از تصویر تا خیال

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودی بزودی

«خانهام ابریست»، سفر خیالانگیز زنی در پیِ خوابی در تاریخ است. خوابِ زن، او را به چند گوشه از تاریخ ایران میبرد و از یزد تا خارک، از خارک تا تهران، از تهران تا چالوس سرگردان مینماید و در این مسیر گویی او همراه آدمهایی از تاریخ به مرور گذشتهای میپردازد که از آن چیزی جز مشتی اوراق و سند و یاد و خاطره، باقی نمانده است. او در پیِ حقیقت است و تنها چیزی که از آن در دست دارد، تصویر مردی به نام کوهسار است.
خانهام ابریست…
نویسنده: نسیم خلیلی
ناشر: بوم سفید
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۲۰۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۹۹۶۲۰۱۳
«خانهام ابریست»، سفر خیالانگیز زنی در پیِ خوابی در تاریخ است. خوابِ زن، او را به چند گوشه از تاریخ ایران میبرد و از یزد تا خارک، از خارک تا تهران، از تهران تا چالوس سرگردان مینماید و در این مسیر گویی او همراه آدمهایی از تاریخ به مرور گذشتهای میپردازد که از آن چیزی جز مشتی اوراق و سند و یاد و خاطره، باقی نمانده است. او در پیِ حقیقت است و تنها چیزی که از آن در دست دارد، تصویر مردی به نام کوهسار است.
خانهام ابریست…
نویسنده: نسیم خلیلی
ناشر: بوم سفید
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۲۰۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۹۹۶۲۰۱۳

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودی بزودی

«خانهام ابریست»، سفر خیالانگیز زنی در پیِ خوابی در تاریخ است. خوابِ زن، او را به چند گوشه از تاریخ ایران میبرد و از یزد تا خارک، از خارک تا تهران، از تهران تا چالوس سرگردان مینماید و در این مسیر گویی او همراه آدمهایی از تاریخ به مرور گذشتهای میپردازد که از آن چیزی جز مشتی اوراق و سند و یاد و خاطره، باقی نمانده است. او در پیِ حقیقت است و تنها چیزی که از آن در دست دارد، تصویر مردی به نام کوهسار است.
این سفر بایستی قصهی رنج آدمیانی را روایت کند که به سودای یافتن آزادی و ساختنِ آرمانشهرهای خیالینِ خود بودهاند. آنها اندیشه یا خواستهی ناممکنی ندارند و تنها سلاحشان تکهای شعر از عارف قزوینی یا اعلامیه و مقالهای است که برایشان دریچهای شده به جهانی بهتر.
در این میان اما دفترچهی سرخِ زنی به نام گیتی، پیوند روایت پونه را با گذشته، از صورتِ مبهم و خوابگونه با سندی به جا مانده از تاریخ میآمیزد. گیتی به مرور، تبدیل به نمادی از حافظهی تاریخ میشود که در طولِ زمان به حرکت درآمده است. جانگرفتنِ تندیس و سخن گفتن و همراه شدنش با راوی، تمهیداتی در این معنا بوده است که این درونمایه را در رمانِ نسیم خلیلی قوت میبخشد که به رغمِ اینکه تاریخ را فاتحان نوشتهاند، اما حقیقت شاید آن قدرتی باشد که در اختیار عشق است و مگر آرمان چیزی جز عشق میتواند باشد؟
به این ترتیب پیوند میان حال و گذشته، بر مبنایِ عنصرِ «راوی» شکل میگیرد. او است که با انتخابها و تصمیمهای خود جانِ روایت را شکل میدهد؛ و به دنبالِ خوابی در فضایی تاریک به حرکت درمیآید. همهچیز مبهم است. تاریک است. نشانه است. جنگلِ سیاهکل. تصویر کوهسار. خاک. تندیسها. دفترچهی یادداشت سرخرنگ… و سپس جریانی آرام و سیال که به کار ساختنِ خیال و رویا مشغول است. تا اینجا همهچیز فراتاریخی و مبتنی بر گفتوگو با گذشته در حال است. ابزار این گفتوگو مهیا است. در یک سو تاریخ و مادهی خامِ داستانی قرار دارد. کودتا، مصدق، تبعید، زندان، تاوان و آدمهایی افتاده از شور و تن داده به تقدیر … و در سویِ دیگر زنی که خوابی دیده و هنرمند است و تشنهی شنیدنِ صداهایی که هیچکس جز خودش قادر به درک آنها نیست. لااقل در آن لحظه از تاریخ که رمان قصد کرده به روایتش بپردازد. در واقع، یافتن تصویر کوهسار و دیدنِ خواب، دعوتی است که از راوی به این ضیافت صورت پذیرفته است. راوی، سفیر است و خانهام ابریست، روایتِ سفری از نگاهِ او …
اما میبینیم که آن فعلو انفعالِ شیمیایی میانِ موادِ خام به تمامی اتفاق نمیافتد و آن انسجام و یکدستی که میبایست ساختار کلی رمان را بهسویِ آشکار شدن قصهها و پدیدارشدنِ مکانیسمِ معناها از بطنِ تاریخ، ببرد، در نهایت شکل نمیگیرد.
به این سبب که راوی نتوانسته خود را در قصهی (به گفتهی خودش) «رنجها» (صفحه 14 و 15 و 206) مستحیل کند و به جایِ آنکه صدایِ شخصیتها را به گوش برساند، مدام در حالِ نقلکردنِ چیزهایی دربارهی آنها است که بیشتر از آنکه وجوهِ قصهایِ آدمها و سرگذشتشان را بر ملا کند، از احوالات کلی و بیرونی و روزمرهشان میگوید. گویی راوی و در واقع نویسنده نتوانستهاند خودشان را از بارِ تاریخ خالی کنند و در نتیجه ما یک صدا را میشنویم در خانهام ابریست … و آن صدایِ نسیم خلیلی است که برای ما چیزهایی دربارهی پونه، گیتی، کوهسار، نمکو و دیگران روایت میکند.
این غلبهی تاریخ یا وجهِ اسنادی آن بر وجهِ قصهای و داستانی، یا به بیانی دیگر شیفتگیِ راوی به روایتِ خود، شخصیتپردازیها را کاملا تحتِ تاثیر قرار داده است به گونهای که داستان با محورِ عواطف و احساسات، و حتی مرور خاطرات شخصیِ راوی پیش میرود. توصیف (حتی در بخشهایی که از نامه و نقلهای غیرمستقیم استفاده شده است) چنان پر رنگ است که کنشها محو گردیده و جایِ آنها را نقل پر کرده است. ما میخوانیم که «مگر ندیده بودم که آدمها با آدمها چه میکنند؟» (صفحه 100)، در حالیکه هرگز نمایش یا کنشی در روایت نمیبینیم که ما را به چنین برداشتی از راوی برساند. در واقع ما هیچ چیز از او نمیدانیم و تنها مشغول به خواندن هیجاناتِ او نسبت به شخصیتهایی برآمده از بطن تاریخ هستیم. تاریخی که با بسامد بالا در داستان، تکرار میشود بیآنکه به مرتبهای از «بیانِ تاریخی» برسد. معلوم نمیشود چرا راوی در لحظههایی خاطراتی در ذهنش تداعی میشود که ربط چندانی با آن چیزی که روایت میکند ندارند. به طور مثال، در ناگهانیهایی در میانهی روایت از سریالِ «هزار دستان» میگوید و جزئیاتی دقیق از مناسکِ رضا خوشنویس برای نوشتنِ خط.
گاهی سیالیت خیال چنان بیمهار و بیقید بر صفحاتِ رمان شکل میگیرد که خواننده تصور میکند حتما منطقی در پشت این تداعیها قرار دارد؛ اما در نهایت همهی اینها در خدمت ساختنِ «فضا» است. فضایی که ساخته میشود اما فاقدِ «هستی» و «موجودیتِ تاریخی» در «رمان[1]» است.
نثر خوشخوان و قلمِ گیرایِ نسیم خلیلی اما حکایتِ دیگری است که ما را به رغمِ همهی آنچه ذکر شد، تا انتها به نخِ روایت متصل نگه میدارد. اگر روایتِ نسیم خلیلی، دچارِ حرکتی جاندار از توصیف به کنش میشد، قطعا با روایت پر خون و پر کششی روبرو میشدیم و شاهد آن گفتمانی میبودیم که به نظر میرسد هدفِ اصلیِ نویسنده پیرامونِ روایت بخشی از تاریخ ایران و درکِ آن در حال بوده است. اما «خانهام ابریست…» در شکلِ فعلیِ آن روایتی شاعرانه بر بستری تاریخی است، بیآنکه شاعرانگیِ آن حسی از تاریخ را در ما زنده یا بیدار نگه دارد.
[1] Historical Imagination