تحولات سیاسی و جریان موسوم به موج نو در سینمای ملی
سینما هنری زنده و پویاست که در دورههای مختلف با ضربان قلب جامعه و سیاست هماهنگ میشود. سینمای ایران نیز از ابتدای شکلگیری تا امروز تحت تاثیر اتفاقات مهم سیاسی بوده است. این مقالهی تحلیلی به نقش تحولات سیاسی و جریان موسوم به موج نو در سینمای ملی ایران میپردازد.
سینما هنری زنده و پویاست که در دورههای مختلف با ضربان قلب جامعه و سیاست هماهنگ میشود. سینمای ایران نیز از ابتدای شکلگیری تا امروز تحت تاثیر اتفاقات مهم سیاسی بوده است. این مقالهی تحلیلی به نقش تحولات سیاسی و جریان موسوم به موج نو در سینمای ملی ایران میپردازد.
تحولات سیاسی و جریان موسوم به موج نو در سینمای ملی
به مناسبت روز ملی سینما
در ابتدای حکومت پهلوی اول با توجه به مخالفت و تفکرات تند مذهبیون، سینما کمی مهجور واقع شد. اما به مرور میان قشر متجددِ جامعه، سینما جای خود را پیدا کرد. گرچه رضاشاه آنچنان اهل ذوق و هنر نبود اما به تدریج سینما را در جهت انعکاس برای تبلیغ و بیان اهداف دولت و برنامههای مدرن سازی، پیشرفت و ترقی کشور، صنعتیسازی، و توجه به ملی گرایی و اسطورههای ایران باستان بر محتوای فیلمها مورد استفاده قرار داد.
ابتدای دهه بیست در پی اشغال کشور از سوی متفقین، هر چند تا مدتی فضای باز سیاسی حکمفرما بود اما سینماداری همچنان از رونق نیفتاد و افتتاح سالنهای جدید متوقف نشده بود. یکی از علل این موضوع نمایش فیلمهای مستند از وضعیت جبهههای جنگ جهانی دوم به حساب می امد و اغلب مردم برای تماشای فیلمهای مستند گونه مربوط به جنگ به سینما هجوم میآوردند و احتمالا بعدها نیز به مشتریان دائمی سالنهای سینما تبدیل شدند. برخی از این فیلمها، توسط فیلمسازانی که همراه متفقین به ایران آمده بودند در داخل ایران فیلمبرداری شده بود.
ابتدای دهه ۳۰ شمسی دوران پرالتهابی در جامعه حاکم بود و تحولات سیاسی و همچنین کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ خفقانی در کشور و طبعاً در سینما بوجود آورد، حتی سینما را به نقطه صفر رسانده بود. اما با ورود فیلمسازان تازه دست به کار شده، نیمه جانی در بدنه سینما حیات یافت و اندک فیلمهایی تولید شد. اغلب آثار در قالبی ملودرام و خانوادگی و عمدتا با شرکت، خوانندگان و بازیگران تئاتر و رادیو ساخته میشد زیرا هنوز سینما چهره مطمئن و قابل قبول خود را پیدا نکرده بود.
کیفیت نازل و عیوب فیلمها بخش عمده تماشاگران را مایوس و روگردان از سینما کرده بود، تا اینکه مهدی رئیس فیروز، اسماعیل کوشان و هوشنگ کاووسی و ساموئل خاچیکیان به میدان آمدند و فیلمهایی چون ولگرد، افسونگر، غفلت، چهارراه حوادث، هفده روز به اعدام و اتهام را ساختند. آنها فیلمسازی را با نگرشی نوین و جدید بنیان نهادند و در این بین از دل سینما چهرهای جوان و کاریزماتیک به نام ناصر ملکمطیعی پدید آمد. لالهزاری که آن دوران جولانگاه جوانها و اغلب روشنفکران سینمارو بود، دوباره رونق گرفت و برای دیدن فیلمها ازدحامی به خود دید.
درواقع مرد اول سینمای دهه سی یا اساسا سینمای ایران ناصر ملکمطیعی با اختلاف زیاد نسبت به آرمان، علی تابش، محمدعلی جعفری، اصغر تفکری، سارنگ، مجید محسنی بود که اغلب از تئاتر و رادیو وارد سینما شده بودند. با این اوصاف سینما هنوز فاقد آثار دلچسب و حتی هویتی ملی بود. برخی از هنرمندانی که از صحنه تئاتر به سینما روی آوردند با تفکرات چپی و تودهای بودند و به تدریج پراکنده و به سمتوسویی دیگر رانده شدند تا اینکه سال ۱۳۳۷ فرخ غفاری فیلم جنوب شهر را بر اساس رمان میدان اعدام (نوشته جلال مقدم) ساخت که در همان روزهای ابتدایی اکران فیلم توقیف شد و یک سال بعد با تغییراتی به نمایش درآمد و باز هم موفقیتی حاصل نشد.
با ورود به دهه چهل و بعد از اصلاحات ارضی، فیلمها شکل وشمایل دیگری پیدا کردند و تا حدودی از زیر فشار سانسور و کمرنگیِ گذشته درآمدند. نکته قابل توجه که چنین رفرمی توانست شیوه زندگی مردم روستایی و شهرنشین را تغییر دهد و همانگونه که محمدرضاشاه پهلوی آن را انقلاب سفید نامید، بر عرصههای دیگر نیز تاثیر گذاشت که تئاتر و سینما از آن مستثنی نبود و از سالهای ابتدایی و اواسط دهه چهل آثاری ساخته شد که به نوعی تصویرگر روستاییهای سرخورده و مهاجرانی بود که روستا را ترک و به شهر میآمدند و به حاشیهنشینی میپرداختند.
فیلمها اغلب در این ژانر روستایی تولید میشد، و چنین سبکی سرچشمه هویت در ابتدای سینمای دهه چهل شد و به نظر فضای آشفته شهری، بازتابی از بیم و ترس بود. دسته دیگر فیلمها پلیسی -جنایی که عموما به تقلید از سینمای غرب بود و دیگر دسته، فیلمهای قبیلهای و جنگی با اشرار تخیلی را به تصویر میکشیدند. به تدریج با کمتر شدن تب و تاب اصلاحات ارضی فیلمهای عاشقانه و ملودرام جان گرفت.
سیامک یاسمی کارگردان پرآوازه و شهیر با خلق فیلم گنج قارون و حضور جوان جذاب و خوشچهره سینمای آن روزگار به نام محمدعلی فردین آغازگر این ژانر شد. فردین قبلتر در فیلم چشمه آب حیات دیده شده بود. این دهه دوران خاصی در ایران بود خصوصا که سینما در تقابل سنت و مدرنیته دست و پا میزد و با تولید فیلمها و حضور فردین تا حدود زیادی پای سینمای هند بریده شد و تماشاگران مشتاقانه به سالنهای سینما میرفتند، از طرفی با حضور هویدا به عنوان نخستوزیر، دولت جدید نگاهی سازنده با اهداف مدرنیزه کردن کشور و اجتماع و قطعا فرهنگسازی در همه امور را در دستور کار داشت.
حضور آمریکاییها و غربیها در کشوری روبهتوسعه و ازدحام نشریات ریز و درشت، سینما بستری شد برای تغییرات کلی در شکل و شمایل خیابانها، شهرها، رستورانها و کافهها و هتلهای بینالمللی و متاثر از آن کارگردانها در ساخت آثار وسواس و سلیقه به خرج میدادند. اما باید و شاید فرهنگسازی در سینما جا نیفتاده بود و نتیجتا هنوز شخصیت محبوب سینمای ایران یعنی جاهل و لمپن دهه سی جذاب بود اما به شکلی دیگر وارد سینمای آن برهه شده بود.
پدیدهای نو و نماینده جماعتی که از تحصیل بیبهره بودند و سرمایهای برای تجارت نداشتند و از نوکیسگی دوران هم چیزی عایدشان نشده بود. جوانی باغیرت و جوانمرد که در مبارزه با زور و سرمایهداری آستین بالا زده بود و غالباً فردین ایفاگر چنین رلهایی محسوب میشد، فردین به اقشار پایین جامعه تعلق داشت که همزمان دل طبقه بورژوا و متمول را هم به چنگ آورده بود. تماشاگر عاشقانه فردینِ قهرمان را دوست میداشت. او توانسته بود مبارز قدرتمندی در مقابل بدمنهای فیلمها باشد و حق را از ناحق تمیز دهد.
دهه چهل به نام سینمای گنج قارونیسم که نماد آن فردین بود تثبیت شد. آثاری که با چاشنی ساز و ضرب و بزن بزنهای کافهای و صدای گرم و شش دانگ ایرج، همراه با فروزان ستاره بیچونوچرای سینما و البته حضور کمدین محبوب و مطرح، تقی ظهوری که ناباورانه و در اوج شهرت بنابر نوشتهای در روزنامه کیهان خداحافظیاش از سینما را اعلام کرد و جامعه هنری و سینما را شوک و بهتزده کرد، ماندگار شدند. فیلمهایی که به ناحق وصلهی فیلمفارسی گرفت، اما حقیقتاً چنین نبود.
در فصلی دیگر جریانی بنام، سینمای روشنفکر شروع به سوسوزدن کرد. فرخ غفاری با فیلم شب قوزی و ابراهیم گلستان با فیلم خشت و آینه، فریدون رهنما با سیاوش در تخت جمشید آثار متمایزی را به سینما معرفی کردند. شب قوزی که برگرفته از قصه هزار و یک شب در قالبی جدید و نوآورانه بود و عصارهی داستان کهن را به عصر حاضر پیوند میزد و متاسفانه خیلی موفق از آب درنیامد و مورد استقبال قرار نگرفت.
خشت و آینه ابراهیم گلستان که اولین فیلم باصدای سرصحنه بود و بدون دوبله به نمایش درآمد و اساسا تاثیر آثار فیلمساز موج نو فرانسه اینگمار برگمان و فیلمساز نئورئالیستی ایتالیا در آن مشهود بود و البته از دید منتقدان یکی از بهترینهای سینمای کلاسیک انتخاب شد.
سیاوش در تخت جمشید، با اقتباسی از شاهنامه روایتگر عاشقانهای چون فرنگیس و سیاوش و نماد صلح و آزادیخواهی بود که طبعا نابودی آنها و بقای دسیسهچینان را به تصویر کشیده بود و قاعدتا چنین آثاری در لابهلای سینمای ساز و آواز و و عامهپسندِ دهه چهل، چشمنواز و مورد توجه قرار نگرفت و با شکست تجاری مواجه شدند.
در اواخر دهه چهل اولین دوره فستیوال فیلم به نام جشن سپاس به همت و کوشش علی مرتضوی مدیرمسئول و سردبیر مجله فیلم و هنر و زیر نظر وزارت فرهنگ و هنر به سال ۱۳۴۸ در سینما کاپری برگزار شد. در واقع هدف اصلی این جشنواره تشویق فعالان صنعت سینمای ملی و در معرض قضاوت قراردادن و به رسمیت شناختن فیلمها و عوامل آن همراه با اهدای جوایز سپاس بود. این امر باعث شد فیلمسازان با نگاهی نو و بینشی متفاوت تولید فیلم کنند و در همان ابتدا، فیلم سلطان قلبها به کارگردانی و بازیگری فردین اولین جوایز را به خود اختصاص داد.
این مسیر ادامه پیدا کرد تا یکسال بعد که موجی پرتلاطم در سینمای ایران به جریان افتاد تحت عنوان موج نو که به واسطهی فیلمسازان جوان و آوانگارد، تحولی با چهرههای رادیکالی ظهور کردند و هدف تقابل با سینمای فارسی انگیزهی حضورشان بود. مسعود کیمیایی با قیصر، داریوش مهرجویی با گاو، علی حاتمی با حسن کچل، ناصر تقوایی با آرامش در حضور دیگران در واقع مهمترین کارگردانهای صاحبنام تاریخ سینمای ایران و آغازکنندهی این راه بودند. این نسل شناخت عمیقتری از هنر سینما داشتند و متاثر از ادبیات معاصر بودند.
در واقع فیلمهای دههی سی و چهل، زمینه را برای به وجود آمدن سینمای روشنفکری و موج نو فراهم ساختند. به طوری که علاوه بر موضوعات واقعی، مضمون و بیانی انتقادی از اوضاع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز داشت و همین مسئله میتوانست زمینه را برای آگاهیهای جمعی و بروز جنبشهای اجتماعی فراهم آورَد. موج نوی سینمای ایران که در اصل برگرفته از سینمای فرانسه بود، به اصطلاح هوایی تازه وارد سینمای عامپسند کشور کردند.
موج نوییها عمدتاً در دو مسیر اصلی روند را ادامه دادند. فیلمهای شخصی و انتزاعی همانند رگبار، شازده احتجاب، دایرهی مینا، پستچی، آقای هالو، سرایدار و بخشی با ریشهی پررنگ اجتماعی انتقادی و تجاری مانند فرار از تله، سه قاب، حسن کچل، طوقی، رضا موتوری، گوزنها، داش آکل که اغلب تحت تأثیر موقعیت درخشان قیصر به وجود آمده بودند و شاخصترین بازیگری که سوار بر این موج یکهتازِ میدان بود و ضدقهرمانیسم را در سینمای ایران تثبیت کرد قطعا بهروز وثوقی با ایفای نقشهای متمایز در سینمای نوینِ دهه پنجاه، هویتی خاص به سینمای ملی بخشید.
دهه پنجاه و درآمدهای حاصل از فروش نفت، دوران شکوفایی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را رقم میزد و البته در بخش سینما هم تا حدودی تغییر چشمگیری صورت گرفته بود و رسما کفه سینمای موج نو سنگینتر و قابل قبول به چشم میآمد و در تب و تاب فیلمسازیِ آن دهه، سبک و سیاقهای مختلفی از کارگردانهای دیگر یا به تعبیری نسل بعدتر به چشم میخورد که به اصطلاح جامعهگرا یا انتقادی بودند و هرکدام در ژانری متفاوت با زبان و نگرشی نوین سینمای خود را معرفی میکردند، همانند، خسرو هریتاش که متعلق به سینمایی درونگرا، قابل تعمق، به دور از تصنع و غیرمتعارف بود.
او از هجوم تمدن شهری به سنتهای دیرینه سخن میگفت البته بدون ریشهیابی مستدل، این تمدن را محکوم مینمود. هریتاش به ماجرای شکاف و رویارویی میان دو نسل میپرداخت و از فقر و محرومیت در جنوب و حواشی تهران سخن میگفت. از آثار او، آدمک، برهنه تا ظهر، سرایدار و ملکوت را میتوان نام برد. امیر نادری با یک نگاه غریزی حسی که نسبت به سینمای آمریکا و فرانسه داشت، الگو و شالوده سینمای اولیه خود را با فیلمهای زیرپوستی و خیابانی مطرح کرد. خداحافظ رفیق، تنگنا، تنگسیر، ساخت ایران، آثاری که سعید راد را به سینمای ایران معرفی نمود.
بهرام بیضایی با رویکرد به سوژههای پررنگ اجتماعی و تا حدودی آوانگارد، همراه با رگههای محو سیاسی و بعدها با سبک هویتشناسی همچون رگبار ،غریبه و مه، کلاغ، چریکه تارا؛ سهراب شهیدثالث با نگاه واقعگرایانه اجتماعی و سبکی نوآور و تجربهگرا، یک اتفاق ساده، طبیعت بیجان و در غربت از اثار مثالزدنی اوست. فریدون گله نگاهی جسورانه و هوشمندانه به فضای بحرانزده و پنهان شده جامعه، کافر، دشنه، زیر پوست شهر، کندو، مهرگیاه از کارهای ماندگار سینماست. و پرویز صیاد سازنده و خالق سری داستانهای صمد، جوان ساده لوح روستایی درقالبی طنزآلود و انتقادی از طبقه روستایی که آلوده تجملات شهری شده و در دام عوامفریبانهی شیاطین شهری میافتند.
جلال مقدم، فیلمسازی پیشرو با نیمنگاهی اقتباسی از سینمای امریکا و تلفیق با سینمای فارسی اما باایدهای روشنفکرانه، آثاری چون پنجره، فرار از تله، راز درخت سنجد. نصرت کریمی معمار و بنیانگزار آثار اجتماعی با ترکیب سنتهای کهنه و نخنما با درونمایهای کنایهآمیز و انتقادی، چون محلل، درشکهچی، که اغلب مورد انتقاد روحانیون و طبقه عوام قرار میگرفت و نصرتالله وحدت در ژانر کمدی خانوادگی با ترکیبی از گویش بازیگران اصفهانی که چهره آثارش را متمایز نشان دهد.
محمدصفار کارگردانی با فیلمهای تلخ و سیاه برگرفته از جنبش موسوم به سیاهکل را درونمایه آثارش قرار میداد، از جمله خورشید در مرداب، شب زخمی و هیاهو و البته فرزان دلجو با مسائل و معظلات لایههای زیرین جامعه بخصوص نسل جوانهای بیکار و سرخورده که به منزلهی بازتاب نوعی انتقاد از شرایط روز با فیلمهای یاران، علفهای هرز، بوی گندم، شب غریبان بود. این فیلمسازان غالبا هرکدام در یک مسیر و روند،ادامه راه میدادند اما با نگرشی متفاوت به بحران اجتماعی میپرداختند.
تاثیرات موج نو در سینما منجر به ورود بازیگران تئاتر که پیشتر در استخدام اداره نمایش بودند و سینما را قابل نمیدانستند شد که به دعوت فیلمسازان جوان چراغ سبز نشان دادند وراهی سینما شدند. جمشید مشایخی، انتظامی، نصیریان ،کشاورز، پرویز فنی زاده، بهمن مفید، مرتضی عقیلی و بعدها داود رشیدی که تحصیلکرده فرانسه بود همگی پابه این عرصه گذاشتند و جالبتر اینکه از چهرههای شاخص و ماندگار سینما و حتی تلویزیون محسوب شدند. حتی بازیگران نامداری چون ناصر ملکمطیعی و فردین که در اوج شهرت و محبوبیت بودند با ایفای نقش در فیلمهای موج نویی، قابلیت و توانایی خود را محک زدند و خودآزمایی کردند و نتیجتا خوش درخشیدند.
دههی پنجاه به نوعی عصر طلایی سینمای ایران تا پیش از انقلاب ۵۷ محسوب میشد، بعد از جشنهای هنر شیراز و جشنهای ۲۵۰۰ساله که به شکلی نمادین، معرف تمدن و فرهنگ و هنرهای اصیل ایران زمین بود و با انتقادات جنجالی بسیاری، از سوی متحجرین و گاها تودهایها روبرو شد. از طرفی برای بیشتر مطرح شدن و به رسمیت شمردن آثار سینمایی در عرصه خارجی، به توصیه فرح پهلوی و به همت مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر، ابتدای دهه پنجاه، فستیوال بینالمللی فیلم تهران راهاندازی شد و به تدریج جشنواره فیلم سپاس منحل و برچیده گشت.
فستیوال بینالملی فیلم تهران از مهمترین جشنوارههای سینمایی دنیا در آسیا محسوب میشد. شرکت اغلب فیلمهای ایرانی و خارجی در این جشنواره از دستاوردهای مهم هنری و فرهنگی به حساب میآمد و به شکل سمبلیک قابلیت توجه برای سینمای ملی کشور در تقابل با سینمای جهان را دارا بود.
این تغییر و تحولات در سینما مزیت دیگری هم به همراه داشت. گزینههایی چون، فیلم کوتاه، موسیقی متن و فیلمبرداری و فیلمنامه و… به شکلی اصولی و جدیتر در سینما مورد نقد و تشویق قرار میگرفت و دارای ارزش و جایگاه در بخش جایزه این جشنواره قرار داشت. حضور سینماگران خارجی در کشور و رونق اقتصادی و آشنایی با آداب و فرهنگ و هویتشناسی از نکات قابل توجه این مناسبات بود.
به تدریج، سالهای منتهی به انقلاب در جهت آرامش فضا و حفظ شرایط جامعه، و برکناری هویدا و سر کار آمدن دولتهای جدید، طبعا ممیزی و سانسور در فیلمها و همچنین مطبوعات شدت گرفت و قاعدتا سینمای تجاری و باکس آفیس جایگزین آثار موج نو و فیلمهای انتقادی شد و در آستانه انقلاب، قصهی سینما به نوعی به سر رسید و جنبش سینمای روشنفکری هم به خط پایان، اما جریان و روند این موج به نوعی با ژستی دیگر در فضای متفاوتتر ِ اواخر دهه شصت ادامه پیدا کرد.