می‌­خواستم پرش اسکی انجام دهم و در مسابقات جهانی شرکت کنم. در طول المپیکِ (زمستانی) با دست­‌های خیسِ عرق می‌­نشستم جلوی تلویزیون و مردمی را نگاه می‌­کردم که تقریباً بی‌­هیچ وسیله‌­ای پرواز می‌­کردند.» (ص ۱۵۰)

در بین شخصیت‌­های داستانی و مستند سینمای ورنر هرتزوگ، «والتر اشتاینر» شخصیتی فراموش‌­نشدنی است. اشتاینر به عنوان یک قهرمان حرفه‌­ای در مستندِ «سرخوشی بزرگِ اشتاینر منبت‌­کار» (محصول ۱۹۷۴) حضور دارد. در ابتدای این مستند تصاویری از سقوط چند ورزشکارِ پرش اسکی را می‌­بینیم، آن‌­ها پی‌­درپی به زمین می‌­خورند. در طول مستند بارها با فرودها و سقوط‌­های این ورزشکاران روبه‌­رو می‌­شویم.

مستندِ هرتزوگ در موردِ ترسِ اشتاینر از سقوط است. هرتزوگ معتقد است که پرش اسکی، راهِ غلبه بر مرگ را به آدم می‌­آموزد. در جایی از مستند، اشتاینر بعد از یک سقوط وحشتناک و در حالی که از صورتش خون جاری است تصمیم می­‌گیرد پرش بعدی را نیز انجام دهد، اتفاقی که چند سال بعد برای هرتزوگ و تیم فیلم­برداریش در حین ضبط فیتزکارالدو رخ می‌­دهد و آن‌ها کمی بعد از خون­ریزی یکی از فیلم­برداران، کارشان را ادامه می­‌دهند. اشتاینر و هرتزوگ تلاش می‌­کنند برای تحقق رویاهای‌شان کارهای جنون‌­آمیز انجام دهند.

جنونی که بعدتر، بارها در سینمای هرتزوگ مشاهده می‌­شود.

 

کتاب، مجموعه‌­ای از مصاحبه‌­های افراد مختلف با ورنر هرتزوگ، کارگردان سرشناس آلمانی است. مصاحبه‌­ها به ترتیب سال گردآوری شده‌­اند و بازه‌­ی زمانی حدوداً چهل و سه ساله را در بر­گرفته‌­اند. از «نشانه‌­های زندگی» اولین فیلم بلند هرتزوگ در سال ۱۹۶۸ تا مستندِ «غارِ رویاهای فراموش شده» محصولِ سال ۲۰۱۰٫ هرتزوگ بیش از هفتاد فیلم کوتاه، مستند و داستانی ساخته است.

آن­‌گونه که اریک ایمز در مقدمه‌­ی کتاب اشاره می‌­کند، هرتزوگ حدود هشتصد مصاحبه به زبان‌­های گوناگون و در رسانه‌­های مختلف انجام داده است؛ عددی عجیب و بزرگ. مگر یک فیلمساز چقدر حرفِ جدید می‌‌تواند داشته باشد؟ هرتزوگ در همین مجموعه مصاحبه‌­های این کتاب، چندین بار به زندگی سختش در باواریا تا چهارده سالگی، گرویدنش به کاتولیسم در این سن و مسائلی تکراری اشاره می‌­کند؛ ایمز می‌­گوید، این تکرارها را باید به عنوان یک استراتژی بلندمدت برای هرتزوگ در نظر بگیریم.

هرتزوگ بیگانه‌­ای رانده شده از وطنش است، مردی بدون وطن که گویی به هیچ جا تعلق ندارد. اکثر فیلم‌­هایش در مکان­‌هایی خارج از آلمان ساخته شده‌­اند؛ او در چهارسوی جهان و قاره‌­های مختلف فیلم ساخته است. شخصیت‌­های هرتزوگی در دوردست­‌ترین مکان‌­ها به دنبال رویاهای‌شان می­‌گردند. «دوست دارم حلقه‌­های فیلم را با خودم حمل کنم، آن‌­ها سنگین هستند. یک نسخه­ از یک فیلم در حدود بیست‌­وچهار کیلو وزن دارد. خسته می‌­شوم، اما به این طریق وزن و مصالح فیلم را احساس می­‌کنم.» (ص ۳۸)

 

 «رویا» یکی از کلیدی‌­ترین کلماتِ این مجموعه مصاحبه‌­ها است؛ رویای انجامِ کارهای ناممکن. هرتزوگ همیشه در جست­‌وجوی ناممکن‌­ها بوده است و این جست­‌وجو بدون یک ذهن رویاپرداز غیرممکن به نظر می‌­رسد. نام هرتزوگ با جنون گره خورده است، با سفرهایش به عجیب­‌ترین نقاط دنیا، از صحرای بزرگ آفریقا تا جنگل­‌های آمازون در پرو، از دیدار با بومیان استرالیایی تا سفر به انتهای جهان، یعنی قطب جنوب.

مصاحبه‌­ها به تدریج شباهت­‌های شخصیت‌­های هرتزوگی را کشف می­‌کند؛ جنون هرتزوگی با آگیره، خشم خدا شروع نشده است بلکه او از همان اولین فیلم بلندش، نشانه‌­­های زندگی این جنون را نشان می‌­دهد. هرچه مصاحبه‌­ها به جلو می‌­روند و با بالا رفتن سن هرتزوگ، عدم سازشش در مقابل پرسشِ مصاحبه‌­گران بیشتر خودش را نشان می‌­دهد.

کافی‌ است کسی در مورد هنر، ماموریت هنری، زیبایی­‌شناسی، مسائلی فلسفی و روانشناسانه و یا تحلیلِ درون­مایه‌­ی فیلم‌­هایش از او سوالی بپرسد تا به سرعت طغیان کند. هرتزوگ سعی می‌­کند در هیچ قالب و فرمولی نگنجد و شبیه به هیچ‌­کسی نباشد، او دائماً در حال کشف خودش است و مبارزه هیچ‌گاه برایش تمامی ندارد.

 

هرتزوگ
هرتزوگ

 

 

جنون و نترسیدن از مرگ، تقریباً در تمام کارهایش وجود دارند. در مستندِ لا سوفِقیه که در مورد آتشفشانی فعال شده در فرانسه است، هرتزوگ و دو فیلمبردارش تا نوک کوه و دهانه‌­ی آتشفشان بالا رفتند در حالی که جزیره به طور کامل تخلیه شده بود و در آن منطقه یک زلزله و چهارصد پس‌­لرزه آمده بود.

هرتزوگ می‌­گوید: «من تا به حال هیچ گروه فیلم­برداری را به سوی یک آتش­فشان نفرستادم، مگر اینکه خودم نفر اولی باشم که روی قله ایستاده… ما این خطر را به جان خریدیم چون وقتی سوار ماشین شدیم از خودمان پرسیدیم چه چیزی مهم­‌تر است؟

آیا فیلم برای ما مهم‌­تر است یا جان‌­مان؟ عقیده‌­ی ما این بود که جان­‌مان اهمیتی ندارد.» (ص ۸۸) وقتی روزنامه‌­ها در مورد شیوه‌­ی هدایت سرخپوست­‌ها در پرو به هرتزوگ اتهام زدند و به نقض حقوق بشر متهمش کردند، هرتزوگ اعلام کرد که اگر اتهامات‌شان را پس نگیرند خودش را در ملاء عام به آتش می‌­کشد.

صحبت از جنون هرتزوگی بدون نام بردن از کلاوس کینسکی عملاً غیرممکن است. کتاب بارها به کینسکی باز می­‌گردد و در مورد پنج همکاری مهم­‌شان به کرات صحبت می­‌شود. (آگیره، ویتسک، نوسفراتو، فیتزکارالدو، کُبرا وِرده و مستند بهترین دوستِ من) رابطه‌­ای توام با عشق و نفرت­ که در تاریخ سینما بی‌­نظیر است.

 

هرتزوگ خطرِ کلاوس کینسکی را از تمام خطراتی که ساختِ آگیره در پرو به همراه داشت، بیشتر می­‌دانست، حتی بیشتر از تندآب‌­ها، تا جایی که هرتزوگ قصد کشتن او را داشت. هرتزوگ فهمیده بود که تا زمانی که خشم کینسکی را به مرز انفجار نرساند، نمی­‌تواند از او انتظار بازی داشته باشد. در فیلم آگیره، کینسکی تهدید می‌­کند که از کار خارج خواهد شد و هرتزوگ هم تهدیدش می‌­کند.

«به او گفتم یک اسلحه دارم و قبل از آن که به خَم بعدی رودخانه برسم، هشت گلوله توی سرش خالی می­‌کنم و گلوله‌­ی نهم را برای خودم نگه می‌­دارم.» (ص ۱۸۷) کینسکی در کتاب زندگی­نامه‌­اش می‌نویسد چه کسی تا به حال شنیده است که یک اسلحه نُه تیر داشته باشد؟ اما این کار اثر خودش را گذاشت.

هرتزوگ برای ساخت فیتزکارالدو چهار سال را در جنگل گذراند. در خلال مصاحبه­‌ها بارها به پروسه‌­ی ساختِ حیرت‌­انگیز فیلم اشاره می‌­کند. هرتزوگ با ساختن فیتزکارالدو قوانینِ جاذبه را به مبارزه طلبیده بود.

خودش کارهایش را به گُل­زنی از یک زاویه که از نظر تئوری غیرممکن است تشبیه می­‌کند؛ چگونه ممکن است یک کَشتی با آن عظمت و سیصد و چهل تن وزن را از کوهی به عرض یک و نیم کیلومتر و با شیبی زیاد بالا برد؟

 

«جنگل در آگیره و فیتزکارالدو یک موقعیتِ بشری است، رویایی هیجان‌­انگیز است، هذیان است، منظری است تقریباً ابداع شده. مناظر را می­‌توان تا آن اندازه به نمایش درآورد که به مایملک روحی­‌مان بدل شده­‌اند.» (ص ۱۵۱)

#ورنر-هرتزوگ می­‌تواند یکی از شخصیت­‌های فیلم­‌هایش باشد، مردی که رویاهایش تمامی ندارد و همواره به مرگ زُل زده است، مسافری خستگی‌­ناپذیر، سرسخت و لجباز که همواره در حال بالا رفتن از کوه‌­ها و صخره‌­ها است، دیوانه‌­ای که سا‌ل‌هاست در گِل فرو رفته است و کار می‌­کند و در جَنگی ابدی بین واقعیت و خیال است؛ او می‌تواند اشتروزگ در فیلمِ نشانه­‌های زندگی باشد، یا فیتزکارالدو یا کُبرا ورده؛ می­‌تواند آگیره باشد و پانزده هزار کیلومتر در اعماق جنگل پیش برود بدون این که اِلدورادوی جادویی در کار باشد؛ می­‌تواند مانند آگیره در انتها شکست را نپذیرد و از فتحِ جایی دیگر بگوید؛ از ادامه­‌ی مبارزه، از کشف قاره‌­ای دیگر یا شهر و قبیله‌­ای دورافتاده.

 

جنونِ ابدی ورنر هرتزوگ

  این مقاله را ۵۸ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “جنونِ ابدی ورنر هرتزوگ

  1. جعفر صادقی می گوید:

    مظهر مستندسازیِ پرمشقت و انتخاب کننده سوژه های ناب و سخت بدون شک ورنر هرتزوگ آلمانیه
    کسی که با مستند خرس گریزلی باهاش آشنا شدم و همیشه از مستندهاش لذت بردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *