به چالش کشیدن اندیشههای سیستمی

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی

معتقدان به نظریه پیچیدگی و مدیریت که نویسندگان کتاب «پیچیدگی و مدیریت؛ نگرش سیستمی را فراموش کن» هم جزء آنها هستند، چنین استدلال میکنند که انسانها خود، عضوی از شبکههای پیچیدهای هستند که خودشان آن را ساختهاند و ازاینرو، بیمعنی و غیرممکن است که این انسانها بیرون این شبکهها بایستند و آن شبکه را مدلسازی کنند. در این نظریه آدمیان سوژههایی پنداشته میشوند که با دیگران میانکنش (کنش تعاملی و دوسویه) دارند و همواره همراه با واقعیتی که آن را نیز با هم ساختهاند تکامل مییابند.
پیچیدگی و مدیریت؛ نگرش سیستمی را فراموش کن
نویسنده: رالف استیسی، داگلاس گریفین، پاتریشیا شاو
مترجم: امیرحسین خالقی
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحات: ۳۵۳
معتقدان به نظریه پیچیدگی و مدیریت که نویسندگان کتاب «پیچیدگی و مدیریت؛ نگرش سیستمی را فراموش کن» هم جزء آنها هستند، چنین استدلال میکنند که انسانها خود، عضوی از شبکههای پیچیدهای هستند که خودشان آن را ساختهاند و ازاینرو، بیمعنی و غیرممکن است که این انسانها بیرون این شبکهها بایستند و آن شبکه را مدلسازی کنند. در این نظریه آدمیان سوژههایی پنداشته میشوند که با دیگران میانکنش (کنش تعاملی و دوسویه) دارند و همواره همراه با واقعیتی که آن را نیز با هم ساختهاند تکامل مییابند.
پیچیدگی و مدیریت؛ نگرش سیستمی را فراموش کن
نویسنده: رالف استیسی، داگلاس گریفین، پاتریشیا شاو
مترجم: امیرحسین خالقی
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحات: ۳۵۳

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی

کتاب «پیچیدگی و مدیریت؛ نگرش سیستمی را فراموش کن» با رهیافتی تازه به بررسی پیچیدگی در سازمانها میپردازد؛ رهیافتی که در آن از سرشت خودارجاع و خودنگر انسانها سخن گفته میشود. نویسندگان این کتاب میخواهند ذات پاسخگرانه و دستاندرکارانه فرایندهای ارتباطی و تعاملی انسان را برجسته سازند و بگویند نمیتوان چگونگی تکامل این فرایندها را پیشگویی کرد.
چنین رهیافتی از «علوم پیچیدگی» بهره میگیرد و گاه آن را به شیوههای گوناگون با روانشناسی و جامعهشناسی همراه میسازد تا طیفی فراگیر و گسترده از نظریههای سازمانهای انسانی را به دست دهد.
این کتاب به شیوهای انتقادی نظریه سازمان و مدیریت را بررسی میکند؛ بر مبنای این نظریه گویی مدیران بیرون از سیستم سازمان ایستادهاند و آن را کنترل میکنند؛ گویی سیستم سازمانی واقعیتی عینی و از پیش دادهشده است که میتوان به مدلسازی و طراحی آن پرداخت. طبق نظریه، دغدغه مدیران باید پرداختن به جنبههای کارکردی و جستجوی پیوندهای علیای باشد که به کار ساختن ابزارهایی برای پیشگویی رفتار بیاید. در نظریه، فرد خودسالار، خودبسنده و فرمانفرما پنداشته میشود و در کانون سازمان جای میگیرد.
اما در سوی مقابل نظریه سازمانی مدیریت، نظریه پیچیدگی و مدیریت قرار دارد که چشماندازی دستاندرکارانه را پیش میکشد.
معتقدان به این نظریه که نویسندگان کتاب حاضر هم جزء آنها هستند، چنین استدلال میکنند که انسانها خود، عضوی از شبکههای پیچیدهای هستند که خودشان آن را ساختهاند و ازاینرو، بیمعنی و غیرممکن است که این انسانها بیرون این شبکهها بایستند و آن شبکه را مدلسازی کنند. در این نظریه آدمیان سوژههایی پنداشته میشوند که با دیگران میانکنش (کنش تعاملی و دوسویه) دارند و همواره همراه با واقعیتی که آن را نیز با هم ساختهاند تکامل مییابند.
این نگرش به یک کارگزاری کانونزداییشده اشاره دارد؛ یعنی فراتر از هر یک از کارگزاریها، به جهان اجتماعی مشترکی میپردازد که میان کارگزارها پدید آمده و نگاه داشته شده است. این رویکرد آموزههای روانشناسی رابطهمندی را با اندیشههای نظریهپردازان پیچیدگی که بر جنبههای نوپدید و پیشگوییناپذیر سیستمهای پیچیده تمرکز میکنند میآمیزد؛ درنتیجه به رویکردی دستاندرکارانه برای فهم پیچیدگیهای زندگی سازمانی منجر میشود.
درواقع این کتاب برای به چالش کشیدن اندیشههای سیستمی در سازمانها به نگارش درآمده و شیوهای تازه و بدیل را که برگرفته از علوم پیچیدگی است ارائه میدهد. نویسندگان کتاب پیچیدگی و مدیریت؛ نگرش سیستمی را فراموش کن معتقدند که نظریه سیستمی نمیتواند به تناقضهای خودش در شیوه سامان دادن به سازمانها پاسخ داده و آنها را رفع کند. آنها در این کتاب نشان میدهند که چرا شیوه سیستمی مدیریت که به گفتمان غالب مدیریت در دوران کنونی بدل شده، متناقض و ازاینرو، نابسنده است.
آنها تحلیل میکنند که در این گفتمان غالب و هژمون در مدیریت سازمانی امروز بیهیچ پرسشی چنین فرض میشود که گروه کوچکی از مدیران قدرتمند میتوانند مسیری را که سازمان در آن حرکت خواهد کرد برگزینند، سازمان را به آرمان آن نزدیک کنند، شرایطی بیافرینند که اعضای سازمان کارآفرین و نوآور شوند و ساختاری را طراحی کنند که کامیابی آنها را ضمانت میکند.
این در حالی است که از نظر نویسندگان کتاب حاضر اساساً کسی یا گروهی آن بالا نیست که کارها را در کنترل داشته باشد ؛ بلکه سراسر وضعیت پیشرونده بر مبنای نوعی کنش تعاملی و اجتماعی شکل میگیرد و سراسر انسانهای درگیر در ساختار سازمان، سوژههایی هستند که در پیش روی این ساختار به شیوهای دستاندرکارانه دخیل هستند.
طبق دیدگاه نویسندگان کتاب حاضر، آنچه روی میدهد را باید برآمده از همآفرینی همه سوژهها دانست، هرچند برخی از سوژهها نقشی کارسازتر و اثرگذارتر از دیگران بازی میکنند ولی هیچکس حتی قدرتمندترینها نیز نمیتوانند آنچه در این کره خاکی روی میدهد را انتخاب کنند و خود را یگانه عوامل آن بدانند؛ چنانچه هرگز پیشازاین هم نتوانستهاند.
طبق دیدگاه ترویجشده در این کتاب، شیوههای جانشین آن اندیشه غالب، باید این پندار همهتوانی رهبران و مدیران را رها سازد و به آنچه در واقعیت همه ما همراه با یکدیگر در کارهای روزمره و عادی سازمان انجام میدهیم، بپردازد.
بدین قرار، این کتاب به دیدگاه «فرآیندهای پاسخگرانه پیچیده» پرداخته و به بازیهای سازمانی اشاره میکند؛ بازیهایی که همه ما درگیر آن هستیم، بازیهایی که در آنها سازمان همچون الگوهایی در کنشهای تعاملی و عادی ما پدیدار میشود و از این شیوه دمبهدم ساخته میشود؛ فرایندی که در آن، همزمان الگوی سازمان هم به کنشهای تعاملی ما دمبهدم شکل میدهد.
از دیدگاه «فرآیندهای پاسخگرانه پیچیده» رهبر و مدیر کارآمد با کارگردانی و مهارتش، خودنگرانه و نوآورانه دستاندرکار کنش تعاملی با دیگران میشود. درواقع، رهبران واقعی کسانی هستند که توانمندی یاریرساندن به گروه برای کنشگری اخلاقی، آفرینشگرانه و دلیرانه را دارا هستند که این کنشگری البته گشوده به نادانستگی است.
رهبر کارآمد در سیاستورزیهای عادی و دنبالهدار زندگی هرروزه همچون یک دستاندرکارِ کارگردان نمایان میشود. اینگونه است که رهبر میتواند اثری قدرتمند بر آنچه دیگران میاندیشند و انجام میدهند داشته باشد؛ ولی اینهمه تنها و تنها برآمده از کیفیت دستاندرکارانه رهبر در فرایند گفتگو و تعامل همگانی است.
بر این مبنا، نویسندگان این کتاب ادعایی بنیادین و رادیکال دارند؛ آنها میخواهند پارادایم غالب مدیریت را به چالش بکشند و طرحی نو دراندازند. آنها زندگی سازمانی را پیچیدهتر از آن میدانند که اندیشه سادهانگارانه سیستمی بتواند به آن راه برده و گرهی از آن بگشاید. از نظر آنها برخلاف باور بسیاری افراد، دیدگاه سیستمی به هیچ رو برای فهم پیچیدگی سازمانهای انسانی بسنده نیست و برجستهترین ویژگیهای آن را نادیده میگیرد.
طبق ایده محوری این کتاب، منش خودارجاع و دگرگونشونده کنش انسانها را که به شیوهای اجتنابناپذیر نوپدید است، نمیتوان با اندیشه سیستمی دریافت، بلکه باید از اندیشه سیستمی فراتر رفت و این جز با بازاندیشی در بنیانهای بدیهی انگاشته آن، ممکن نیست. ازاینرو نویسندگان نیز چنین بنیانهایی را نشانه میگیرند و در این میان پای برخی از فیلسوفان و دانشمندان دورانساز را هم به میان میآورند.
آنها سپس به نقد بنیادین نظریههای سازمان دست میزنند که نه تنها اندیشه سیستمی، بلکه بسیاری از رویکردهای نوین به زندگی سازمانی را به چالش میکشد.
نویسندگان این کتاب برای راه بردن به چیستی کنش انسان گزینههای متفاوتی از پارادایم کنونی و غالب را پیشنهاد میدهند؛ گزینههایی که در نوشتههای برخی از روانشناسان اجتماعی مییابند. در این دیدگاهها فرد و اجتماع جدا از هم انگاشته نمیشوند، ذهن و زبان دو روی یک سکهاند و انسانها با رابطهمندیهایشان مشخص میشوند.
بر مبنای این دیدگاه، انسانها در بستر همین رابطهمندیهاست که زمینه کنششان را پی میریزند و بر مبنای این بنیاد و زیربنا عمل میکنند. طبق نظر نویسندگان کتاب حاضر اگر نظریههای سازمانی به این جنبهها، دیدگاهها و نظریات نپردازند و آنها را در توصیف و تبیین زندگی سازمانی نبینند، به هیچ کار نمیآیند.
یکی از بزرگترین ویژگیهای کتاب پیچیدگی و مدیریت؛ نگرش سیستمی را فراموش کن پرداختن به فلسفه مدیریت است و نه شرح یک نظریه مدیریتی تازه. نویسندگان این کتاب، کار را چنان پیش میبرند که مخاطب در میانه خواندن، بارها و بارها در دانستههای پیشین خود تردید میکند و لرزیدن پایههای استوار آنها را میبیند.
در همان فصلهای نخست پرسشها سر بر میآورند و خواننده اندک اندک به این سو میرود که گویا لبه تیز نگرش سیستمی در همه جا برندگی ندارد! ولی این پایان کار نیست. در میانه کتاب اندیشه سیستمی نقدی بنیادین میشود و با به چالش کشیدن همه راهکارها و ترفندهای پیشنهادی ادعا میشود که نگرش سیستمی در بسیاری از پدیدههای سازمانی راه به جایی نمیبرد. در نهایت خواننده کتاب پی خواهد برد که این سودای خام که هر پدیده را میتوان با اندیشه سیستمی بررسی کرد و بهبود بخشید کمتر بهرهای از واقعیت دارد.
نویسندگان این کتاب سه نفر هستند و هر کدامشان با رویکردی متفاوت با دیگران در این کار مشارکت کرده است؛ یکی با پیش زمینه اقتصاد و مدیریت به میدان میآید، دیگری دست به دامان فلسفه میشود و یکی هم از روانشناسی بهره میگیرد؛ دستاورد این تکثر دیدگاهها و چندگانگی رویکردی چشمگیر است: آنها توانستهاند آموزههای علوم گوناگون را به هم بیامیزند و دیدگاهی یگانه را به خواننده نشان دهند.
کتاب پیچیدگی و مدیریت؛ نگرش سیستمی را فراموش کن میتواند برای همه کسانی که دوست دارند به دیدگاهی نو درباره سازمان دست یابند و جزمهای گذشته را به نقد بکشند، به کار بیاید.