باورم نمیشود دلقک باشی!
آخر داستان دلقک مثل تمام طول روایت قصه دلچسب است. آخرسر وقتی کتاب را میبندی، توصیفاتی که از شخصیتهای کتاب خواندهای، یک خاطره خوش میشود و گوشه ذهنت، جا خوش میکند. من که هر بار به جلد دوستداشتنی دلقک نگاه میکنم، همه آنچه خواندم، توی ذهنم نقش میبندد و من دوباره غرق در قصه میشوم.
دلقک
نویسنده: هدا حدادی
رده بندی سنی کتاب: 12+
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحات: ۲۶۸
آخر داستان دلقک مثل تمام طول روایت قصه دلچسب است. آخرسر وقتی کتاب را میبندی، توصیفاتی که از شخصیتهای کتاب خواندهای، یک خاطره خوش میشود و گوشه ذهنت، جا خوش میکند. من که هر بار به جلد دوستداشتنی دلقک نگاه میکنم، همه آنچه خواندم، توی ذهنم نقش میبندد و من دوباره غرق در قصه میشوم.
دلقک
نویسنده: هدا حدادی
رده بندی سنی کتاب: 12+
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحات: ۲۶۸
اگر متنی را که هدا حدادی روی لب برگردان رمان دلقک نوشته بود نخوانده بودم، قطعاً فکر میکردم حرفه اول او نویسندگی است و این چندمین تجربه داستان بلند اوست. اما نوشته روی لب برگردان، غافلگیرم کرد. نویسنده نوشته بود: «اولش نقاشی میکردم. بعد یاد گرفتم بنویسم. بعد بلد شدم هم نقاشی کنم، هم بنویسم. نوشتن این کتاب کار سختی بود. اولینبار بود که قصه به این بلندی مینوشتم. اما باید اعتراف کنم که خیلی کیف داشت. چند مدتی سرم پر از کلمه و تصویر و صدا شد. از صبح تا شب. شب تا صبح. حالا خیلی دوست دارم شما هم این کتاب را بخوانید…»
دلقک، جز اولین رمانهایی بود که خواندم. یادم است که اولینبار از یکی از معلمهایم قرض گرفتم و یکشبه تمامش کردم. متن روی جلد را که خواندم، فهمیدم خانم حدادی اصلاً تصویرگر است و این اولین تجربه او در زمینه داستان بلند و رمان، آن هم برای نوجوان، حساب میشود. بیشتر که جستجو کردم فهمیدم او تصویرگر یکی از مجموعههای موردعلاقه کودکیام، کوتی کوتی است که فرهاد حسنزاده آن را نوشته بود و من حسابی با داستانهایش کیف کرده بودم.
دلقک در نگاه اول خیلی به مخاطبش نزدیک است. آنقدر نزدیک که زبان روایتش بیپرده و بیشیلهپیله و کاملاً عامیانه است. فکر کردم اگر هدا حدادی، دلقک را کتابی مینوشت شاید اینقدر با مخاطب نمیتوانست ارتباط برقرار کند. درهرصورت برای این تصمیم باید به او تبریک گفت! داستان از همان اول سیلیاش را به خواننده میزند. درست وقتیکه نگار – دختری که شخصیت اصلی رمان دلقک است – از عصبانیت، به بچهای که در صف اتوبوس جلویش ایستاده، سیلی میزند. از اینجاست که ارتباط نگار و آن دخترک، قویتر میشود. تا قبل از این نگار دختری تنهاست. دختری که برای تحصیل از خانوادهاش جدا شده و حالا در واحد بغلی عمهاش، در یک آپارتمان، تنها زندگی میکند.
دخترک که به خانه نگار میآید، رفتهرفته تأثیرش را روی شخصیت نگار و حتی روند داستان مشاهده میکنیم و حالا که دخترک خوب در ذهن مخاطب نقش بسته، نویسنده یک شگفتانهی جدید را برای خواننده رو میکند. دخترک از دنیای دلقکهاست. نگار اول فکر میکند که او یک کولی است! اما او بدش میآید. دوست ندارد کسی فکر کند او کولی است. او یک دلقک است از دنیای دلقکها، و این را خیلی زود به نگار ثابت میکند. او قاعده و قانونهای دنیای خودشان را دارد. هر بار وارد زندگی یک نفر میشود. آنقدر میماند تا زندگی فرد تغییر کند و خود او از دلقکها بخواهد که از زندگیاش بروند. چند بار در اوایل داستان نگار، به سبب موقعیتی که دارد، سعی میکند از دست دخترک خلاص شود. اصلاً فراموشش کند! ولی نمیتواند.
نقطه قوت اولین قصه بلند هدا حدادی، توصیفهای بینقصش است. آپارتمانی که نگار در آن زندگی میکند پر از آدمهای جورواجور است که هرکدام به زیبایی توصیف شدهاند؛ یکی عجیب و دور از ذهن، یکی حسود، یکی بیصدا و ساکت، یکی … و جدای از اینها، پرداخت یک شخصیت جدید است. شخصیتی که خود را به مخاطب با عنوان دلقک شناسانده و حالا باید با توصیفات به مخاطب نشان بدهد که یک دلقک چگونه است؟
من فکر میکنم بعضی از کتابها را اگر در یک حال و هوا، یا یک فصل خاص بخوانی، یک حس و حال دیگری دارد. شاید دلقک برای پاییز و زمستان است. فضای داستان هم حوالی زمستان است و آخرش به نوروز ختم میشود. روایتی که حدادی از تنهایی نگار کرده، خیلی دوستداشتنی است. طعم چایهای مخصوصی که دم میکند، درخت سریش روبهروی پنجرهاش و … همهوهمه یکقدم ما را به شخصیت کتاب نزدیک میکند. از نظر من کتاب تا جایی که توانسته، از اضافات پرهیز کرده است. *** این سه شکلک، مدام صحنهها را به هم متصل میکند و نمیگذارد حوصله خواننده سر برود. مخصوصاً وقتی با دیالوگهای صمیمانه تلفیق میشود و خواننده شخصیتها را در ذهنش تجسم میکند.
آخر داستان هم، مثل تمام طول روایت قصه دلچسب است. آخرسر وقتی کتاب را میبندی، توصیفاتی که از شخصیتهای کتاب خواندهای، یک خاطره خوش میشود و گوشه ذهنت، جا خوش میکند. من که هر بار به جلد دوستداشتنی دلقک نگاه میکنم، همه آنچه خواندم، توی ذهنم نقش میبندد و من دوباره غرق در قصه میشوم.
اکنونکه من این یادداشت را مینویسم، دلقک به چاپ سوم رسیده است. چاپ جدیدی که چند وقت پیش خانم نویسنده خبرش را داد. دو تغییر در چاپ جدید ایجاد شده که خانم حدادی دوستش نداشته و از نظر من هم تغییر خوبی نبود. اول آنکه لب برگردان کتاب حذف شده. همانی که اول یادداشت گفتم صحبت نویسنده را به خواننده منتقل میکرد و دوم آنکه روی کتاب چاپ شده: 15+. یادم است 9 یا 10 سالم بود که دلقک را خواندم و دوستش داشتم و حالا بعد از چند سال در مورد آن مینویسم. از نظر من، دلقک از آن دسته کتابهاست که همه میتوانند بخوانند و لذتش را ببرند. حتی کودکان و نوجوانانی که هنوز پانزده سالشان نشده، و یا نوجوانان و بزرگسالانی که از پانزدهسالگیشان، سالهای زیادی گذشته است …