آیا «بلعیدن» (devouring) کتابها نشانه سطحی بودن خواننده است؟
وقتی میگوییم فلان کس یا بهمان گروه کتابها را یکی بعد از دیگری میبلعند تقریباً همه درک میکنیم موضوع صحبت چیست. اما بلعیدن کتاب همیشه مفهومی را نداشته است که حالا دارد. زمانی این استعاره در پیوند با مفهوم قدرت بود، زمانی دیگر بلعیدن کتابها بد و هضم کردن آنها واجد معنایی مثبت تلقی شده و در زیرمتن دیگری بلعیدن کتاب نشانهای بوده از اینکه کتاب به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار کرده و کار میکند. نویسنده نگاهی انداخته به این استعاره دیرپا در زبانهای بشری.
(مترجم)
(مترجم)
وقتی میگوییم فلان کس یا بهمان گروه کتابها را یکی بعد از دیگری میبلعند تقریباً همه درک میکنیم موضوع صحبت چیست. اما بلعیدن کتاب همیشه مفهومی را نداشته است که حالا دارد. زمانی این استعاره در پیوند با مفهوم قدرت بود، زمانی دیگر بلعیدن کتابها بد و هضم کردن آنها واجد معنایی مثبت تلقی شده و در زیرمتن دیگری بلعیدن کتاب نشانهای بوده از اینکه کتاب به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار کرده و کار میکند. نویسنده نگاهی انداخته به این استعاره دیرپا در زبانهای بشری.
نویسنده: لوییز آدامز
مترجم: سعیده شهسواری
سال گذشته گزارشگر گاردین شرح داد که داوران جایزه من بوکر تابستانشان را چگونه گذراندهاند: «یک تابستان… بلعیدن رمانی پس از رمان بزرگی دیگر» عادتی که وقتی قصد انتخاب بین دهها رمان را دارند به اوج خود میرسد. اغلب برای توصیف عادات خواندن، از ادبیاتِ خوردن استفاده میشود. اگر کسی بخواهد توضیح بدهد ممکن است بگوید «بلعیدن» کتابها یک کار مثبت و نشاندهنده قدردانی زیاد خواننده است و این گونه القا میکند که کتابها به خودی خود مثل شیرینیهای تازه، لذتبخش و خوشمزه هستند.
با این حال این استعاره همیشه بیخطر به نظر نمیرسیده است. ۲۰۰ سال پیش توصیف کردن شخصی به عنوان «بلعنده»ی کتاب، نوعی عمل انتقادی بوده است. رابطه طولانی و آشفته بین خواندن و خوردن که برای چشمهای مدرن نامرئی است، هنوز در فرهنگ غرق در رسانهی ما، بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد.
واژه ناشناختهی «بلعیدن» یک نوع خواندن را به قیمت انواع دیگر آن، ایدئالی میکند و خوانندگان را فقیر میسازد. به مدت یک هزاره، ارتباط خواندن با خوردن نشاندهنده محوریت آن در قدرت و مسئولیت اجتماعی بود. بعضی از قدیمیترین تصاویر خواندن، ریشه در کتاب مقدس دارد: برای نمونه حزقیال و جان در روند وحی، نسخههای خطی را میخوردند که نشاندهنده نقش آنها به عنوان عوامل مکاشفه بود.
این باور که خواننده، واسطهی دانش است از زمانهای بسیار قبل، طنینی فرهنگی داشته است. خصوصاً در جوامع کمسواد آنهایی که مهارت تفسیر متون را داشتند، جایگاههای خاص قدرت را اشغال میکردند. محققان دوره رنسانس این عقیده را به وجود آوردند که همه انواع خواندن یکسان نیستند.
گرچه گاهی اوقات تصورات آنها از خوردن، بین انواع کتابها تفاوت ایجاد میکرد (مثل گفتهی فرانسیس بیکن که بعضی از کتابها خوشمزهاند و برخی دیگر برای بلعیدن و فرو بردناند)، ولی در درجه اول انواع مختلف خوانندهها را تفکیک میکرد. مفهوم کهن اهمیت اجتماعیِ خواندن حالا معنای جدیدی پیدا کرده بود: تعهد اخلاقی برای واکنش «خوب» به متون.
در قرن هفدهم خواندن بد به سوء هاضمه تشبیه میشد: تصور میرفت که خواندنِ سطحی، سنگین یا تدریجی خواندن روی شخصیت، سخن گفتن و سلامت تاثیر میگذارد. نمایشنامه شعرباف (۱۶۰۱) بن جانسون یک مثال تصویری ارائه میدهد. در اوج داستان، کریسپینوس شبه شاعر، واژگان متظاهرانه خود را در واقع بالا میآورد تا نشان دهد خواندن او خام و شتابزده بوده است.
جانسون نوشت که نویسندگان مشتاق باید این گونه بخوانند: نه به عنوان موجودی که آنچه را میگیرد خام و نارس یا هضمنشده فرو میبرد، بلکه به شکل موجودی که با اشتها غذا میخورد و معدهای دارد که ترکیب میکند، طبقهبندی میکند و همه را به تغذیه تبدیل میکند.
واژه «تغذیه رسانی» (nourishment) از طریق ارتباط با کلام سالم مسیحیت ، به این تمایز حالتی اخلاقی میدهد. جانسون بیان میکند که اگر آنچه خوانده شده، هضمنشده باقی بماند، اقتصاد معنوی فرد مسدود میشود. اثر او نشان میدهد که چگونه گفتمان خواندن/خوردن به یک کد بلاغی برای بیان تمایزات ادبی، اجتماعی و مذهبی تبدیل شد.
در قرن هجدهم نویسندهها شروع به تفکیک میل (appetite / ارتباط بین خواندن و بدن) و ذائقه (taste / ارتباط بین خواندن و ذهن) کردند. فلسفه هابزی بشریت را به عنوان فاضلاب امیال مهارنشده تصویر میکند و شعر Restoration Court باعث شد قلمرو جسمانی خام به نظر برسد. گفتمان متمدن ذائقه در برابر این فشارها صف آرایی کرد: تمایل ادبی مناسب به عنوان موضوع ذائقه دوباره ظاهر شد. خوب خواندن، به یک عمل پاک و رایج برای جامعه مبادی آداب تبدیل شد و آنهایی که متون را قورت میدادند و حریصانه میبلعیدند مبتذل بودند.
رمانها به ویژه با عادات مصرف همراه بودند، چون آنها به نماد بازار ادبی که تازه در دسترس قرار گرفته بود، تبدیل شدند. منتقدان آنها را به عنوان تغذیه کنندهی امیال ناسالم توصیف میکنند. برخی خوانندگان به ویژه زنان به نوبه خود، با عادات رمانخوانی پیوند داشتند. توصیف شیوه خواندن آنها به عنوان مصرف کردن، راهی برای بدنام کردن آنها بود چون آنها را در موضع ضعف و نادانی قرار میداد. استعارههای چشایی غالباً دلالت بر این دارند که زنان بر خلاف قلمرو غیرجسمانی «عقلانی» مردانه، مطابق جسمانیت میخوانند.
هنوز اصطلاح هضم کردن، حالت مثبتی دارد. کتابهای آموزشی، مقالات و کتابهای مشاوره، «هضم» را در مقابل «بلعیدن» به منظور کاهش عادات خواندن سریع در حال رشد در دنیای مدرن و تصحیح خواندن با روند شکلگیری شخصیت قرار میدهند. آیزاک واتس در کتاب بهبود ذهن (۱۷۴۱) هشدار میدهد: «خوانندگان ممکن است بیهوده غذای روشنفکرانه در خود بچپانند… به خاطر هضم آن با رفلکسهای مناسب.»
این تفکیک به نویسندگان اجازه میدهد که خواندنِ «هضم کننده» را به عنوان یک ایدهآل اخلاقی قرار دهند در حالی که «بلعیدن» را به عنوان عملی بیفکر و لذتطلبانه محکوم میکنند.
چه اتفاقی برای این تقابل افتاد؟ این تقابل، شیوه تفکری درباره خواندن را نشان میدهد که قرنها به طول انجامیده است ولی به دلیل نگرانیهای امروزی به محاق رفته است. منتقدان قرن بیستم، برای شروع به تبعیض اجتماعی به اصطلاح «مصرف» حمله کردند. به طور مثال «خواندن، خوردن نیست» (۱۹۸۶) جنیس رادوی، نگرش نخبهگرایان را نسبت به خوانندگان عاشقانههای معروف بیان کرده و نشان میدهد که استعارهها چگونه میتوانند تعصبات معاصر را بسازند. تضاد بین هضم کردن و بلعیدن پس از دهه ۱۹۸۰ به یک روش نامطلوب و بینزاکتی سیاسی تبدیل شد.
این دفاع از خواندن عامه پسند با یک پدیده دیگر مصادف است: ترس از اینکه مبادا خواندن، قدرت فرهنگی خود را کاملاً از دست بدهد. به همین دلیل است که واژه خواندن به مثابه بلعیدن، به واسطه چرخشی مثبت و بیسابقه اصلاح شده است. «بلعیدن» بازتعریف شده است چون اساساً علاقه را نشان میدهد. و در دنیایی که فیس بوک، واتس اپ و نتفلیکس برای جلب توجه ما با یکدیگر رقابت میکنند، هرگونه علاقه به خواندن از مدافتادهای به هر قیمتی تشویق میشود.
به طور متناقضی گرایش به تأیید هر نوع خواندن به عنوان خواندن خوب، فرضیههای جدیدی را در مورد آن چه خواندن خوب دربردارد، میپروراند. «بلعیدن» دلالت بر یک سرعت خاص دارد و تجربه تندخوانی را ایدهآلی میکند. همچنین یک نوع خاص از نوشتن را تبلیغ میکند، همان طور که توصیف گاردین از پنل بوکر نشان میدهد. اگر کتابی ما را بگیرد و مثل یک تریلر هالیوودی درگیر کند، «کار» خودش را کرده است. هر کتابی که باعث تجربه خواندن آرامتر و تفکر برانگیزتری شود نقصی دارد. هر شیوه خواندنی که حرکت صفحه گردان را کند یا متوقف کند، مردود است.
ادبیاتِ خواندن در گذشته حاوی چیزهای باارزشی بود که باید در زمان حاضر حفظ و در واقع تجلیل شود. قرنها تضادهای غنی طیف خواندن- خوردن این عقیده را ابراز کردهاند که انواع مختلف خواندن دارای اهمیت هستند و این اعتقاد به ما در دنیای مملو از رسانهها کمک میکند.
فقط خواندن به اندازه کافی خوب نیست: ما باید تنوع خواندن را دوباره زنده کنیم. زبانِ هضم، عادات آهسته خواندن را تشویق میکند و به ما یادآوری میکند که به روشهای دقیقی که نویسندگان متنها را کنار هم قرار دادهاند بیشتر توجه داشته باشیم و قبل از اینکه صفحات را ورق بزنیم فکر کنیم.