بورخس از لابهلای کلمات
شاید نتوان بین بورخس و ماریو بارگاس یوسا نقطهی مشترکی، جز آمریکای لاتینی بودن، یافت. بورخس؛ پیچیده در متافیزیک و فانتزی، غوطهور در آینهها، هزارتوها، ببرها، شاعر و داستاننویسی بدور از سیاست. اما یوسا، سرمست از واقعیت و تاریخ، تشنهی رسواکردن دیکتاتورها، نظامیها، رماننویسی تا مغز استخوان سیاسی. با وجود چنین تفاوتهایی، چه چیز بارگاس یوسا را به بورخس نزدیک میکند تا با چنین تجلیل و تکریمی در کتابِ یادداشتهای «نیم قرن با بورخس» از او یاد کند؟
نیم قرن با بورخس
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا
مترجم: سعید متین
ناشر: برج
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۰۴
شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۲۸۰۶۰۹
شاید نتوان بین بورخس و ماریو بارگاس یوسا نقطهی مشترکی، جز آمریکای لاتینی بودن، یافت. بورخس؛ پیچیده در متافیزیک و فانتزی، غوطهور در آینهها، هزارتوها، ببرها، شاعر و داستاننویسی بدور از سیاست. اما یوسا، سرمست از واقعیت و تاریخ، تشنهی رسواکردن دیکتاتورها، نظامیها، رماننویسی تا مغز استخوان سیاسی. با وجود چنین تفاوتهایی، چه چیز بارگاس یوسا را به بورخس نزدیک میکند تا با چنین تجلیل و تکریمی در کتابِ یادداشتهای «نیم قرن با بورخس» از او یاد کند؟
نیم قرن با بورخس
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا
مترجم: سعید متین
ناشر: برج
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۰۴
شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۲۸۰۶۰۹
شاید نتوان بین بورخس و ماریو بارگاس یوسا نقطهی مشترکی، جز آمریکای لاتینی بودن، یافت. بورخس؛ پیچیده در متافیزیک و فانتزی، غوطهور در آینهها، هزارتوها، ببرها، شاعر و داستاننویسی بدور از سیاست. اما یوسا، سرمست از واقعیت و تاریخ، تشنهی رسواکردن دیکتاتورها، نظامیها، رماننویسی تا مغز استخوان سیاسی.
حتی زندگی معمول این دو نیز تفاوت بسیاری باهم دارد، زیست درویشانهی بورخس در برابر تجملگرایی یوسا.
آلبرتو مانگوئل در کتاب با بورخس مینویسد: «روزی که ماریو بارگاس یوسای جوان به دیدار بورخس پنجاه و چند ساله آمد، دربارهی محیط آرام و بیسر و صدای آپارتمان به اظهار نظر پرداخت و از بورخس پرسید چرا استاد در یک باغ یا منزلی مجللتر زندگی نمیکند. بورخس با شنیدن این سوال سخت مکدر شد و در پاسخ به آن پروییِ بیملاحظه گفت: «شاید در لیما چنین کنند، اما اینجا، در بوئنوس آیرس، ما اهل نمایش و خودنمایی نیستیم»*
با وجود چنین تفاوتهایی، چه چیز بارگاس یوسا را به #بورخس نزدیک میکند تا با چنین تجلیل و تکریمی در کتاب نیم قرن با بورخس از او یاد کند؟ یوسا خود در اینباره پاسخ میدهد: «زیبایی و هوشمندیِ جهانی که [بورخس] آفرید، به من در یافتن کاستیهای خود یاری رساند و کمال نثرش مرا از نقصانهای نثر خود آگاه کرد.» (ص:١٦)
کتاب نیم قرن با بورخس نوشتهی ماریو بارگاس یوسا، رماننویس پرویی، مجموعهای کوتاه از یادداشتها و مصاحبه با و دربارهی بورخس است.
یوسا با نثری ظریف و نگاهی ناقد، بورخس را از لابهلای هزاران کلماتی که نگاشته و بیشمار کلماتی که خوانده بیرون میکشد تا در نثری فشرده، چهرهی کمتر دیده شده از وی را نشانمان بدهد. یوسا دو مصاحبه با بورخس و هفت یادداشتی را که در بین سالهای ١٩٦٣ تا ٢٠١٤ داشته است را در این کتاب جمعآوری کرده که برخلاف حجم کم آن، موضوعات متنوعی را شامل میشود. از بورخس و سیاست گرفته تا تفاوتهای او با «خوان کارلوس اُونِتی»، از استقبال زائدالوصف فرانسویها از آثار بورخس تا عشق پیرانهسرش با شاگردش ماریا کُداما.
بارگاس یوسا، بورخس را «مهمترین اتفاق ادبیات مدرن اسپانیاییزبان و یکی از بهیادماندنیترین هنرمندان معاصر» میداند که وجودش برای نویسندهی آمریکایلاتینی به معنی «گسست از نوعی عقدهی حقارت» است. نویسنده در یادداشت «داستانهای بورخس» معتقد است زبانِ اسپانیایی با بورخس هوشمند میشود، وی توانست زبانی که محکوم به «حرافی پوچ» بود را چنان موجز و مجلل، واضح و دقیق، و هوشیارانه و شکاکانه بنگارد که موجب تحولی عظیم در آن شود. تحولی که بهرغم یوسا، هم اندازهی تحولی است که روبن داریو در شعر انجام داد.
شاید مقایسهای که یوسا بین نثر بورخس و شعر داریو انجام میدهد وسوسهبرانگیز باشد. روبِن داریو با کتاب «آبی…» (١٨٨٨) رهبر جنبش ادبی «مدرنیسمو» در آمریکای لاتین است، وی اولین چهرهی پرآوازهی ادبی زبان اسپانیایی ست که مرزهای محلی را میشکند و آوازهاش به تمامی کشورهای اسپانیاییزبان میرسد. کتاب «آبی…» داریو آمیختهای از شعر و نثر است و به سبکی استادانه جهان بیزمان، اساطیر و پریان و شاهدختان را در جستجوی زیبایی آرمانی توصیف میکند.
بهزعم یوسا فرق بین نثر بورخس و شعر داریو «در این است که داریو شیوهها و درونمایههایی را از فرانسوی آورد و با سرشت یگانه و جهان خود، سازگار کرد […] حالآنکه انقلاب بورخس تک شخصیتی است؛ فقط او نمایندگیاش میکند.» (ص:٥٣-٥٢)
یوسا در یادداشتی که برای صدمین زادروز بورخس با عنوان «بورخس در پاریس» نگاشته است، مینویسد: «فرانسه برای صدمین زادروز بورخس (١٨٩٩-١٩٩٩) سنگتمام گذاشت است: شمارههای اختصاصی مجلات و ضمیمههای ادبی، بارانِ مطالب، تجدید چاپ کتابهایش و افتخار اعظم برای هر نویسندهای، یعنی ورودش به پلهیاد، کتابخانهی جاودانها، با دوجلد فشرده از آثار او و آلبوم ویژهای با تصاویرِ سراسرِ زندگینامهاش» (ص:٦٥).
فرانسویها سالها پیش بورخس را کشف کرده بودند، یوسا میگوید از همان سالی که بورخس برای سخنرانی به پاریس آمد، یعنی ١٩٦٣، فرانسه توانست «او را از دخمهای که در آن درحال پژمردن بود، بیرون بکشد.»(ص:٦٧)
اگرچه در ابتدای ورود آثارش به ادبیات فرانسوی، برخی منتقدان روی خوش به وی نشان ندادند**، اما بعدها و بهخصوص بعد از سخنرانی ١٩٦٣، اشتیاقی فراگیر بورخس را در برگرفت: از ارجاع میشل فوکو به وی در کتاب «الفاظ و اشیا» تا پروندههای اختصاصی در مجلات پرتیراژ برای آثارش.
این اشتیاق سالها بعد چنان به اوج رسید که انتشارات گالیمار در مجموعهی معتبر خود پلهیاد (یا پلئیاد) آثار وی را منتشر کرد. این مجموعه به چاپ بزرگترین و مهمترین آثار کلاسیک ادبی و فلسفی در جهان اختصاص دارد که میراثِ فرهنگِ جهان مدیون آنهاست.
اگرچه عموماً بورخس را دلزده از سیاست میدانند، اما یوسا در یادداشت «بورخس، اهل سیاست» با اشاره به نقلقولها و اظهارنظرهای سیاسی او، میخواهد وی را نویسندهای جلوه دهد که به سیاست بیاعتنا نبود: «درست است که بورخس بیعلاقگی نادیدهانگارانهای به سیاست داشت، ولی این گواهی بر غیر سیاسیبودن نیست؛ نکوهش سیاست نوعی موضعگیری سیاسی است، درست مانند ستایش آن»(ص:٧٥).
بورخس دشمن قسمخوردهی تمامی تشکلهای سیاسی جمعگرا از فاشیسم و نازیسم گرفته تا کمونیسم و ملیگرایی بود. بعضاً اظهارنظرهای تند و البته عجولانهای در برخورد با سیاسیون داشت، همچون لحظهای که با رافائل ویدلا، دیکتاتور آرژانتینی و آگوستو پینوشه، دیکتاتور شیلی دست داد و مجبور شد بعدها به خاطر این عمل عذرخواهی کند.
اما در مجموع بورخس نویسندهای سیاسی نیست، اظهارنظرهای گاه و بیگاه وی و یا انتشار بیانیهای در محکومیت عملی سیاسی او را به درجه نویسندهی سیاسی ارتقا نمیدهد. شاید یوسا بهدلیل ارادت بسیاری که به شاعر نابینا دارد خواهان آن است که او را سیاسی جلوه دهد. اما درحقیقت جهان جادویی و فانتزی بورخس همیشه پشت درهای سیاست به واقعیت جامعه مینگرد.
اگرچه بورخس به سیاست رغبتی نداشت و در مصاحبه با یوسا آن را «کسالتبار» و «ملالآور» میخواند، اما خواسته و ناخواسته سیاست به ادبیات و هرآنچه نوشته و نوشته نشده مشغولیت دارد. شاید بههمین دلیل -و گرچه بورخس در داستانهایش از سیاست دوری کرد ولی- در اظهارنظرهایش دربارهی آن نمیتوانست سکوت کند.
یادداشت کوتاه «اُنِتی و بورخس» به تفاوت و تاثیرپذیری خوان کارلوس اُنِتی از بورخس میپردازد. کارلوس اُنِتی، نویسنده اروگوئهای، همراه با بورخس، آلِخو کارپانتیه، خوان رولفو و آگوستو روئا باستوس، از نویسندگان پیشگام جنبش «بوم» (Boom) در آمریکای لاتین دههی ١٩٦٠ محسوب میشود. بارگاس یوسا علیرغم تفاوتهای چشمگیری که بین این دو نویسنده وجود دارد معتقد است: «اگرچه اُنِتی هرگز به آن اذعان نکرد و چهبسا حتی متوجهش نشد، بورخس در آفرینش سانتاماریا به همان اندازه مهم بود که فاکنر یا سلین» (ص:٨٧).
شهر سانتاماریا دستکم در دو رمان مهم اُنِتی به نامهای «کارگاه کشتیسازی» و «زندگی کوتاه» تکرار میشود، جهانی که اُنِتی توصیف میکند جهانی آخرالزمانی ست و حال و هوای رو به زوال و نیستی دارد، حال و هوای شهر سانتاماریا یادآور شهرهای داستایوفسکی و سلین است.
یوسا در دو یادداشت نهایی کتاب نیم قرن با بورخس، «بورخس در جمع نسوان» و «سفر در بالون»، اولی را به تبحر بورخس در نوشتن نقد و معرفی کتاب اختصاص میدهد و دومی را به عشق پیرانهسر او با شاگردش ماریا کُداما.
بورخس در بین سالهای ١٩٣٦ و ١٩٣٩ مطالبی پیرامون کتاب و نویسندگان خارجی برای نشریهی اِل اُگار مینوشت، «هفتهنامهای که اصولاً به زنان خانهدار و خانواده اختصاص دارد» (ص:٨٩) اما بورخس، با چنین مخاطبانی که نه در ادبیات تخصص داشتند و نه اکثر قریببهاتفاقشان به قدر کافی فرهیخته، سَر کوچکترین سازشی نداشت و دربارهی کتابهایی مینوشت که شاید هرگز چنین مخاطبانی به سمتش نروند.
«سفر در بالون» نوشتهای با موضوع عشقبازی دوران پیری بورخس است. بورخس در تمام زندگیاش روی خوشی به تنانگی و اروتیسم نشان نداده است، حتی در نوشتههایش از آن اجتناب میکرد و به قول یوسا «زندگی احساسی بورخس افتضاح بود» (ص:٩٦) اما در هشتاد و چند سالگی گویی جوان میشود. عشق به ماریا کداما، آن «دختر شکننده، محتاط و رازآلود آرژانتینی-ژاپنی»، او را دوباره سر ذوق میآورد.
او به عشق ماریا حتی دو کتاب مینویسد: «اطلس» (١٩٨٤) و مجموعه شعر «همقسمان» (١٩٨٥): «این کتاب برای شماست، ماریا کداما»، « دراین کتاب چیزهایی است که همیشه از آن شما بودهاند» (ص:٩٧).
گویی عشق، نویسندهی هشتاد و پنج سالهی نابینا را بعد از سی سال بینا میکند. بورخس سفرهایی با ماریا کداما داشت و زیر همهی عکسهایی که با او گرفت یادداشتهایی نوشت.
نویسندهای که جهان را چون کتابخانهای مینگریست و حتی بهشت برای او جایی همچون کتابخانه بود سرانجام در ١٩٨٦ در بیمارستانی در ژنو درگذشت. او عاشق خواندن بود و بیشتر خود را خواننده میپنداشت تا نویسنده. خیل مشتاقانی که برای بورخس نابینا کتاب خواندهاند از شمارش بیرون است، اما آخرین کتاب را پرستاری آلمانیزبان در بیمارستان برایش خواند، کتابی از نووالیس با نام «هانریش فون اوفتردینگن».
بورخس که عاشق خواندن بود خود امروز موضوع صدها مقاله و کتاب برای خوانندگانش شده است. بارگاس یوسا زندگی فروتنانهی او را بیشتر از فضیلت یک «امکان ادبی» میداند و او را نویسندهای میخواند که ادبیترین جهانِ ادبی را خلق کرده است، چراکه تمام نوشتههایش ارجاعی به جهان ادبیات است. گویی برای بورخس چیزی بیشتر از ادبیات وجود نداشت.
پانوشت:
*این کتاب با ترجمهی کیوان باجغلی توسط انتشارات ماهی (١٣٨٧) منتشر شده است.
**رِنه اتیامبل، جستارنویس و منتقد فرانسوی در اوایل نوشت: «بورخس مردی است که باید او را نادیده گرفت» چراکه آثارش مفهوم یکپارچهی هویت مولف را تهدید میکند.
2 دیدگاه در “بورخس از لابهلای کلمات”
واقعا مقاله عالی بود. حز کردم. حتی بیشتر از خود کتاب، دربارهٔ بورخس اطلاعات داد. انتقادی و پر و پیمان.
خوشحالیم که دوست داشتید