رهنورد زریاب زندگی در کابل، کابلِ پر از دود و انفجار و انتحاری و البته به سرعت رو به پیشرفت، را به زندگی که در اروپا داشت ترجیح داد. زریاب در نیوزلند و انگلستان تحصیل کرده بود، با دنیای مدرن آشنایی داشت و در عین حال دل در گرو ادبیات فارسی و سنت شعری این زبان داشت.
پدرش از غزنی و مادرش از شمال افغانستان بود و در جوانی مثل خیلی جوانهای دیگر همعصر و هموطنش به افکار چپی متمایل شد. زریاب در اوایل دهه هفتاد شمسی زمانی که جنگ به کابل رسید و مجاهدین بر کشور حاکم شدند به فرانسه رفت و چندسالی در آنجا زندگی کرد. اما با تحولاتی که در کشور اتفاق افتاد و در زمان جمهوریت به افغانستان بازگشت و نقشی عمده در فضای فرهنگیِ کابلِ دو دهه اخیر ایفا کرد. چه در میان جوانان علاقمند به داستان و ادبیات و چه در ساخته شدن یک زبان معیار برای رسانهها در کشور افغانستان.
رهنورد زریاب داستاننویسی پرکار بود. داستانهای کوتاه زیادی از او به جا مانده و از میان رمانهایش میتوان به «گلنار و آیینه»، ««چار گرد قلا گشتم، پای زیب طلا یافتم» و «درویش پنجم» اشاره کرد. خیلی از این داستانها در کابل قدیم میگذشتند. کابل پیش از دهه پنجاه شمسی. زمانی که شهری کوچک اما آرام و باثبات بود. صلح و سازش بین مردمان حاکم بود و امروز خیلیها نوستالژی آن کابل را دارند.
ما در گذشته در وینش مطالبی در مورد رهنورد زریاب داشتهایم. کسی که سیروس علینژاد در مورد او نوشته است: «من وقتی به زریاب فکر میکنم، او را نویسندهای از کشور همسایه نمیبینم. نویسندهای از دشت پهناور زبان فارسی میبینم که وسعت آن از یک کشور و دو کشور فراتر است. هرچند بیشتر از همه در نوشتهها و کارها و گفتگوها همواره دغدغه افغانستان داشت.» از جمله این مطالب، ویژهنامهای است که روزنامه هشت صبح افغانستان درمورد او منتشر کرد و اگر مایل به خواندن آن هستید میتوانید از اینجا بیابید.
استاد زریاب آنقدر نماند تا سلطه دوباره طالبان بنیادگرا بر کشور و شهر محبوبش را ببیند و احتمالاً از وطن رانده شود. در 21 آذرماه 1399 در شفاخانه 400 بستر کابل بر اثر عوارض بیماری کرونا درگذشت.
حالا در سالگرد در گذشت او، جمعی از دوستان و دوستدارانش، ویژهنامهای در بزرگداشت استاد زریاب تهیه کردهاند که آن را در اختیار وینش گذاشتهاند. میتوانید نسخه پیدیاف این ویژهنامه را با کلیک بر عکس زیر دانلود کنید: