بهترین کتابی که در سال 98 خواندهام
در اسفندماهی که گذشت، وینش رسماً یکساله شد. تصمیم داریم در این تولد که مصادف است با سال نو، خوانندهی همراهمان را که در این یک سال صبوری کرده، خوب و بد ما را دیده و خوانده و برای بهتر شدن سایت و این مجموعه با نظراتش کمکمان کرده دست خالی به مصاف روزهای قرنطینه نفرستیم! در این یک سال همواره گفتهایم و تکرار کردهایم که «پیش از خرید کتاب سری به وینش بزنید!» و در این راستا کتابهای زیادی را هم به شما معرفی کردهایم. اما اگر برای تهیهی کتاب به دنبال یک لیست جمعوجور میگردید، در زیر پیشنهادهای نویسندگان وینش را بخوانید؛ بهترینهایی که هر کدام در طول سال ۹۸ خواندهاند. (بخش اول)
در اسفندماهی که گذشت، وینش رسماً یکساله شد. تصمیم داریم در این تولد که مصادف است با سال نو، خوانندهی همراهمان را که در این یک سال صبوری کرده، خوب و بد ما را دیده و خوانده و برای بهتر شدن سایت و این مجموعه با نظراتش کمکمان کرده دست خالی به مصاف روزهای قرنطینه نفرستیم! در این یک سال همواره گفتهایم و تکرار کردهایم که «پیش از خرید کتاب سری به وینش بزنید!» و در این راستا کتابهای زیادی را هم به شما معرفی کردهایم. اما اگر برای تهیهی کتاب به دنبال یک لیست جمعوجور میگردید، در زیر پیشنهادهای نویسندگان وینش را بخوانید؛ بهترینهایی که هر کدام در طول سال ۹۸ خواندهاند. (بخش اول)
روبرت صافاریان
ماجرای من با کتابهای جعفر مدرسصادقی ماجرای غریبی است. آخرین کتابش سرزمین عجایب را هم مثل کتابهای دیگرش تا درآمد گرفتم و خواندم. مثل همیشه چیزهایی توش بود که زیاد خوشم نیامد. آمد جذابیت آن به قدری بود که کتاب بعدیاش را هم قطعاً میگیرم و میخوانم.
سرزمین عجایب رمانی ۱۶۰ صفحهای که یک پاراگراف بیشتر نیست؛ یک پاراگراف صدوشصت صفحهای. نه تنها پاراگراف نداشتنش، که کل زبانی که در طول رمان به کار رفته، یک جور احساس حرف زدن بیوقفه را به خواننده القا میکند. بعید است خیلی تند نوشته شده باشد، اما خیلی تند خوانده میشود. اگر داستان زندگی نوشین و خانوادهاش و علی و جیم و دیگران بگیردتان، ظرف پنج شش ساعت تمامش میکنید.
یکی از موضوعات رمان هم همین امر نوشتن و خواندن و مسائل مرتبط با آن است، مثل زندگی کسانی که کارشان نوشتن است. راوی از نوشتن بدش میآید، هرچند خودش یک رمان نوشته به زبان انگلیسی (آخر او چهارده سال در کانادا زندگی میکرده و انگلیسیاش خوب است.)
سرزمین عجایب قسمت سوم یک سهگانه یا تریلوژی است. دو رمان قبلی، توپ شبانه (۱۳۸۸) و کافهای کنار آب (۱۳۹۴) زندگی راوی اول شخص داستان یعنی نوشین را در شهر ساحلی کوچکی در کانادا دنبال میکنند.
بعضی از شخصیتهای داستان مانند جیم یا کسانی که در داستان دربارهشان صحبت میشود مانند همایون، در آن داستانها هم هستند. اما این قسمت سوم طوری نوشته شده است که بدون خواندن آن داستانها هم قابل خواندن است. رمان در اصل درباره مهاجرت یا شاید درستتر باشد بگوییم درباره مهاجرهاست، آن هم مهاجرهای روشنفکر و اهل فرهنگ و هنر، نوشین یکی از آنهاست که برگشته است.
حیف است اشارهای نکنم به توانایی جعفر مدرس صادقی در فرو رفتن در جلد راوی زن و از زبان او قصه را گفتن و با نگاهی زنانه به رویدادها نگریستن و باز نمیشود اشاره نکرد به طنز پنهان در این زبان و نگاه که در سراسر قصه جاری است.
و سرانجام میرسیم به عنوان کتاب: سرزمین عجایب. منظور از سرزمین عجایب کجاست؟ … اما گمانم دیگر کافیست. باید کتاب را بخرید و بخوانید.
(نقد و معرفی دیگری از این کتاب را در اینجا بخوانید.)
افسانه دهکامه
این روزها بیشتر از هروقت دیگری متوجه میشوم این کتاب چقدر خوب و مفید بود و چقدر به دردم خورد. منظورم کتاب فلسفهی ملال نوشتهی لارس اسونسن، ترجمهی افشین خاکباز و چاپ نشر نو است.
کتاب دربارهی این است که اصلاً ملال چیست، چند نوع ملال داریم و چه زمانهایی دچار ملال میشویم. بعد راجعبه این میگوید که اصلا ملال خوب است یا بد. همین میشود که کمکم احساس میکنید ملال آن چیزی نبود که قبلاً فکر میکردید و اصلاً ملال را میشد جور دیگری هم دید. فکر کنم آخر سر یاد میگیریم که با آن چه کار کنیم. به جای آنکه از آن متنفر باشیم و فرار کنیم، دوستش داشته باشیم و اتفاقاً به پیشوازش برویم. نگاه این کتاب بیشتر از همه، فلسفی است و شما همه چیز را از دید فیلسوفان میبینید. راستی شاید تمام فیلسوفان هم دچار ملال بودند!
آرزو حسینی
پدر و دختری قصد عزیمت دارند. به کجا؟ به تماشای یک نمایش اعدام! همان ابتدا، داستان تو را به درون دنیای دخترکی در قرن هفدهم میلادی پرتاب میکند. ماریانای خاموش، کر و لال است. هر چند صداهایی را از گذشته به خاطر میآورد و دلیلش، همان راز پنهان داستان است که در پایانِ روایت به طور غمانگیزی فاش میشود. جستجو و کشف این راز، نقطهی عزیمت ما برای مواجهه با دنیایی است که ماریانا در آن زندگی میکند، بزرگ میشود، ازدواج میکند و در انتهای مسیر، قدرت خاندان اکریا را به دست میگیرد.
در واقع شخصیت ماریانا، همان چشم ناظر این خاندان است که تاریخ این خانواده را به دقت رصد میکند. اگرچه لبهایش فروبستهاند و هیچکس او را چنان که شایسته است نمیبیند. بنابراین در گریز از وحشتِ تلخی جهانِ بیرون به دنیای نهان کتابها پناه میبرد. دیوانهوار هیوم میخواند و همچنان که زمان بر او و خانوادهاش میگذرد به گنج دانستن، آگاهی و رهایی میرسد.
در حقیقت کتاب دوشس خاموش، تاریخ سرکوب زنان در یک خانواده است که از چشماندازی بسیار زنانه به آن مینگرد و تا انتها دست از جستجوی آزادی بر نمیدارد. این کتاب که به نظرم میرسد در ایران مهجور مانده، از عالیترینهایی است که خواندهام. البته داسیا مارینی نویسندهی قابلی است و شهرتی در خور و جهانی دارد. محمدجواد فیروزی زحمت ترجمهی این کتاب را کشیده و کتاب را نشر چشمه به چاپ رسانده است.
سام حاجیانی
بهترین کتابی که از آغاز سال نودوهشت تا امروز، ششم اسفند، خواندهام بازی در سپیدهدم و رؤیا است؛ نوشتهی آرتور شنیتسلر، نویسندهی اتریشی با ترجمهی علیاصغر حداد، که انتشارات نیلوفر آن را به چاپ رسانده. کتاب شامل دو نوولاست؛ بازی در سپیدهدم و رؤیا. داستان هر دو نوولا در وین، زادگاه و محل زندگی نویسنده، اتفاق میافتد. اولی روایتگر دو روز از زندگی افسری است که برای پرداخت بدهی دوستش دست به قمار میزند و دومی، رؤیا، داستان روابط بحرانزدهی زوجی را در وین، و باز هم در دو روز، روایت میکند.
موضوعات و مدت زمانی که داستانها در آن میگذرد، کاملاً با این قالب ادبی، نوولا، هماهنگ است و شیوهی روایت نویسنده هم داستانها را بسیار خواندنی پرکشش کرده است. شنیتسلر قبل از نویسنده شدن پزشک بوده و همدورهی فروید. منتقدین «رؤیا» را تالیِ ادبیِ نظریههای زیگموند فروید میدانند. داستانی که استنلی کوبریک، کارگردان امریکایی، آخرین فیلمش، چشمهای کاملاً بسته (Eyes Wide Shut) را از آن اقتباس کرده است.
شنیتسلر در «رؤیا» بحران روابط زناشویی و ارتباط آن را با رؤیا، ضمیر ناخودآگاه و گذشته با ظرافت تصویر کرده است. پیشنهاد میکنم اگر به داستانهایی با درونمایهی روانشناسانه علاقهمندید، این کتاب را با ترجمهی بینظیر علی اصغر حداد از دست ندهید.
پردیس جلالی
کتاب زنان در روزگارشان، تاریخ فمینیسم در غرب، نوشتهی مارلین لگیت، دو راه طولانی را پیش چشمهای ما روشن میکند. راهی که زنان جهان برای رسیدن به بدیهیترین حقوق کنونیشان تا انتهای قرن بیستم آمدهاند و راهی که حالا بر ما به عنوان وارثان آنها فرض است که پیش بگیریم.
این کتاب، تاریخ اجتماعی فمینیسم را در اروپا و آمریکای شمالی طی موج اول و دوم، با کمترین سوءگیری ممکن روایت میکند و همین است که مخاطب را به اعتماد وامیدارد. مبارزه برای حق رأی، انواع مواجهههای فمینیستی با جهان، تأثیر تصادفی سیاستورزیهای مردسالار بر پیشرفت جنبش زنان، جنگ و دغدغههای به اصطلاح «والاتر» از حقوق زنان و اقلیتهای تحت فشار و تبعیض و خلاصه هر آنچه از سرگذراندهایم را در این کتاب میخوانیم.
زنان در روزگارشان، به هر زن یا مردی در هرکجای جهان که در سودای «زندگی بهتر» است، نوید مبارزهای سخت را میدهد؛ که هیچ چیز، در هیچ پارهای از تاریخ، بدون هزینه، بدون ایثار و بدون حضور بیدریغ انسانهای ثابت قدم بهدست نیامده است.
گیتی صفرزاده
انتخاب بهترین کتابی که درسال ۹۸خواندهام برای من که از روی علاقه یا ضرورت شغلی از کتاب خاطره تا کودک میخوانم کار بسیار سختی است. اما اگر بخواهم بهترین را بهعنوان تأثیرگذارترین کتاب در زندگی شخصیام بدانم از کتاب سایه و شر در افسانهها نوشته ماری لوییز فون فرانتس ترجمه تورج بنیصدر نام میبرم. و اگر بهمعنی لذتبخشترین رمانی باشد که خواندهام تاریخ عشق نوشته نیکول کراوس با ترجمهی ترانه علیدوستی است.
دلم نمیآید که به یک کتاب کودک هم اشاره نکنم، کتاب جذاب شاید یک سیب باشد، نوشته شینسوکه یوشی تکه با ترجمهی رضی هیرمندی.
الهه ایمانیپور
اگر زنده بمانم از ۱۳۹۸ تصاویر و لحظات بسیاری را فراموش نخواهم کرد و با وزن آنها ساکن آینده خواهم شد؛ احتمالا تا چند سال شنیدن شمارهی پروازهای خارجی و دیدن محلول ضدعفونیکننده ما را پرتاب کند به روزهایی که زنده ماندن دستاورد هرروزهمان و «بهار تنها یک اصطلاح» بود. در کنار قدرت خودمختار ذهنم برای فراموش نکردن، خودم هم چندین چیز را به آینده خواهم برد یکی همین آشتی کردن دوباره با داستان کوتاه به لطف مژده دقیقی.
در جهان داستان، رمان همیشه به واسطهی قدمت طولانیتر و حجم بیشتر مقام بالاتر را از داستان کوتاه ربوده؛ ذهن همهمان پر است از رمانهای بلند درخشانی که خواندهایم اما اگر ازمان بپرسند چند داستان کوتاه درخشانی را که خواندهای نام ببر آیا ذهنمان به اندازهی یادآوری رمان سریع عمل میکند؟ داستان کوتاه در ذات خود مهجور است؛ باید در چندین صفحه آنچنان پررنگ و قوی شروع و تمام شود که ردش بر ذهن بماند؛ مجموعه داستان کوتاه کیک عروسی به انتخاب مژده دقیقی همین کار را میکند.
داستانهایی کوتاه از نویسندگان گمنام که هیجان و حسرتمان را برمیانگیزانند و در طی چندین صفحه جادوی زیبای ادبیات را به یادمان میآورند: معجونی از اندوه و شور. عجیب نیست اگر بنویسم کیک عروسی بلوغ زیبا و سرشار تجربهی دقیقی هم در انتخاب داستان و هم در درستی و روانی ترجمه است.
یک مقدمهی خوب، یازده داستان و ۲۱۰ صفحه در کیک عروسی جادو میکنند؛ اگر کارور، چخوف، سلینجر، گوگول را به عنوان نامدارترین چهرههای داستان کوتاه میشناسید در حین خواندن کیک عروسی فراموششان میکنید؛ اینبار نوبت نویسندگان گمنام مانند مگان برگمن، راسل بنکس و جکلی اوتوسکا است تا در چندین صفحه از تنهایی، انزوا، عشق، مهاجرت و دوستی بنویسند و یادمان بیاورند چه غمهای لطیف اما سنگین مشترکی داریم؛ شبیه یادگاریهای مانده در روح و جان ما از ۱۳۹۸.
نجمه خادم
نوشتن از کتابها یک چیز است و گفتن از کتاب مورد علاقه چیز دیگر. وقتی قرار است از کتابی حرف بزنی که محرک حس و اشتیاق خودت بوده است. یک کتاب به مثابهی یک خدای کوچک که احساست به زیستن را عوض کرده باشد. خدای چیزهای کوچک اثر آرونداتی روی نویسندهی هندی_آمریکایی، برای من یک چنین کتابی است. داستانی در مورد یک خواهر و برادر دوقلوی هندوستانی و بازگشت به گذشته. سرشار از فضای جاندار ادبیات اقلیمی و بومی یک سرزمین شرقی، و در آمیخته با فرهنگ پاپ و دنیای جدید آمریکایی.
داستان بیشتر به صورت رفت و برگشت مداوم به گذشته و حال روایت میشود. نویسنده از عنصر گناه و تابوشکنی، درآویختن با مذهب و سنت در یک جامعهی طبقاتی در داستان بهره برده است. اما آنچه که رمان را رنگین کرده، جزئیات ظریف زندگی است. جادو و تأثیر جاودانهای که چیزهای کوچک و پیشپا افتاده دارند.
نه تنها فردیت آدمها، که لحظات بیاهمیت و روزمره، موجودات ریز و حقیری مثل سوسکها و پشهها که اگر دقیق بنگری میتوانند تا ابد تأثیرگذار باشند. اما کتاب حسی عارفانه از عبور یک مگس نمیدهد. بلکه با یادآوری این جزئیات و قدردانی از آنها، به ریشههای یک داستان عاشقانه و کاملاً انسانی میرسد؛ از خدای چیزهای کوچک به «پوست در کنار پوست».
خدای چیزهای کوچک گرامیداشت همهی از دست دادنهای ناچیزی است که زخمشان تا ابد روی دامن هستی میماند. «او که بود؟ چه کسی ممکن بود باشد؟ خدای از دست دادنها… خدای چیز های کوچک… خدای پوست دانه دانه شده و لبخندهای ناگهانی… او هربار فقط میتوانست یک کار انجام دهد… اگراو را لمس میکرد نمیتوانست با او حرف بزند… اگر به او عشق میورزید نمیتوانست او را ترک کند… اگر حرف میزد… نمیتوانست گوش کند… اگر میجنگید نمیتوانست پیروز شود… آمو در آغوش او بود.» ( ص. ۴۵۶)