بعد از دریدنِ پیله
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیآتش آخرین رمان حسین سناپور، در ادامه سهگانهای است که او با رمانهای دود و خاکستر آغاز کرده بود. این بار راوی رمان لادن است که در حاشیهی دو رمان پیش نیز حضور داشت. لادن زن جوانیست در دنیای مردانهی تهران، ایران، در دههی هفتاد. او در خانوادهای متوسط رشد کرده که در گرداب اقتصادی در حال پایین و پایینتر رفتن است. اما روح سرکش و جاه طلبش این سقوط را نمیپذیرد. سناپور جامعهای را توصیف میکند که از سنتها گسسته اما به مدرنیته نرسیده است.
آتش آخرین رمان حسین سناپور، در ادامه سهگانهای است که او با رمانهای دود و خاکستر آغاز کرده بود. این بار راوی رمان لادن است که در حاشیهی دو رمان پیش نیز حضور داشت. لادن زن جوانیست در دنیای مردانهی تهران، ایران، در دههی هفتاد. او در خانوادهای متوسط رشد کرده که در گرداب اقتصادی در حال پایین و پایینتر رفتن است. اما روح سرکش و جاه طلبش این سقوط را نمیپذیرد. سناپور جامعهای را توصیف میکند که از سنتها گسسته اما به مدرنیته نرسیده است.
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیبعد از دریدنِ پیله
«آهان! حالا ببینید چی شدم! ببین چی شدی! هوم! آینهی برنزی قدیمی پیدا شده در سمساری، خوب نگاهم بکن! ببین، بدرخشانم. همهتان بگویید: درخشش از آن تو باد ای لادن!» این پایان یک عصیان و شروع خاکستر شدن لادنِ رمانِ آتش است.
آتش نوشتهی حسین سناپور در سال ۱۳۹۶ و در ادامهی دو رمان قبلی دود و خاکستر به چاپ رسیده است. این سه گانه از یک جهان، یک فضای داستانی و هر بار با یک راوی متفاوت روایت شده است. هرچند که هر کدام به تنهایی رمانی کامل هستند اما در کنار یکدیگر تمامی زوایای جهان ساختهی سناپور را نشان میدهد.
این سهگانه به زندگی در تهرانِ امروز و فضای اجتماعی غالب در آن میپردازد که افراد درگیر مشکلات اقتصادی، تنهاییهای زندگی مدرن و انواع و اقسام زد و بندها و درگیری با مافیاهای مختلف هستند. اینبار دسیسههای مافیای اقتصادی، زشتی و پلشتی جهان مدرن و زندگی در منجلاب جامعهی رو به زوال را از دید زنی به نام لادن میخوانیم، کارمند و معشوق راویِ خاکستر، دوست و همکار سابقِ راویِ دود.
لادن زن جوانیست در دنیای مردانهی تهران، ایران، در دههی هفتاد. او در خانوادهای متوسط رشد کرده که در گرداب اقتصادی در حال پایین و پایینتر رفتن است. اما روح سرکش و جاه طلبش این سقوط را نمیپذیرد. به تکاپو میافتد خود را بالا بکشد، وارد بازی بزرگان شود و سری میان سرها در بیاورد. لادن برای خودش حد و مرز و محدودیتی ندارد، او از همه چیز بهترینش را میخواهد. اما در خاستگاه او چنین بالا رفتنهایی نیست.
مادرش نگار زنی است با تظاهراتِ تجدد اما در درون، کبوتر جَلدِ همان لانهایست که مدام از آن فرار میکند، وانمود میکند که زنی فهمیده و به روز است اما بیشتر از این که اهل تفکر باشد خسته است. نگار پوستهای اجتماعی و متجدد و درونی سنتی و قدیمی دارد، چیزی شبیه به تهران. از چنین مادری لادن به فکر همنشینی با مردانی چون مظفر است. مظفر غول اقتصادی و رییس شرکت و به نوعی سردستهی مافیایی بزرگ است که بر جان و مال و آبروی کارمندان خود احاطه دارد و از شخصیتهای کلیدی در سه گانهی «آتش، دود، خاکستر» است.
لادن مالی ندارد که به مظفر عرضه کند، جان و آبرو و حتی روحش را به او میفروشد تا تجربهی زندگی در جردن را به دست بیاورد که برای او کعبهی آمال و اوج پیشرفت طبقاتی است. او میخواهد در محلهای اعیانینشین زندگی کند. برای لادن پیشرفت فقط به معنای پول بیشتر نیست. او به دنبال ارتقای رتبهی اجتماعی خود است. چیزی که از زنانی مانند مادرش دریغ شده، یا آنها از خود دریغ کردند.
جهانی که سناپور برای لادن ساخته است میگوید یا مانند نگار (مادرش) به پوستهای دروغین رضایت دهد و یا مانند نسیم (دوست لادن) زن اثیری و پناهجویی باشد که از این آغوش به آن آغوش پناهنده میشود. لادن جدای از این زنان، بدون آن که نمونهای برای جور دیگر بودن را ببیند به دنبال بالاتر بودن است. جاهطلبیهای او بیپایان است. حتی مقابل آیینه نمیایستد که به سنت زنان قصهها از زیباییاش سوال کند. او برای چیزی که میخواهد باشد تایید نمیخواهد. لادن زندگی میکند و به آیینه میگوید تحسینم کند.
این مخاطب قراردادن اشیا که به دفعات در رمان دیده میشود نشان شدت تنهایی و فروپاشی روانی لادن است اما به هر حال او نه به دنبال تایید دیگران است و نه تشویق، او میخواهد دیده شود، هم به شکل یک زنِ جذاب و هم در جایگاه فردی ثروتمند. سناپور به خوبی فضای ذهنی زنانهی لادن را نشان داده است، زیباییخواهی، آسیب پذیری و در عین حال میل به پیشرفت و کسب قدرتی که در او هست چنان به درستی ترکیب شده است که ما لادن را هم به عنوان یک زن و هم یک شخصیت و هویت مستقل میپذیریم و میشناسیم.
او نسبت به طبقه اجتماعی خودش شورش میکند. در تب و تاب بهتر بودن و بالاتر رفتن هر چیزی را که به آن دوران تعلق دارد از خود دور میکند و هزینهی احساسی و روانی آن را هم پرداخت میکند. این خط داستانی و شخصیت زن داستان باعث شده است که رمان آتش یکی از نمونههای خوب ادبیات شهری در ادبیات فارسی تبدیل شود. شهر در این داستان صرفا حضور در خیابان و محله نیست، بلکه روح شهرنشینی، حُسن و عیب جامعهی شهرنشین مدرن را میتوان در این رمان دید.
جهانِ رمان آتش دو گزینه دارد. یا در ضعف بمیر یا عصیان کن. لادن به عصیان رسیده است. عصیانی که نتیجهی قهقرای زنانگیِ حقارت کشیدهی اطرافِ اوست. حقارتی که جهان مدرن با تمام پوستهی روشنفکری خود به مردم تحمیل میکند. در پی این عصیان تمام خود را میدهد و اسیر طبقهی قدرتمندانِ جامعهی سرمایهزدهی امروز میشود. جامعهای که زنانگی در آن نه به شکل سنتیِ زن بودن معنا دارد و نه عرصهی خود بودن برای زنان فراهم است. لادن این اسارت را میپذیرد تا در هرم طبقاتی بالا برود، اما نهایت این پردهدری و عصیان رها شدن و بالا رفتن نیست.
لادن در این مسیر نه دیگر خود را دارد و نه آن چیزی که تصورش را میکرده به دست میآورد. این اقتضای جامعهای ایرانی معاصر و گسسته از سنتها اما عقب مانده از مدرنیته است که سناپور توصیف میکند. جایی که زنان در پوسته از مطبخ بیرون آمدهاند اما هنوز در آغوش مانده و به اجتماع نرسیدهاند. لادن هنوز یک زن مدرن نیست. میداند چه نمیخواهد اما یا هنوز نمیداند چه بخواهد یا نمیتواند به آنچه میخواهد برسد. نهایت عصیان او نسبت به طبقهاش، جامعه و تصویر ذهنی خودش فریاد است. او فریادهایش را بر سر افرادی از خود پایینتر میزند.
کسانی که وجودشان شرم و حقارت درونیاش را یاداوری میکنند. سناپور به خوبی از این راویِ زن در سه گانهاش استفاده کرده است تا بخشی کمتر دیده شده از جامعه را نشان بدهد. لادن نماینده نسلی است که جهانِ بیرون از پیله را دیده، میلِ به دریدن تارهای اطراف و بالارفتن دارد. چه کسی میتواند به لادنها خرده بگیرد اگر میل پرواز دارند. اما نه زمانه همراه است و نه لادنها آداب پیله دری میدانند. لادنها بیشتر از آنکه توان تغییر داشته باشند شورِ تغییر دارند و پس از عصیان و دریدن پیله با اولین باد سرد بالهایشان خشک شده و میمیرند. آتش، عاقبت زن بودن در تهرانِ امروزِ سهگانهی سناپور است.
ادبیات ایران