تسلیحات جدید، علم مدرن، آزادی، مشروطیت، حکومت قانون و بسیاری دیگر از مطالبات عصر بیداری ایرانیان در قرن ۱۹م صرفاً وسیلهای در جهت احیای یک قدرت ازدسترفته بود و نه هدفِ صرف! جهت فهم این نکته باید به زمان جنگهای ایران و روس بازگردیم.
ایرانیان روسها را همواره مردمانی پست و وحشی میپنداشتند و بارها توانسته بودند آنها را در طول تاریخ عقب رانده و حتی شکست دهند و در ادبیات کهن فارسی نیز محتوای ضد روس بسیاری میتوان چه در آثار تاریخی و چه در اشعار شعرای ایرانی یافت. اما ناگهان روسها در مدت زمانی کوتاه به میزانی قدرتمند شدند که دیگر ایران حتی توان مقابله با آنان را نداشت و هر بار به سختی از روسها شکست میخورد، انگار در حال نبرد با قدرتی غربی است. از این زمان ایرانیان به فکر افتادند چگونه روسیه توانسته تا این حد قدرتمند شود و چطور ایرانیان میتوانند قدرت ازدسترفته خود را بازیابند. اصلاحات پتر و سپس در سده بعد اصلاحات سیاسی وارثانش باعث شد تا ایرانیان مسیری را دنبال کنند که به مشروطه منتهی شد.
سفرنامههای اروپاییانی که برای امور دیپلماتیک به ایران سفر کرده بودند، جزو بهترین آثار جهت شناخت رویکرد و عواطف حاکمان و نخبگان ایرانی در زمان شکست از روسها هستند و در میان همه آنها «پیر آمدی ژوبر» فرانسوی، فرستادهی ناپلئون به دربار قاجار، بیش از همگان به این مسئله یعنی افکار و عواطف نخبگان سیاسی و درباریان ایران در قبال شکست از روس پرداخته است.
دیدار و گفتوگوی ژوبر با میرزا شفیع صدراعظم دقیقاً مشخص میکند که چرا شکست ایرانیان از روسها تا این حد برای حکام آن زمان تحملناپذیر و سخت بود.
«ما سابقاً روسها را، به علت آن که در دریای جهل و نادانی غوطهور بودند، کوچک میشمردیم ولی امروزه از بسیاری جهات بر ما پیش گرفتهاند. درست است که ما پشتکار و معلومات آنان را نداریم، ولی این امر را نباید بر محرومیت ما از مواهب طبیعی عقل و خرد و یا قوه تفکر و ذکای بیاطلاعی از امور صنعتی دانست.» ص۱۶۹
این عقاید در کل دربار قاجار رایج بود و همگان به چنین افکاری گرایش داشتند و طبیعتاً به مرور در میان نخبگان اجتماع هم این عقاید ترویج شد. فرد دیگری که ژوبر از او یاد کرده فتحعلی خان نایب عباس میرزاست که بسیار به غرب، ایران باستان و توسعه طلبی در منطقه علاقه داشته است. چیزی که کمتر به آن پرداخته شده و گمان عمومی آن است که رواج چنین عقایدی متعلق به دوران پهلوی است.
«فتحعلی خان قایم مقام و نایب عباس میرزا را نمیشد مسلمانی خشک و قشری به حساب آورد؛ بالعکس لطف و مهربانی رفتار و وسعت و دامنه اطلاعاتش نشان میداد که سطح فکر و معلوماتش به مراتب بالاتر از دیگر ایرانیان است. طرز گفتار و آدابدانیاش طوری بود که انسان میپنداشت مدتهای مدید در اروپا زندگی کرده و با راه و رسم مغربیان آشنایی حاصل نموده است… فتحعلی خان در باب پیشرفت علوم و صنایع و حرف و تمدن مغرب زمین با کنجکاوی هرچه تمامتر پرسشهایی کرد. اغلب از استعمال قطبنما، اختراع برقگیر، ساختن هواپیما و تلگراف و سرزمینها و ممالکی که اروپاییان کشف کرده بودند و در نهایت در باب پدیدههای برقی و تلقیح واکسن صحبت میکرد.» ص۱۲۰و۱۲۱
از حرفهای فتحعلی خان به ژوبر میتوان فهمید این ذهنیت که دلیل اینکه ایران پیشرفتی مشابه غرب نداشته به خاطر ملل وحشی دیگر بوده از همان زمان وجود داشته است و دههها پیش از مشروطه ایرانیانی بودهاند که معتقد بودند ایران باستان میتوانست مسیر روم را که به غرب رسید طی کند! ذهنیتی که معتقد است ایرانیان جزو تمدنهای برتر جهان پیش از اسلام بودند ریشه در دوران اوایل قرن نوزدهم (زمان ورود ژوبر به ایران) دارد.
«شمایید که عصر رستم و خسرو را زنده کردهاند. دانشمندان شما وارث تمامی حکمت و خرد زرتشتاند و جنگاوران شما همه نبوغ نظامی اسکندر را واجدند. چرا باید ما فرسنگها از شما دور باشیم؟ و آنگاه مللی که دشمن انسانیت و هم دشمن دین ما هستند موانع و مشکلات عظیمی در راه ارتباط ما پدید آورند؟ اگر آنان نبودند و این کردها و اعراب و ترکمانان شکاک بدخو و وحشی که سراسر مملکت روم را فراگرفتهاند وجود نداشتند، کاروانیان ما میتوانستند به سهولت منسوجات کارگاههای خود، مرواریدهای خلیج فارس و نفایس و خزاین هندوستان را به اقصی نقاط اروپا و کرانههای اقیانوس اطلس که به دست اروپاییان افتاده است ببرند و در عوض مصنوعات و قسمتی از معلومات آنان را به رسم سوغات و ارمغان به کشور خویش بازآورند.» ص۱۲۱
اما در کنار همهی آنچه گفتهشد یک مطلب بسیار مهم تبعات دیپلماتیک شکست ایران از روسها بود. حکام ایرانی همواره در پی آن بودند تا سهم ایران از نظم و نظام بینالمللی را بهدست آوردند و در ازای از دست رفتن هر نقطه متوجه نقاط دیگری میشدند که دستیافتنیتر بودهاست. این رویکرد همواره اساس روابط خارجه ایران بوده است.
«اگر از گرجستان صرفنظر کنیم، سراسر ایران مطیع و فرمانبردار پادشاه است. ترکمنان از حدود خود خارج نمیشوند مگر آنکه به اجرای امر شهریار بپردازند. افغانها و اعراب از ترس وی یا در کوههای قندهار و یا در صحاری عربستان پنهان گشتهاند. از دست وهابیها هم که سراسر عربستان را مورد تاختوتاز و خرابی قرار دادهاند کاری ساخته نیست. اگر این اماکن مقدس در قلمرو شهریار ایران بود، از بغداد تا مکه دو ردیف سرباز میگذاشت تا اثری از تاختوتاز وهابیان باقی نماند و زوار آسودهخاطر به زیارت بروند.» (مسافرت به ارمنستان و ایران/ژوبر/ص۱۲۲)
علاقه ایرانیان به آگاهی نسبت به غرب در کل دربار فتحعلی شاه وجود داشته و بیرون از دربار هم چنین علاقه و کنجکاویای بین مردم و جامعه ایران وجود داشته است.
«ما را به حضور وزیر بردند. من از اولین مذاکرات پی بردم که مردی است دانا و مجرب و اطلاعاتش از اوضاع اروپا به مراتب بیش از اطلاعاتی است که اروپاییان درباره مشرقزمین دارند… پس از بازگشت به اقامتگاه خود، جمع کثیری از ایرانیان را دیدم که در آنجا گرد آمده بودند تا مگر مردی فرانسوی را که به زبان فارسی سخن میگوید از نزدیک ببینند و با وی صحبت بدارند.» ص۱۶۸
شرح ژوبر از ذهنیت و عقاید عباس میرزا نیز مانند فتحعلی خان است. اهداف و افکار و عقاید او نیز چنین بوده و آنچه ذهنش را بسیار مشغول میکرده، دلایل فاصله بسیار زیاد ایران از غرب از حیث تواناییهای علمی و نظامی بود. پیش فرض همه حکام ایرانی شباهت نژادی ایران با غرب بوده و علت عقب ماندن ایران از اروپا را متوجه ملل متوحش مجاور ایران میدانستند.
«آن اندازه تحصیل کرده بود که احتیاج به کسب معلومات بیشتر را احساس میکرد. گفته میشود که تاریخ سلاطینی را که در مملکتش شهرهاند به خوبی میداند. در میان ایرانیان هیچکس مانند او هواخواه علوم و صنایع اروپایی نیست؛ و شاید احترامی را که برای مذهب مسیح قائل است بتوان بر همین نکته حمل کرد.» ص۱۲۷و۱۲۸
معروفترین بخش سفرنامه ژوبر روایتش از سخنان عباس میرزاست و مهمترین بخش این سخنان هم پرسش عباس میرزا از دلیل فاصله زیاد میان تمدن ایران و غرب است.
«چه قدرتی است که به شما برتری و مزیتی را که بر ما دارید عطا میکند؟ علت ترقی روزافزون شما و ضعف مداوم ما چیست؟ شما فنون حکومت کردن، پیروز شدن و استفاده کردن از کلیه قوا و استعدادهای بشری را به خوبی میدانید حال آنکه ما چنین مینماید در جهل غوطهوریم، در بیخبری و غفلت نشوونما میکنیم و هرگز به آینده نمیاندیشیم.» ص۱۳۱
از سخنان عباس میرزا پیداست او هم ایرانیان را برترین مردم شرق میپندارد و گمان میکند ملل مجاور ایران مانع از آن شدهاند ما نیز به مسیر تمدنی غرب حرکت کنیم و سالها نسبت به تحولات آن ناآگاه بمانیم.
«آیا ایرانیان هرگز قادر به برابری با اروپاییان نخواهند شد؟ و آیا هیچگاه تیراندازی با توپ، جنگ با سرنیزه و استفاده از دیگر سلاحهای قوی و موثری را که شما در اروپا برای رسیدن به فتح و فیروزی به کار میبرید نخواهند آموخت؟ هرچه باشد، ما که مثل عثمانیها نیستیم که از هر تغییر روشی که به آنان پیشنهاد شود سر باز میزنند. ما بالعکس با نهایت اشتیاق و علاقه اختراعات مفیدی را که عرضه شود فرا خواهیم گرفت.» ص۱۴۲
اما روایات ژوبر از ایران اوایل عصر قاجار گویای عدم پیشرفت و ضعفهای بنیادین آن در امور نظامی، اداری، اقتصادی و شهرسازی و معماری نسبت به تمدنهای غربی و حتی روسیه است که به طور کلی شرحی از آن در کتابش آورده است. بعضی از این روایات به تفکیک موضوعی در زیر ذکر میشود:
نظامی:
«جنگ به منزله فنی خاص برای ایرانیان مطلقاً مفهومی ندارد و حتی در زبانشان هم اصطلاحاتی برای آن وضع نشده. افواج هیچ نظم و ترتیبی ندارند؛ تاکتیک آنان در جنگ این است یا شکست دشمن در حمله اول و یا فرار برق آسا.» ص۲۰۵
«در ایران نه سربازخانه وجود دارد نه بیمارستان نظامی و نه مخازنی برای نگاهداری آذوقه افراد قشون. هر فرد پیاده یا سوار مجبور است از محل حقوقی که از پادشاه دریافت میدارد کلیه لوازم مورد احتیاج را شخصاً تهیه کند.» ص۲۰۶
اداری:
«در کشورهای مستبد، منفعت عامه به چیزی انگاشته نمیشود و کلمات اقتضای سیاسی، حسن اداره، مملکتداری، حفظ نظم و پیشگیری از حوادث و بیماری الفاظی بیمعنی و بیسابقهاند و در قاموس زمامداران مملکت مفهوم و معنایی ندارند. مردم ایران دائماً در معرض بیدادگری و رشوهخواری و شدت عمل ماموران دولتاند و چون به خوبی از علت و معلول سیم و زراندوزی فتحعلی شاه باخبرند کلیه عواقب سوء ناشی از وضع موجود را درک میکنند و لاجرم به آینده با دیده ترس و وحشت مینگرند؛ ترس و وحشتی که با توجه به حوادث گذشته این مملکت چندان بیاساس هم نیست. این حالت اضطراب رفته رفته نوعی احساس بیاعتمادی و گرایش به رشوهخواری و فساد به وجود میآورد که اکنون در سراسر مملکت ریشه دوانده است. ضمناً باید در نظر هم داشت که شاه فعلی برای استحضار این خرابیها و اصلاح آنها تمام مساعی خود را مبذول میدارد. وی از هیچ وسیلهای برای استحضار از حقیقت امور کوتاهی نمیکند. فتحعلی شاه مردی نیست که در گوشه حرمخانه و بزم درباری مقام گزیند؛ اکنون روزانه شش یا هفت ساعت وقت خود را با مردم میگذراند افراد عموم طبقات را به حضور میپذیرد و عرایضشان را اصغا و احقاق حق میفرماید.»ص۲۰۱
«افراد ایل قاجار در سراسر مملکت مقامات حساس برجسته و موقعیتی ممتاز دارند؛ چنانکه امور خطیر مملکت، فرماندهی واحدهای نظامی و حکومت ولایات منحصراً در دست آنان است.» ص۱۷۹
«در ایران، اگر مردی از راه مقام و منزلت، سرمایه، دانش و یا بخت و اقبال وجهه و اعتباری کسب کند، بلافاصله خانهاش از مشتی بیکار و طفیلی پر میشود و همگی خود را در عداد افراد خانواده او محسوب میکنند. اینان یک لحظه از او دور نمیشوند و هر جا برود دورادورش را میگیرند. اگر مقتدر و دولتمند باشد ریزهخوارانش بنده و غلامش میشوند.» ص۲۲۴
این را هم باید تاکید کرد حکومت و ساختار آن در ایران قاجاری، همواره برخلاف تصور عمومی به شدت متمرکز بوده است.
«وزرا در ایران نه چندان قدرتی دارند و نه چندان مسئولیتی، حال آن که در دولت عثمانی در آغاز این قرن، تمام سنگینی بار مملکت بر دوش آنان بوده است. فتحعلی شاه شخصاً به کلیه امور رسیدگی میکند و وزرا فقط مسئول تنظیم و تربیت جزئیات کارند و برای آنکه نتوانند علیه قدرت سلطنت اقدامی به عمل آوردند حتی المقدور سعی میشود تا آنان را از بین میرزاها و مستوفیها برگزینند.» ص۱۷۹
اقتصادی:
«زارع در ایران مطیع محض دولت است: تا موقعی که ظلم و اذیت امنا و ماموران دولت به نهایت نرسد، میسوزد و میسازد و بدون آنکه دم برآورد، اطاعت و بردباری میکند. اما هنگامی که فشار و ستم از حد تحمل بیشتر شود مزرعه را رها میکند خانه پدری را ترک میگوید و به عشایر ملحق میگردد… پس از کسب ثروت دیگر وضع و محل خود را تغییر نمیدهد و اندوخته خویش را در شهرها خرج نمیکند.» ص۱۹۲
«چون در ایران طبقه اشراف به معنای اروپایی کلمه وجود ندارد و ارزش هر شغل و حرفهای که پولساز باشد یکسان و برابر تلقی میشود، عمده ملاک از اینکه راساً بدون واسطه محصولات کشتزار یا باغ خود را بفروشد پروایی ندارد؛ همچنین است در مورد ارباب حرف و صنایع. خوانین درجه اول اغلب شخصاً برای معامله به بازار میروند و از این عمل هیچ نوع احساس پستی نمیکنند. حتی چه بسا شخص پادشاه بر روی تخت سلطنت به معامله جواهرات و منسوجات مبادرت میورزد و در باب قیمت آنها به چانه زدن هم میپردازد.» ص۲۱۰
معماری و شهرسازی:
برخلاف باور کنونی ما به جز بناهای سلطنتی و دینی مابقی بناهای ایرانی و شهرسازی در آن دوره دارای مشکلات متعددی بوده است. مشکلاتی که به چشم فرنگی بیرون از این محیط میآمده و به چشم ایرانی در وطن مانده نه.
«در سراسر مسیر ما، که کوچههای کثیف و پیچدرپیچ و بدمنظر بود… نمای خارجی قصر ناچیز جلوه میکند.» ص۱۷۱
«جادههایی که شهرها را به یکدیگر متصل میکند بسیار باریک است و عبور هر نوع ارابه از آن غیرممکن؛ حتی جاده میان قسطنطنیه و اصفهان نیز از این کیفیت مستثنی نیست.» ص۲۴۲
«خانههای اعیان و بزرگان هیچگونه نمای ظاهری ندارند. ایرانیان اصولاً به تزئینات داخلی منزل بیشتر پایبندند تا به آرایش خارجی آن.» ص۲۴۶
موخره:
فرهنگ و خلقیات ایرانیان و تفاوت آن با ملل غربی و شباهتهایش با مردم عثمانی هم جزو دیگر مسائل مورد توجه ژوبر بوده است. ژوبر همین خلقیات و روحیه را دلیل کاهش میل مردم خاورمیانه به اخذ تمدن جدید میدانست و دلیلی بر عدم توسعه آن تلقی میکرد.
«ایرانیان و ترکها سعادت و راحتی را دو مفهوم مترادف میدانند. در نظر آنان، لذت چیزی جز فقدان رنج و الم نیست؛ و چون بیقید و مبذر هستند، کمتر به فکر نفع خانواده و منافع دیگراناند. زارع بیش از آنچه باید در سال به مصرف برساند بذر نمیافشاند. شهری به ساختن خانهای موقت و محقر اکتفا میکند چون دارایی را جز برای لذت نمیخواهند، لاجرم هرکس در عمل جز نفع شخصی آن هم نفعی مستقیم و سهلالوصول هدف و منظوری ندارد. هیچکس صرفاً به منظور عالم شدن درصدد کسب علم و دانش برنمیآید.» ص۲۳۸
«ایرانیان در دل چندان مومن و متدین نیستند. بادهگساری میکنند؛ تا پنجاه سالگی مرتکب سایر گناهانی هم که در قرآن منع شدهاست میشوند؛ آنگاه توبه میکنند و راه خدا را در پیش میگیرند. از ادای احترام به کسانی که در نظرشان کافرند پروایی ندارند و حتی سلام و احوالپرسی هم میکنند… ایرانیان نه فقط از بحث در اطراف مسائل مذهبی و معتقدات دینی اکراهی ندارند بلکه با کمال میل و طیب خاطر به این امر مبادرت میورزند.» ص۲۳۴
«میتوان گفت که ایرانیان و ترکها به همان درجه که دیگران از بدنامی میترسند از مرگ واهمه ندارند. نه گناه در نظرشان عیبی است و نه مجازات عار و ننگی؛ تنها از شدت و مدت مجازاتها بیمناکاند. به همین مناسبت هم، مجازاتها همواره فوقالعاده سخت و مدهش است. شاه اتباع خود را غلامانی بیش نمیپندارد و اموال آنان را غنایمی میداند که هر لحظه بخواهد میتواند آنها را تصاحب کند. لاابالیگری و بیبندوباری مردم این کشورها، که باعث خمودگی عمومی و از بین رفتن نیروهای انسانی شده مبتنی بر همین اصل است. ایرانیان از آنجا که عدالت را تنها ارادهی شاه میدانند، سر را در برابر یوغ و قدرت فرومیآورند؛ هیچگاه حتی به مخیله آنان هم خطور نمیکند که خود را از زیر یوغ برهانند. اگر هم بجنگند یا از راه اطاعت است و یا برای ارباب عوض کردن؛ ولی هیچگاه برای آزادی که در زبان آنان معنی و مفهومی ندارد مبارزه نمیکنند.» ص۲۳۸و۲۳۹