صد سال داستاننویسی ایران، جلد دوم: از آرمانگرایی تا انزوا
جلد دوم کتاب صدسال ادبیات داستان نویسی ایران دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی را توصیف میکند؛ دههای که هم در آن رمانهای شاخص فارسی آفریده شدند و هم داستان نویسان مدرنیست پا به میدان گذاشتند. بررسی این دو دهه نکات بسیاری در مسیر جریان داستاننویسی ایران را روشن میکند.
جلد دوم کتاب صدسال ادبیات داستان نویسی ایران دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی را توصیف میکند؛ دههای که هم در آن رمانهای شاخص فارسی آفریده شدند و هم داستان نویسان مدرنیست پا به میدان گذاشتند. بررسی این دو دهه نکات بسیاری در مسیر جریان داستاننویسی ایران را روشن میکند.
وقتی صحبت از چهرهها یا آثار درخشان ادبیات فارسی چه در زمینه شعر و چه داستان میشود، بیشتر افراد به نمونههایی اشاره میکنند که متعلق به دهه ۴۰ شمسی هستند. اما واقعا چه اتفاقی در این دهه افتاده است؟
میرعابدینی در کتاب صدسال داستاننویسی ایران ضمن اینکه ادبیات این دوره را ادامه پیشروی سنتهای هنری گذشته میداند، ویژگی مهم آن را «تلاش نویسندگان برای رهایی از قالبهای متداول و درانداختن طرحهای زیباشناختی نو» ذکر میکند و عقیده دارد بیشترین تحول در زمینه رمان اتفاق میافتد.
به عبارتی همان اندازه که در دهه ۳۰ تنوع و گسترش داستان کوتاه را داشتیم، در دهه۴۰ شاهد گسترش و آفرینش رمانهای فراوان و باارزشی هستیم؛ سووشون، تنگسیر، همسایهها، دایی جان ناپلئون، شب هول، دل کور، شازده احتجاب و سنگر و قمقمههای خالی تنها برخی از کتابهای شاخص این دورهاند. اگر این نظریه را بپذیریم که رمان محصول زندگی طبقه متوسط شهری است، پس چنین اتفاقی هم بیربط به نظر نمیآید؛ از دهه ۴۰ کم کم در فرآیند مدرنیزه شدن، طبقه متوسط در ایران پاگرفتند و رشد طبقه تحصیلکرده باعث گسترش رمان در ایران شد.
هرچند به این معنا نیست که موضوعات رمانها همگی برپایه مسائل شهری هستند. میرعابدینی بخشی از این جلد کتاب را به «ادبیات روستایی و اقلیمی» اختصاص داده که اینبار نویسندگان با دیدی تازه به مسائل زندگی روستایی نگاه کردهاند.
پیشرو این ماجرا البته غلامحسین ساعدی است که یکی از داستانهای کتاب عزاداران بیل او تبدیل به فیلم هم شد اما در کنارش آثار فراوان دیگری هم دیده میشوند، از شریفجان شریفجان تقی مدرسی تا آوسنه باباسبحان دولت آبادی. البته میرعابدینی توجه به ادبیات روستایی را دامنه وسیعتری میبخشد و عقیده دارد حتی در بسیاری از آثاری که مضمون شهری دارند این توجه به شکل دلتنگی برای زندگی ابتدایی روستایی و دلزدگی از شهر نمود دارد.
بخش دیگری از این ادبیات روستایی شکل اعتراض به بی عدالتی اجتماعی دارد و در اینجاست که ضمن آوردن نام صمد بهرنگی آثار او را چند جانبه میبیند، هم اعتراض به بی عدالتیها، هم گزارش ملموس از مسائل روستایی و هم توجه جدی به ادبیات کودک و نوجوان، و در یک کلمه نفی وضع موجود و جستجوی زندگیای متفاوت؛ شاید به همین دلیل است که در همین بخش نیز به معرفی کتاب ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی میپردازد.
روشن است که وقتی آن پیشزمینه درباره علت گسترش رمان در این دههها را گفتیم، بخش مهمی از رمانهای این دوره به زندگی شهری اختصاص داشته باشد، بخشی که در این کتاب در فصلی با عنوان «زندگی در شهرهای بزرگ: کارمندان و روشنفکران» معرفی شده است. در اینجا با تنوع بسیار زیادی از مضامین روبهرو هستیم، از جنبههای تباه کننده زندگی شهری و اخلاقیات از دست رفته تا زندگی حاشیهنشینان و قربانیان فقر، و البته سهم روشنفکران و زندگی کارمندی هم در این میان محفوظ است.
میرعابدینی در همین بخش کتاب هم همانند دورههای پیشین تفکیکی براساس اقلیم هم انجام میدهد و از ادبیات اقلیمی شمال و جنوب نام میبرد و ویژگیهایی برای هرکدام برمیشمرد. به نظر میآید ادبیات جنوب از تنوع مضامین و جنبههای متفاوتتری به نسبت شمال برخوردار است که این خود میتواند پیش زمینه یک پژوهش اقلیمی-ادبیاتی قرار بگیرد.
صحبت از اقلیم که میشود شاید ناخودآگاه به یاد اصفهان و نویسندگان و ادبیات برخاسته از این منطقه هم بیفتیم اما میرعابدینی آنها را تقریبا به شکل یک مکتب میبیند و در بخش داستان نویسان مدرن قسمتی را به «نویسندگان جنگ اصفهان» اختصاص داده که شامل نویسندگانی میشوند که کمابیش از یک زاویه به زندگی مینگرند و گرچه سخنگوی پرنفوذشان را هوشنگ گلشیری میداند اما عقیده دارد اغلب نویسندگان آن جنگ از نظر انتخاب موضوع و پرورش داستان تحت تاثیر آثار اولیه تقی مدرسی و بهرام صادقی بودهاند.
اهمیت این گروه بیشتر به خاطر نوآوریهای زبانی و صناعتی در کارشان است که نشان از توجه آنها به داستان نویسی مدرن دارد. در اینجاست که میرعابدینی با برشمردن ویژگیهای داستان آوانگارد و مدرن به سراغ نویسندگان ایرانی مدرنیست میرود و به تحلیل و توصیف آثارشان میپردازد.
اما شاید جالبترین نکته این بخش تعاریفی باشد که او از ادبیات مدرن میدهد، پرداختن به درونمایههای واحد عشق و مرگ، جدایی و انزوا ، انتقاد از ارزشهای جامعه بورژوایی و ادبیات و زبان مرسوم، اهمیت دادن به پژوهش در زبان و فرم ، گریز از واقعیت تحمل ناپذیر و داشتن بدبینی فلسفی، وسوسه خویشتن نگری و خودجویی و بیان احساسات درونی، و روآوردن به گریزگاهی عرفانی. با نگاهی به این تعاریف میتوان به این نتیجه رسید که بخش اعظم ادبیات امروز ما نیز در همین تعریف میگنجد؛ و این خود میتواند زمینهساز پرسشها و بررسیهای دیگری شود.
نکته دیگری که در این جلد از کتاب صد سال داستاننویسی ایران میتوان به آن توجه کرد، ظهور جدی داستان نویسان زن یا حداقل آثار شاخص آنان بوده است.
علاوه بر سووشون سیمین دانشور که همچنان در ادبیات داستانی ما ارزشمند و یگانه است با آثار و نام نویسندگانی چون گلی ترقی، مهشید امیرشاهی، شهرنوش پارسی پور، مهین بهرامی و غزاله علیزاده مواجه میشویم که هرکدام از زاویه خاصی به دنیای پیرامون خود نگاه کردهاند، هرچند میرعابدینی عقیده دارد که وضعیت کلی زنان در این دوران باعث شده که این آثار جنبه «سوگنامهای» به خود بگیرند؛ یعنی به شرح مشکلات و رنج هایشان اختصاص یابد.
میرعابدینی در کتاب خود سعی کرده از فعالیتهای ادبی که به نوعی بر جریان ادبی این سالها تاثیر گذار بوده غفلت نکند و به همین خاطر بخشی را به وضعیت ترجمه در این دوران اختصاص داده است. بررسی آثار ترجمه نشان میدهد که کم کم ترجمهی آثار ادبی از زبان انگلیسی بر ترجمه از فرانسه پیشی گرفته و ترجمهی نمونههای نقد ادبی هم رواج پیدا کرده است.
اتفاق مهم دیگر این سالها تشکیل کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ است که بیشتر برای واکنش و یافتن راه چارهای در مقابل دستور دولت به ناشران برای ارائه کتابها قبل از چاپ به اداره نگارش وزارت فرهنگ و هنر پا گرفت.
میرعابدینی همانگونه که خود نیز اشاره کرده با بررسی آثار داستانی در هر دهه متوجه پیوستگی مضمونی و تاریخی و اجتماعی بین آثار شده و برهمان اساس آنها را دستهبندی کرده است. اما با خواندن همین جلد هم متوجه میشویم که تفاوت معناداری بین آثار دهه ۴۰ و ۵۰ وجود دارد، گویی در دهه ۴۰ ادبیات هنوز تلاش خود را برای نوعی از رسالت اجتماعی به کار میگیرد اما در دهه ۵۰ و با شدت یافتن سانسور و فشار بر ادبیات شکل دیگری از ادبیات پا میگیرد که در بخشی بسیار رمزی و رازگونه است و در بخشی ملامت انگیز و البته درمیانشان بسیاری از آثار آسان پسند به چشم میخورند.
در هرحال فراوانی تنوع شکلها و موضوعات در دهه ۴۰ و ۵۰ شاید به این دلیل باشد که به قول میرعابدینی تنها روزنهای که باقی مانده ادبیات است.
فضای سیاسی و سانسور آنقدر شدید است که گویا هیچ راهی جز دست به دامان تخیل ادبی شدن نیست؛ گرچه یک نگاه دقیق به عناوین آغازین این جلد (در خیال روزهای روشن) و عناوین پایانی (رمان به عنوان سند اجتماعی) نشان میدهد که ادبیات در این دو دهه راهی رفته است که بیشتر از بیان هنری برای همراهی در مسیر دگرگونیها و تحولات اجتماعی استفاده کرده است، گاه به عنوان یک راوی درباره اجتماع پیرامون (همچون رمان همسایهها) و گاه به عنوان یک فرد از اجتماع با همه درگیریهای ذهنی و فلج کنندهی خود (مانند شب یک، شب دو)؛ چه به قول سیمین دانشور:
«هر نویسندهای یکپا مورخ است، منتها تاریخ نویس دل آدمی در روزگاری خاص».